خط داغ
مخاطب تعیین کننده برنده پلتفرمها
چطور فیلم نت با محتوا گوی سبقت را ربود؟
کودکان کانون اصلاح و تربیت گزارش میدهند
یکی دوست دارد کافهای باز کند و اسمش را بگذارد «اتمسفر»، آن یکی هم با آن صورت شاد و خندانش میگوید دوست دارد وارد تجارت قهوه و چای شود، کاری که تویش احتمال هیچ خلافی نیست. آن دیگری هم با شور و هیجان درباره آرزوی فوتبالیست شدنش میگوید؛ اینکه عاشق تیم استقلال است.
۱۳:۵۸ - ۱۹ اسفند ۱۳۹۶
وانانیوز|
یکی دوست دارد کافهای باز کند و اسمش را بگذارد «اتمسفر»، آن یکی هم با آن صورت شاد و خندانش میگوید دوست دارد وارد تجارت قهوه و چای شود، کاری که تویش احتمال هیچ خلافی نیست. آن دیگری هم با شور و هیجان درباره آرزوی فوتبالیست شدنش میگوید؛ اینکه عاشق تیم استقلال است. او هم دوست دارد ماشینش را بردارد و با پدر و مادرش سفر کند و همه کارهای بدی را که کرده، جبران کند. کجا؟ مهم نیست، فقط سفر کند؛ به قول خودش هرجا که ماشین بردشان، بروند... اینها بخشی از آرزوهای بعد از آزادی است. آرزوهای نفس کشیدن در زمینی که دیگر دور تا دورش میله نیست.چهارشنبه ظهر است، یک روز متفاوت برای من، برای ما شاید. اینجا کانون اصلاح و تربیت تهران است. پایم را که به محل نگهداری پسران میگذارم، یاد یک مدرسه میافتم، مدرسهای که سالها پیش در آن درس خواندهام. فقط این مدرسه بیش از مدرسههایی که من دیدهام، میله و حصار دارد. بوی غذای ظهر همه جا را پر کرده. محل دیدارم با بچههای کانون کتابخانه است. جایی که دور تا دورمان را قفسههای کتاب احاطه کرده. قرار نیست اینجا خبرنگار یا گزارشگر باشم و از اتهامشان بپرسم یا اینکه چرا اینجا هستند و چقدر حکم گرفتهاند، یا حتی داستان زندگیشان را بشنوم. چنین اجازهای ندارم...
اینجا امروز خودم هستم، روزنامهنگاری که قرار است با بچهها گزارشنویسی تمرین کند. برای نشریهای که قرار است بزودی منتشرکنند؛ «خانه امید». قبلاً به همت مربیشان از روزنامهنگاری چیزهایی شنیدهاند. میدانند خبر چطور تنظیم میشود. لید گزارش یا خبر چیست؟ همان طور که دور هم نشستهایم، با هم فکر میکنیم که درباره چه موضوعی گزارش بنویسیم. همهشان معتقدند تمرین عملی بهتر است. بچهها اول خودشان را معرفی میکنند و از من هم میخواهند خودم را معرفی کنم و اینکه در روزنامه درباره چه موضوعاتی مینویسم. چطور شد روزنامهنگار شدم و اصلاً گزارش یعنی چه؟
اغلب شاد و خندانند و با روحیه درباره روزهای بعد از آزادیشان حرف میزنند. خاطره تعریف میکنند، رؤیا بافی میکنند و میخندند. با خودم فکر میکنم «آرزوهای بعد از آزادی» میتواند سوژه گزارشی باشد که میخواهیم با هم تمرینش کنیم.
همه بچهها از آرزوهایشان حرف میزنند و بعد قرار میشود گزارششان را بنویسند. کاغذهای آبی و خودکارهای سبزرنگ میانشان تقسیم میشود. فکر میکنند، سؤال میپرسند و آخر سر همهشان تند و تند سرشان را توی برگههایشان فرو میبرند. میپرسند لازم است موقع گزارش نوشتن به جرمشان هم اشاره کنند؟ میگویم نه چه فرقی میکند چه کردهاند. مهم این است که هر کدام برای روزهای آزادیشان آرزوهایی دارند. گاه آنقدر خواستههایشان برای خودشان باورنکردنی و دست نایافتنی است که حتی میترسند بر کاغذ بیاورند. میخواهم راحت باشند و بدون سانسور فقط آنچه را که در دلشان میگذرد بنویسند؛ هم آرزوهای خودشان را و هم دوستانشان را و...
