ارس، جمعی از روزنامهنگاران پیشکسوت و همچنین دیگر دوستان و همکاران زندهیاد اسدالله مشایخی، مراسم یادبودی را برای این نویسنده و روزنامهنگار باسابقه تازه درگذشته برگزار خواهند کرد. در این مراسم که ساعت 19:30 الی 21:30 سه شنبه 19 تیرماه برگزار میشود، دوستان و همکاران نزدیکش درباره این نویسنده خوشقلم و توانا و ویژگیهای حرفهای و اخلاقی ایشان سخن خواهند گفت و با خانواده این عزیز ابراز همدردی خواهند کرد.
اسدلله مشایخی بیست و چهارم مرداد ۱۳۳۶ با اصالت اراکی در قم به دنیا آمد. او فرزند زندهیاد آیتالله محسن مشایخی بود و تا اواسط کلاس دوم دبستان در قم بود و سپس در سال ۱۳۴۳ به همراه خانواده به تهران آمدند و در محله پیروزی ساکن شدند. مشایخی درسال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و در سال ۶۱ تولد اولین فرزندش مجید را جشن گرفت و شش سال بعد خداوند به او دختری داد که شد همه دنیایش.
زندهیاد اسدالله مشایخی از سال ۶۰ در شرکت نفت مشغول به کار شد اما از همان جا علاقهاش به نویسندگی بروز کرد و سپس به پیشنهاد یکی از دوستانش در سال ۶۳ وارد کیهان شد و از سرویس حوادث روزنامه شروع کرد. پس از مدتی به دلیل روحیه طنز گونهاش، شد ابداعکننده ادبیات حادثهای آمیخته با طنز. در سال ۶۵ به عنوان خبرنگار عازم جبهههای جنگ شد واز جنگ نوشت وپرداختن به حواشی جنگ در ان سالها وجه تمایز نوشتههای او بود با دیگران. او سالها پیشتر از مجید سوزوکی، «محمود جیقیل» را نوشت اما اجازه چاپ نگرفت چرا که محمود نوارفروش جلفی بود که انقلاب اورا متحول کرده بود.
مشایخی پس از کوچ اجباری از کیهان و کیهان ورزشی در اوایل دهه ۷۰، در هفته نامههای ایرانجوان و ایرانجمعه مشغول بود، تا اوایل دهه ۸۰ که پس از تعطیلیهای مکرر روزنامهها ترجیح داد نسبت به قسمی که به قلمش خورده وفادار بماند و آزادانه بنویسد. او روزنامهنگاری بود مستقل با کابوس امنیت شغلی که این کابوس را تا یکم تیر ماه ۱۳۹۷ به همراه داشت.
در این روز اسدالله مشایخی که در جاده شهریار به سمت تهران میآمد، بین راه، کنار جاده توقف کرد و حادثهای باعث شد که در سن پنجاه و هفت سالگی خانواده و دوستان و دوستدارانش را داغدار کند. دو خودرو که در جاده در حال کورس بودند، با یکدیگر برخورد کردند و خودرویی به سمت او پرت شد و باعث شد در دم جان بسپارد.
مشایخی یکی از بهترین گزارشنویسان در بین همنسلان و نسلهای بعد از خود بود و گزارشهای توصیفی پر از احساس و شاعرانهاش، پر از درد درک تلخیهای جامعه بود. از جمله تیترهای ماندگارش میتوان به تیترهای زیر اشاره کرد: «کلیه میفروشند جهیزیه میخرند»، «فرشته معبر غول»، «سفر به دیار آدریمونها»، «کلاغ سیاه وخبر پریدن سارهای اندیشه»…
دوست دیریناش ابراهیم افشار در سوگنامهای به یادش نوشت: «...این همه سال جلوی کسی کمر خم نکرد. برای خوشامد کسی قلم نزد. یک بار نالهاش را اورانوس و زهره و ناهید و الباقی سیارههای یتیم نشنیدند. باورت نمیشود اگر بگویم که گاهی در رویای یک درآمد ماهانه سیصد چهارصدهزارتومانی - که از مزایای یک کارگر خانهشور هم کمتر بود- سوخت ولی دریوزگی پیشه نکرد. آخ که شما چه میدانی در این سالهای سیاه بر او چه گذشت. آخرش هم که زد به سیم آخر و بعد از یکی دو سال دوندگی، رفت خودش را با حداقل حقوق بازنشسته کرد که یک جوی آب باریکهای داشته باشد برایهانیه و سوسن.
آدمی که در این مملکت برای دفاعمقدس دههها گزارش زنده و کتاب داستان نوشته و کتاباش ملتی را به گریه انداخته و بزرگترین مقام مملکتی برای کتاباش نظیرهنویسی کرده است، حتی آن چند سطر را هیچوقت پیش کسی نبرد که استفاده ابزاری ازش کند. او برای دلش نوشته بود. یک دل فندقی که آخرش او را از پا انداخت. این نسل لابد یادش رفته است که نوشتههایش چقدر تک و بیبدیل بود. و رفاقت و انسانیتاش از آن هم بیبدیلتر....»
پسرش مجید دربارهاش میگوید: «پدر یکی از گزارشهایش با عنوان «آشپز مغموم» را اینگونه آغاز کرده است: «شب مهتاب و آسمان بیباران، رود خشک و خاک بیبرکت، سفره نان وکوزه بیآب، محصول بیحاصل و دهقان بیدل، اجاق خاموش و آشپز مغموم...» آشپز مغموم خود اسدلله مشایخی بود.»
برنامه بزرگداشت اسدالله مشایخی در سالن آمفیتئاتر کلینیک شفا واقع در محل انجمن بیماران کلیوی به آدرس زیر برگزار میشود و انجمنهای مختلف مرتبط با روزنامهنگاران و خبرنگاران، از همگان برای شرکت در آن دعوت به عمل آوردهاند.
آدرس: خیابان ولی عصر، بالاتر از طالقانی، کوچه شهید فرهنگ حسینی، پ 42 کلینیک شفا
انتهای پیام/ر