صفحه نخست

سیاسی

ورزشی

اقتصادی

اجتماعی

فرهنگی

مجله پلاس

صفحات داخلی

دوشنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۳ - September 09 2024
کد خبر: ۵۷۹۹۵۶
دومین قسمت از برنامه قهرمان مردم امروز و فردا از خبرورزشی تقدیم شما می‌شود. این برنامه در کتابسرای مجتبی جباری ضبط شد.
۱۶:۳۰ - ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
وانانیوز|

به گزارش خبرورزشی، مجتبی جباری سوپراستاری است که مدتهاست ترجیح داده از فضای فوتبال دور و به کارهای فرهنگی مشغول باشد. تلاش‌های مجتبی جباری در عرصه فرهنگ و هنر و تلاش او برای تشویق مردم به کتاب‌خوانی باعث شد تا دومین قسمت از برنامه قهرمان مردم به هشت شاکی فوتبال ایران اختصاص یابد.

 

تیم خبرورزشی برای ضبط این برنامه و گفتگو با مجتبی جباری به کتابسرای راوی رفت تا گپ و گفت مفصلی با او داشته باشیم. گفتگویی از فضای فرهنگ و کتاب و سینما و نمایش آغاز شد، به دغدغه‌های اجتماعی و فرهنگی پرداخت، به موضوعات روز فوتبال ایران و باشگاه استقلال رسید و همینطور ناگفته‌هایی از دوران فوتبال مجتبی جباری را مرور کردیم.

 

اگر موافق باشید برای شروع مصاحبه از همین کتاب سرا شروع کنیم. شما در دوران فوتبال خودتان هم با فعالیت‌های فرهنگی بیگانه نبودید و از تهیه کنندگی فیلم تا حمایت از گروه‌های نمایشی را در کارنامه  فرهنگی خود داشتید ولی بازهم شاید راه‌اندازی یک کتابسرا دورترین شغل به یک فوتبالیست باشد. چطور شد که وارد این عرصه شدید؟

حقیقت امر این است که دوستان بسیار خوبی  در این عرصه داشتم و همسرم نیز به این حوزه خیلی علاقمند بود. خودم هم دوست داشتم. این فضا به من معرفی شد و در شرایطی هم بودیم که دوست داشتیم جایی را داشته باشیم تا بتوانیم به ویژه با آدم‌های فرهنگی فرهنگی، فرهیخته و درجه یک ارتباط بگیریم. فکر می‌کنم در این مدت یک سال که از افتتاح کتاب سرای راوی گذشته، این اتفاق به خوبی افتاده است. با دوستان خیلی خوبی آشنا شدیم و ارتباطمان عمیق‌تر شده است. اتفاق بسیار خوبی بود و یکی از بهترین تصمیماتی محسوب می‌شود که من می‌توانستم اتخاذ کنم. شکر خدا به لحاظ کارکرد هم طی یک سال گذشته کتاب سرای راوی عملکرد خیلی خوبی داشته است. 

در دورانی که فوتبال بازی می‌کردید به راه اندازی چنین مکانی فکر می‌کردید؟ چنین تصوری را در آن زمان هم داشتید؟

نه. آن زمان به بحث مربیگری فکر می‌کردم و داشتن یک آکادمی خیلی خوب و حرفه‌ای همیشه در ذهنم بود اما کار به سمتی پیش رفت که الان یک کتاب سرا داریم و البته خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاده. حالا دو پسر کوچک داریم و به این فکر می‌کردیم که چنین فضایی چقدر برای آنکه فرزندانم در آن رفت و آمد داشته باشند مناسب است. بچه‌های من می‌توانند به واسطه حضور آدم‌های خیلی خوب در این کتاب سرا، از معاشرت با آنها برخوردار شوند ولی با همه این اوصاف در دوران فوتبال فکر نمی‌کردم که روزی یک کتاب سرا داشته باشم. 