سرها پایین است؛ چهرهها کودکانه و معصوم. گزارشنویسی که تمام میشود، قرار میشود هرکدام در جمع، گزارششان را بخوانند. اغلب خجالت میکشند. یکی از بچهها داوطلب میشود که صدای بقیه بشود. در برنامهها هم همیشه او مجری است؛ خوش صحبت و با انرژی، همان طور که یک نوجوان باید باشد. اسامیشان را تغییر میدهم. چه فرقی میکند محمد، حسین، حمید، احمد... مهم این است که هر کدام آرزوهایی دارند. از سفر تا فوتبال و کار و بارو... آرزوهایی از جنس زندگی.
حمید میخواهد بعد از آزادی فوتبالیست شود. تیم استقلال باشگاه مورد علاقه اوست. برای گزارشش تیتر زده: «سرقت گوشی و زندان کجا و بازی در تیم استقلال کجا!» آنقدر گزارشش را درست و منطقی و با لغتهای خوب نوشته که شگفتزدهام میکند. با غرور میگوید: «زیاد کتاب میخونم. روزنامه هم میخونم. همه بچهها میخونند؛ بیشتر صفحه حوادث. آخه میدونی بعضیهایمان خبرمان روزنامهای میشود؟» منظورش خبرهایی است که گاه در صفحه حوادث روزنامهها درباره آنها منتشر میشود.
محمد دوست دارد بعد از آزادی به مشهد برود، به زیارت آقا امام رضا(ع). سفر آن طور که نوشته، مهمترین خواسته اوست. به قول خودش فرقی نمیکند کجا، هرجا که ماشین رفت؛ چالوس، مشهد، زاهدان، قم...
با هم درباره ساختار گزارش حرف میزنیم. درباره تیتر، روتیتر و درستنویسی اما آنقدر حواسم به آرزوهای قشنگشان هست که فراموش میکنم این بچهها زندانی هستند. اصلاً یادم میرود که برخیشان قرار است سالها زندانی باشند.
محمدحسین دوست دارد کارهایی را که کرده، برای خانوادهاش جبران کند و دلشان را شاد کند. بخصوص برای مادرش که بدجوری دلش را شکسته. چند نفری هم از کشور افغانستان هستند. آرزویشان این است که دوباره برگردند به کشورشان. یکیشان نوشته دوست دارد درسش را ادامه دهد و مهندس ساختمان شود. دیگری در کانون، سه جزء قرآن حفظ کرده و تصمیم دارد حافظ کل قرآن شود. حمیدرضا آنقدر گزارشش را قشنگ نوشته که شوکه میشوم. نوشته: «بعد از آزادی هم برنامه بلندمدت دارم هم کوتاه مدت. اول میخواهم با خانواده جشن آزادی بگیرم و بعد هم درسم را تمام کنم. سوم دبیرستان که بودم، به کانون آمدم. بعد از پایان درس میخواهم یک کافی شاپ با پدرم راه بیندازم و اسمش را بگذارم اتمسفر...» در توصیف آرزوهای دوستانش واژههای زیبایی به کار برده...
همین طور که گزارشها را با هم میخوانیم، بچهها هم با هم شوخی میکنند: «قاتل و این همه آرزو!» «اوه تو که 25 سال اینجایی، معلوم نیست پایت به بیرون هم برسد با این همه آرزو.» یا اینکه: «تو چطور با این سابقهات میخواهی فوتبالیست شوی؟»
با خودم فکر میکنم چقدر این آرزوها بعد از رهایی از اینجا امکانپذیراست؟ چقدر بچهها به آرزوهای قشنگشان میرسند؟ چقدر بعد از رهایی برایشان برنامهریزی میشود؟ مراقبتهای بعد از زندان برایشان چیست؟ این همان موضوعی است که مربی این کودکان و کارشناسان حقوق کودک هم به آن فکر میکنند.
