
تصور میکنند افراد دارای معلولیت همه بیگناهند و نمیتوانند مرتکب جرمی شوند، کسی هم دلش نمیآید علیهشان جرمی مرتکب شود.

در تنوع از هم پیشی میگیرند. هرکه منوی پر و پیمانتری داشته باشد، لابد در جذب مشتری از بقیه جلوتر است. این وسط بعضیها دیگر واقعاً متنوعاند.

پذیرایی از مراسم عروسی یا هر مراسم دیگری را رایگان انجام میدهم. منزل و محل کار شما را رایگان نظافت میکنم. راننده رایگان شما میشوم. نگهداری رایگان بیمار و سالمند. کمک رایگان به افراد ناتوان برای خرید کردن و انجام امور منزل. کارهای فنی منزل شما را رایگان انجام میدهم.

۱۰ هزار تومانداری با هم کتابخانه بسازیم؟!» سؤال عجیبی است، نه؟! با ۱۰ هزار تومان مگر میشود کتابخانه ساخت؟

هر روز میآیند و در قهوهخانه کوچک قدیمی دور هم جمع میشوند و میان گپ و گفت شان گاهی چشم میدوزند به کارخانه که از آن فقط دیواری بلند باقی مانده که گوشه سمت راستش با اسپری مشکی نوشتهاند: «نساجی مازندران»

هیچ وقت نمیتواند روزی را که خواهرش با خشم تمام دختر سه سالهاش را از پسر پنج ساله او دور کرد، فراموش کند.

چند وقت پیش بود که تصویری در فضای مجازی دست به دست شد که آه از نهاد خیلیها برآورد. تصویر، یک کبابی را نشان میداد که هنوز تابلوی کسب و کار قبلی از سردرش جابهجا نشده بود؛ تابلویی که نشان میداد مغازه قبلاً به نشر و کتابفروشی اختصاص داشته است.

هر آنچه را که به چشمتان خوار میآید، که فکر میکنید هرگز دلتان نمیخواهد دوباره از آن استفاده کنید، که کهنگی و زهوار دررفتگیاش روی اعصابتان است، که دِمُده و قدیمی شده، میتواند گزینه مناسبی باشد.

محبوبه با این که سالها از حادثه اسیدپاشیاش گذشته اما به گفته خودش نمیتواند با این ماجرا کنار بیاید. شاید برای این که با اسیدپاشش ازدواج کرد و هیچوقت از ماجرا دور نشد: «وقتی به خانه برگشتم خانواده همه آینهها را جمع کرده بودند. ۳۳ بار جراحی شده بودم. یک چشم، بینی و چانهام را ازدست دادم. استخوان بینیام مانده بود بدون روکش. بینایی یک چشمم هم برای همیشه از دست رفت. ۱۷ سال است هر روز پانسمانش را عوض میکنم. تو بگو چطور میتوانم در این شرایط با این مسأله کنار بیایم؟»
۵۰ درصد مطالبات گندمکاران پرداخت شد (۲ نظر)