یکی از مددکاران کانون اصلاح و تربیت که این روزها در انتشار نشریه «خانه امید» کانون نقش دارد، در گفتوگو با ما میگوید: «حقوقی مثل حق سلامت، حق امنیت، حق آموزش و حق مشارکت، لازمه ایجاد بستری مناسب برای تربیت و پرورش کودکی سالم است. متأسفانه بچههای کانون اصلاح و تربیت بیشترشان از این حقوق در خانواده و جامعه محروم بودهاند. خیلی از آنها در اثر اشتباه یا ناآگاهی یا نداشتن مهارتهای زندگی سر از کانون درآوردهاند. من که سالهاست با این بچهها از نزدیک کار کردهام، معتقدم این بچهها مقصر واقعی نیستند و قربانی شرایط شدهاند. کانون اصلاح، وظیفه بخشی از ماجرا را به جهت قضایی برعهده دارد که به خوبی هم از پس آن برمیآید و با تمام قوا مسئولیتش را انجام میدهد اما پس از آزادی، بیشتر بچهها دوباره به همان شرایط و دغدغههای قبل بازمیگردند و نه تنها بهبود پیدا نمیکنند بلکه بار منفی نگاه جامعه و خانواده را هم به جهت حضور در کانون به دوش میکشند.»
او ادامه میدهد: «در مورد این نوجوانان چه معجزهای باید رخ دهد تا نوع نگاه جامعه و مردم به آنها تغییر کند؟ به نظر من اول باید جامعه را با آنها آشتی دهیم و پس از آن از بچهها بخواهیم با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند. بزرگترین قدم برای شروع، درگیر کردن بچهها با فعالیتهای اجتماعی است. کاری که در آن مستقیماً مسئولیت پذیری را بیاموزند. نشریه خانه امید هر چند کُند اما شروع به فعالیت کرده و با حمایت مسئولان کانون، روند رو به رشدی دارد. نشریهای که شاید فرصت شنیدن دغدغههای نوجوانان را به اجتماع بدهد و برای آنان فرصت مطرح شدن و ایجاد صمیمیت و نزدیک شدن به جامعه را فراهم کند.»
دکتر مظفر الوندی، دبیر سابق مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک و از فعالان حقوق کودک هم در گفت وگو با ما میگوید: «بیشتر این بچهها در سن و سالی معارض با قانون میشوند که باید دوباره به جامعه برگردند و جزو مجرمان آینده نشوند. در همه دنیا برای این کودکان و برای بعد از خروجشان، تدابیری اندیشیده شده که از این تدابیر تحت عنوان مراقبت و حمایت بعد از زندان یاد میشود. یعنی بازگشت سعادتمندانه به جامعه. در این زمینه هم راهکارهای مردمی اندیشیده شده و هم راهکارهای رسمی و قانونی.
این بچهها بعد از خروج از کانون و بازگشت به جامعه برچسب میخورند و ما نباید فقط از مردم انتظار داشته باشیم که پذیرایشان باشند و دولت هم باید برای کسب و کار آنها فکری جدی کند. هزینههایی که فقط دولت از پس آنها برمیآید. بعد از آن هم نهادهای مدنی باید برای بازگشت این کودکان تلاش کنند. وجود مددکار اجتماعی و ارتباط با کسی که آزاد شده هم از مسائل مهم بعد از آزادی است. یعنی باید ایستگاهی بین کانون و جامعه وجود داشته باشد و بخش خصوصی و دولتی با کمک هم این ایستگاه را بسازند. ایستگاهی که محلی برای دوباره اجتماعی شدن این کودکان است. اسم این ایستگاه را میتوانیم «ایستگاه مراقبت بعد از خروج» بگذاریم.»
به گفته الوندی، طبق آمارها درصد بالایی از کودکانی که راهی کانون اصلاح و تربیت میشوند از خانوادههایی بدسرپرست هستند و بعد از بازگشت نوجوان از کانون هم امکان نگهداری و تربیت فرزندشان را ندارند و نهادهای جایگزین باید این وظیفه را برعهده بگیرند که متأسفانه تاکنون نسبت به این موضوع غفلت شده.»
او در سال 76 و 77 مدیریت کانون اصلاح و تربیت را به عهده داشته. الوندی به عواقب بازگشت به جامعه بدون مراقبت و سنجش وضعیت فرد و محیط میگوید: «غلامرضا خوشرو یا خفاش شب یا همان قاتل زنجیرهای چند زن، قبل از انقلاب به جرم سرقت، دورهای را در کانون اصلاح و تربیت گذرانده بود. گروه روانشناسی هنگام محاکمهاش به کانون آمدند و خواستند پروندهاش را ببینند و جالب اینکه مددکار کانون در پروندهاش به طور رسمی نوشته بود که خروج این فرد از کانون با توجه به اینکه جایی یا کسی را ندارد، موجب آسیبهای جدی بعدی خواهد شد. اما کسی به این گفتهها توجهی نکرد.
از این موارد در کانون تهران و سایر مراکز کشور هم داشتهایم. کسانی که از کانون ترخیص میشوند اما بعد تحت هیچ مراقبتی قرار نمیگیرند، وارد چرخه بزه میشوند. این خلأیی است که وجود دارد و هر چند آیین نامه مراقبت بعد از خروج وجود دارد اما عملاً مرکزی که فرد بعد از خروج از کانون به آنجا مراجعه کند وجود ندارد و کانون هم نمیتواند یک ساعت بیشتر از موعد مقرر فرد را نگه دارد.
در برخی کشورهای دنیا کودک بعد از آزادی به طور سیستماتیک با مددکارش در ارتباط است. درحالی که اینجا چنین امکانی وجود ندارد و اگر هم اتفاق بیفتد فقط فردی است. در زمان مدیریت خود من گاهی بچهها بعد از آزادی برمیگشتند و میگفتند جایی نداریم برویم اما ما طبق قانون نمیتوانستیم بچهها را نگهداری کنیم. این خلأ وجود دارد و گاهی همین مسأله باعث میشود برخی از آزاد شدهها مراحل پیشرفته جرم را طی کنند و سر از زندان دربیاورند.»
به گفته او تعدادی از کودکان نمیتوانند از حقوقشان دفاع کنند و این وظیفه جامعه و حکومت است که از آنها حمایت کند. برخی از آنها کودکی نکرده و از تفریح، حق سلامت و... محروم بوده و وارد جرگه بزه شده و مورد سواستفاده قرار گرفتهاند. به گفته وی اگر بتوانیم از ورود یکی از این کودکان به چرخه بزهکاری جلوگیری کنیم، توانستهایم جلوی آسیبهای متعدد به جامعه و خانواده را بگیریم.
بچهها دلشان میخواهد بدانند من گزارشم را چطور نوشتهام. تمرین گزارشنویسی با خواندن گزارش من برای بچهها تمام میشود. خیلی خلاصه نوشتهام چهارشنبهای که با بچهها گذراندهام، برایم با همه روزهای زندگی متفاوت بوده. با آرزوی انتشار نشریه خانه امیدشان، این چهارشنبه متفاوت من هم به پایان میرسد.
نیم نگاه
یکی دوست دارد کافهای باز کند واسمش را بگذارد «اتمسفر»، آن یکی هم با آن صورت شاد و خندانش میگوید دوست دارد وارد تجارت قهوه و چای شود، کاری که تویش احتمال هیچ خلافی نیست. آن دیگری هم با شور و هیجان درباره آرزوی فوتبالیست شدنش میگوید؛ اینکه عاشق تیم استقلال است. او هم دوست دارد ماشینش را بردارد و با پدر و مادرش سفر کند و همه کارهای بدی را که کرده جبران کند. کجا؟ مهم نیست.
حمید میخواهد بعد از آزادی فوتبالیست شود. تیم استقلال باشگاه مورد علاقه اوست. برای گزارشش تیتر زده: «سرقت گوشی و زندان کجا و بازی در تیم استقلال کجا!» آنقدر گزارشش را درست و منطقی و با لغتهای خوب نوشته که شگفتزدهام میکند. با غرور میگوید: «زیاد کتاب میخونم. روزنامه هم میخونم. همه بچهها میخونند؛ بیشترصفحه حوادث. آخه میدونی بعضیهایمان خبرمان روزنامهای میشود؟» منظورش خبرهایی است که گاه در صفحه حوادث روزنامهها درباره آنها منتشر میشود.
دکتر مظفر الوندی، دبیر سابق مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک: بیشتر این بچهها در سن و سالی معارض با قانون میشوند که باید دوباره به جامعه برگردند و جزو مجرمان آینده نشوند. در همه دنیا برای این کودکان و برای بعد از خروجشان، تدابیری اندیشیده شده که از این تدابیر تحت عنوان مراقبت و حمایت بعد از زندان یاد میشود. یعنی بازگشت سعادتمندانه به جامعه. در این زمینه هم راهکارهای مردمی اندیشیده شده و هم راهکارهای رسمی و قانونی.
اینجا امروز خودم هستم، روزنامهنگاری که قرار است با بچهها گزارشنویسی تمرین کند. برای نشریهای که قرار است بزودی منتشرکنند؛ «خانه امید». قبلاً به همت مربیشان از روزنامهنگاری چیزهایی شنیدهاند. میدانند خبر چطور تنظیم میشود. لید گزارش یا خبر چیست؟ همان طور که دور هم نشستهایم، با هم فکر میکنیم که درباره چه موضوعی گزارش بنویسیم. همهشان معتقدند تمرین عملی بهتر است. بچهها اول خودشان را معرفی میکنند و از من هم میخواهند خودم را معرفی کنم و اینکه در روزنامه درباره چه موضوعاتی مینویسم. چطور شد روزنامهنگار شدم و اصلاً گزارش یعنی چه؟
اغلب شاد و خندانند و با روحیه درباره روزهای بعد از آزادیشان حرف میزنند. خاطره تعریف میکنند، رؤیا بافی میکنند و میخندند. با خودم فکر میکنم «آرزوهای بعد از آزادی» میتواند سوژه گزارشی باشد که میخواهیم با هم تمرینش کنیم.
همه بچهها از آرزوهایشان حرف میزنند و بعد قرار میشود گزارششان را بنویسند. کاغذهای آبی و خودکارهای سبزرنگ میانشان تقسیم میشود. فکر میکنند، سؤال میپرسند و آخر سر همهشان تند و تند سرشان را توی برگههایشان فرو میبرند. میپرسند لازم است موقع گزارش نوشتن به جرمشان هم اشاره کنند؟ میگویم نه چه فرقی میکند چه کردهاند. مهم این است که هر کدام برای روزهای آزادیشان آرزوهایی دارند. گاه آنقدر خواستههایشان برای خودشان باورنکردنی و دست نایافتنی است که حتی میترسند بر کاغذ بیاورند. میخواهم راحت باشند و بدون سانسور فقط آنچه را که در دلشان میگذرد بنویسند؛ هم آرزوهای خودشان را و هم دوستانشان را و...
سرها پایین است؛ چهرهها کودکانه و معصوم. گزارشنویسی که تمام میشود، قرار میشود هرکدام در جمع، گزارششان را بخوانند. اغلب خجالت میکشند. یکی از بچهها داوطلب میشود که صدای بقیه بشود. در برنامهها هم همیشه او مجری است؛ خوش صحبت و با انرژی، همان طور که یک نوجوان باید باشد. اسامیشان را تغییر میدهم. چه فرقی میکند محمد، حسین، حمید، احمد... مهم این است که هر کدام آرزوهایی دارند. از سفر تا فوتبال و کار و بارو... آرزوهایی از جنس زندگی.
حمید میخواهد بعد از آزادی فوتبالیست شود. تیم استقلال باشگاه مورد علاقه اوست. برای گزارشش تیتر زده: «سرقت گوشی و زندان کجا و بازی در تیم استقلال کجا!» آنقدر گزارشش را درست و منطقی و با لغتهای خوب نوشته که شگفتزدهام میکند. با غرور میگوید: «زیاد کتاب میخونم. روزنامه هم میخونم. همه بچهها میخونند؛ بیشتر صفحه حوادث. آخه میدونی بعضیهایمان خبرمان روزنامهای میشود؟» منظورش خبرهایی است که گاه در صفحه حوادث روزنامهها درباره آنها منتشر میشود.
محمد دوست دارد بعد از آزادی به مشهد برود، به زیارت آقا امام رضا(ع). سفر آن طور که نوشته، مهمترین خواسته اوست. به قول خودش فرقی نمیکند کجا، هرجا که ماشین رفت؛ چالوس، مشهد، زاهدان، قم...
با هم درباره ساختار گزارش حرف میزنیم. درباره تیتر، روتیتر و درستنویسی اما آنقدر حواسم به آرزوهای قشنگشان هست که فراموش میکنم این بچهها زندانی هستند. اصلاً یادم میرود که برخیشان قرار است سالها زندانی باشند.
محمدحسین دوست دارد کارهایی را که کرده، برای خانوادهاش جبران کند و دلشان را شاد کند. بخصوص برای مادرش که بدجوری دلش را شکسته. چند نفری هم از کشور افغانستان هستند. آرزویشان این است که دوباره برگردند به کشورشان. یکیشان نوشته دوست دارد درسش را ادامه دهد و مهندس ساختمان شود. دیگری در کانون، سه جزء قرآن حفظ کرده و تصمیم دارد حافظ کل قرآن شود. حمیدرضا آنقدر گزارشش را قشنگ نوشته که شوکه میشوم. نوشته: «بعد از آزادی هم برنامه بلندمدت دارم هم کوتاه مدت. اول میخواهم با خانواده جشن آزادی بگیرم و بعد هم درسم را تمام کنم. سوم دبیرستان که بودم، به کانون آمدم. بعد از پایان درس میخواهم یک کافی شاپ با پدرم راه بیندازم و اسمش را بگذارم اتمسفر...» در توصیف آرزوهای دوستانش واژههای زیبایی به کار برده...
همین طور که گزارشها را با هم میخوانیم، بچهها هم با هم شوخی میکنند: «قاتل و این همه آرزو!» «اوه تو که 25 سال اینجایی، معلوم نیست پایت به بیرون هم برسد با این همه آرزو.» یا اینکه: «تو چطور با این سابقهات میخواهی فوتبالیست شوی؟»
با خودم فکر میکنم چقدر این آرزوها بعد از رهایی از اینجا امکانپذیراست؟ چقدر بچهها به آرزوهای قشنگشان میرسند؟ چقدر بعد از رهایی برایشان برنامهریزی میشود؟ مراقبتهای بعد از زندان برایشان چیست؟ این همان موضوعی است که مربی این کودکان و کارشناسان حقوق کودک هم به آن فکر میکنند.
یکی از مددکاران کانون اصلاح و تربیت که این روزها در انتشار نشریه «خانه امید» کانون نقش دارد، در گفتوگو با ما میگوید: «حقوقی مثل حق سلامت، حق امنیت، حق آموزش و حق مشارکت، لازمه ایجاد بستری مناسب برای تربیت و پرورش کودکی سالم است. متأسفانه بچههای کانون اصلاح و تربیت بیشترشان از این حقوق در خانواده و جامعه محروم بودهاند. خیلی از آنها در اثر اشتباه یا ناآگاهی یا نداشتن مهارتهای زندگی سر از کانون درآوردهاند. من که سالهاست با این بچهها از نزدیک کار کردهام، معتقدم این بچهها مقصر واقعی نیستند و قربانی شرایط شدهاند. کانون اصلاح، وظیفه بخشی از ماجرا را به جهت قضایی برعهده دارد که به خوبی هم از پس آن برمیآید و با تمام قوا مسئولیتش را انجام میدهد اما پس از آزادی، بیشتر بچهها دوباره به همان شرایط و دغدغههای قبل بازمیگردند و نه تنها بهبود پیدا نمیکنند بلکه بار منفی نگاه جامعه و خانواده را هم به جهت حضور در کانون به دوش میکشند.»
او ادامه میدهد: «در مورد این نوجوانان چه معجزهای باید رخ دهد تا نوع نگاه جامعه و مردم به آنها تغییر کند؟ به نظر من اول باید جامعه را با آنها آشتی دهیم و پس از آن از بچهها بخواهیم با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند. بزرگترین قدم برای شروع، درگیر کردن بچهها با فعالیتهای اجتماعی است. کاری که در آن مستقیماً مسئولیت پذیری را بیاموزند. نشریه خانه امید هر چند کُند اما شروع به فعالیت کرده و با حمایت مسئولان کانون، روند رو به رشدی دارد. نشریهای که شاید فرصت شنیدن دغدغههای نوجوانان را به اجتماع بدهد و برای آنان فرصت مطرح شدن و ایجاد صمیمیت و نزدیک شدن به جامعه را فراهم کند.»
دکتر مظفر الوندی، دبیر سابق مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک و از فعالان حقوق کودک هم در گفت وگو با ما میگوید: «بیشتر این بچهها در سن و سالی معارض با قانون میشوند که باید دوباره به جامعه برگردند و جزو مجرمان آینده نشوند. در همه دنیا برای این کودکان و برای بعد از خروجشان، تدابیری اندیشیده شده که از این تدابیر تحت عنوان مراقبت و حمایت بعد از زندان یاد میشود. یعنی بازگشت سعادتمندانه به جامعه. در این زمینه هم راهکارهای مردمی اندیشیده شده و هم راهکارهای رسمی و قانونی.
این بچهها بعد از خروج از کانون و بازگشت به جامعه برچسب میخورند و ما نباید فقط از مردم انتظار داشته باشیم که پذیرایشان باشند و دولت هم باید برای کسب و کار آنها فکری جدی کند. هزینههایی که فقط دولت از پس آنها برمیآید. بعد از آن هم نهادهای مدنی باید برای بازگشت این کودکان تلاش کنند. وجود مددکار اجتماعی و ارتباط با کسی که آزاد شده هم از مسائل مهم بعد از آزادی است. یعنی باید ایستگاهی بین کانون و جامعه وجود داشته باشد و بخش خصوصی و دولتی با کمک هم این ایستگاه را بسازند. ایستگاهی که محلی برای دوباره اجتماعی شدن این کودکان است. اسم این ایستگاه را میتوانیم «ایستگاه مراقبت بعد از خروج» بگذاریم.»
به گفته الوندی، طبق آمارها درصد بالایی از کودکانی که راهی کانون اصلاح و تربیت میشوند از خانوادههایی بدسرپرست هستند و بعد از بازگشت نوجوان از کانون هم امکان نگهداری و تربیت فرزندشان را ندارند و نهادهای جایگزین باید این وظیفه را برعهده بگیرند که متأسفانه تاکنون نسبت به این موضوع غفلت شده.»
او در سال 76 و 77 مدیریت کانون اصلاح و تربیت را به عهده داشته. الوندی به عواقب بازگشت به جامعه بدون مراقبت و سنجش وضعیت فرد و محیط میگوید: «غلامرضا خوشرو یا خفاش شب یا همان قاتل زنجیرهای چند زن، قبل از انقلاب به جرم سرقت، دورهای را در کانون اصلاح و تربیت گذرانده بود. گروه روانشناسی هنگام محاکمهاش به کانون آمدند و خواستند پروندهاش را ببینند و جالب اینکه مددکار کانون در پروندهاش به طور رسمی نوشته بود که خروج این فرد از کانون با توجه به اینکه جایی یا کسی را ندارد، موجب آسیبهای جدی بعدی خواهد شد. اما کسی به این گفتهها توجهی نکرد.
از این موارد در کانون تهران و سایر مراکز کشور هم داشتهایم. کسانی که از کانون ترخیص میشوند اما بعد تحت هیچ مراقبتی قرار نمیگیرند، وارد چرخه بزه میشوند. این خلأیی است که وجود دارد و هر چند آیین نامه مراقبت بعد از خروج وجود دارد اما عملاً مرکزی که فرد بعد از خروج از کانون به آنجا مراجعه کند وجود ندارد و کانون هم نمیتواند یک ساعت بیشتر از موعد مقرر فرد را نگه دارد.
در برخی کشورهای دنیا کودک بعد از آزادی به طور سیستماتیک با مددکارش در ارتباط است. درحالی که اینجا چنین امکانی وجود ندارد و اگر هم اتفاق بیفتد فقط فردی است. در زمان مدیریت خود من گاهی بچهها بعد از آزادی برمیگشتند و میگفتند جایی نداریم برویم اما ما طبق قانون نمیتوانستیم بچهها را نگهداری کنیم. این خلأ وجود دارد و گاهی همین مسأله باعث میشود برخی از آزاد شدهها مراحل پیشرفته جرم را طی کنند و سر از زندان دربیاورند.»
به گفته او تعدادی از کودکان نمیتوانند از حقوقشان دفاع کنند و این وظیفه جامعه و حکومت است که از آنها حمایت کند. برخی از آنها کودکی نکرده و از تفریح، حق سلامت و... محروم بوده و وارد جرگه بزه شده و مورد سواستفاده قرار گرفتهاند. به گفته وی اگر بتوانیم از ورود یکی از این کودکان به چرخه بزهکاری جلوگیری کنیم، توانستهایم جلوی آسیبهای متعدد به جامعه و خانواده را بگیریم.
بچهها دلشان میخواهد بدانند من گزارشم را چطور نوشتهام. تمرین گزارشنویسی با خواندن گزارش من برای بچهها تمام میشود. خیلی خلاصه نوشتهام چهارشنبهای که با بچهها گذراندهام، برایم با همه روزهای زندگی متفاوت بوده. با آرزوی انتشار نشریه خانه امیدشان، این چهارشنبه متفاوت من هم به پایان میرسد.
نیم نگاه
یکی دوست دارد کافهای باز کند واسمش را بگذارد «اتمسفر»، آن یکی هم با آن صورت شاد و خندانش میگوید دوست دارد وارد تجارت قهوه و چای شود، کاری که تویش احتمال هیچ خلافی نیست. آن دیگری هم با شور و هیجان درباره آرزوی فوتبالیست شدنش میگوید؛ اینکه عاشق تیم استقلال است. او هم دوست دارد ماشینش را بردارد و با پدر و مادرش سفر کند و همه کارهای بدی را که کرده جبران کند. کجا؟ مهم نیست.
حمید میخواهد بعد از آزادی فوتبالیست شود. تیم استقلال باشگاه مورد علاقه اوست. برای گزارشش تیتر زده: «سرقت گوشی و زندان کجا و بازی در تیم استقلال کجا!» آنقدر گزارشش را درست و منطقی و با لغتهای خوب نوشته که شگفتزدهام میکند. با غرور میگوید: «زیاد کتاب میخونم. روزنامه هم میخونم. همه بچهها میخونند؛ بیشترصفحه حوادث. آخه میدونی بعضیهایمان خبرمان روزنامهای میشود؟» منظورش خبرهایی است که گاه در صفحه حوادث روزنامهها درباره آنها منتشر میشود.
دکتر مظفر الوندی، دبیر سابق مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک: بیشتر این بچهها در سن و سالی معارض با قانون میشوند که باید دوباره به جامعه برگردند و جزو مجرمان آینده نشوند. در همه دنیا برای این کودکان و برای بعد از خروجشان، تدابیری اندیشیده شده که از این تدابیر تحت عنوان مراقبت و حمایت بعد از زندان یاد میشود. یعنی بازگشت سعادتمندانه به جامعه. در این زمینه هم راهکارهای مردمی اندیشیده شده و هم راهکارهای رسمی و قانونی.
لینک کپی شد
گزارش خطا
آهن ملل
ارسال نظر
جدیدترین اخبار
دیگران چه میخوانند؟
برچسب های منتخب
پرطرفدارترین