اغلب فوتبالیست‌ها پس از پایان دوران بازیگری خود سراغ شغل‌های دیگر می‌روند. مربیگری فقط برای عده محدودی فرصت مهیا می‌کند و همه نمی‌توانند جذب آن شوند به همین خاطر بعضی‌ها سراغ کافی شاپ و رستوران داری می‌روند و اغلب آنها ساخت و ساز هم دارند ولی یک فوتبالیست از آن جمع کتاب فروشی دایر می‌کند!

این مساله به نوع زندگی آدم‌ها و طرز تفکرشان ربط دارد. من فکر می‌کنم در این فضا آدم‌های بیشتری را برای همصحبتی پیدا می‌کنم. با اینکه خیلی از وقت خودم را داخل فوتبال گذاشتم ولی خارج از زمین ارتباط زیادی با فوتبالیست‌ها نداشتم ولی وقتی در چنین فضایی افراد می‌آیند و با هم صحبت می‌کنیم، این احساس را دارم که با آنها حرف مشترک بیشتری برای گفتن دارم و این برایم خیلی خوشایند است. خوشحالم از اینکه توانستم فعالیت فوتبالی باعث شناخته شدن من شده را به این موضوع متصل کنم و شاید با همین کار نظر خیلی از آدم‌ها به مقوله کتاب جلب شده است. این برایم خیلی ارزشمند است. از یک جایی به بعد احساس کردم یک امیدی ایجاد شده و خوشحال می‌شوم که دیگران هم وارد این عرصه شوند. در نهایت ما اینجا به یک گفتمانی می‌رسیم و همین مساله موجب می‌شود تا نظر یکدیگر را بدانیم و راجع به مسائل اجتماعی صحبت کنیم. اگر می‌خواهیم در محیط زندگی خودمان انسان‌های خوشبخت‌تر و راحت‌تری باشیم باید از یکدیگر شناخت داشته باشیم. در یک سال گذشته به خوبی این مساله را تجربه کردم. هم توانستم نظرات خودم را بگویم و هم اینکه نظرات دیگران را بشنوم به همین خاطر تا جایی که از دستم بر بیاید دوست دارم در این عرصه فعالیت‌های بهتری انجام بدهم. از مردم هم خیلی ممنونم چون بسیار خوب استقبال و همراهی کردند. 

وقتی جهان بینی کنونی خودتان را با دوره جوانی مقایسه می‌کنید حتماً متوجه تغییراتی شده‌اید. این تغییرات چطور بوده است؟

بله تغییرات بوده است. البته من همیشه در دوران فوتبالم سعی می‌کردم تا حواسم به زندگی بعد از پایان فوتبال هم باشد. نوع برخوردم، ارتباطی که برقرار می‌کنم، جایگاهم و اینکه حواسم باشد خانواده‌ای که قرار است تشکیل بدهم، باید کنارم راحت باشد و به وجودم افتخار کند. خیلی برایم سخت است تظاهر به کاری بکنم که بلد نیستم آن را انجام بدهم. در این مورد سعی کردم خیلی صادقانه رفتار کنم. به طور کلی همیشه دوست داشتم کار تاثیرگذار انجام بدهم در عرصه فوتبال گاهی اوقات خود فوتبال خسته‌ام می‌کرد. تکرار یک اتفاق. شاید عده ای فکر می‌کردند جدایی از دنیای فوتبال امکان‌پذیر نیست اما من به چیزهایی فراتر از آن فکر می‌کردم. این چیزها من را اذیت می‌کرد و دلم می‌خواست آن را به دیگران انتقال بدهم. در جوانی فریاد می‌زدم و فکر می‌کردم دیگران متوجه این اتفاقات نیستند و خیلی هم برایم عجیب بود که متوجه مشکلات موجود در فوتبال نیستند چون این کم کاری و انفعال مثل روز روشن است ولی از یک جایی دیدم که نه، انگار همه خبر دارند و تعمداً چیزی نمی گویند. این من را اذیت می‌کرد و تبدیل می‌شدم به یک آدم شاکی ولی برای دیگران خیلی تعجب‌آور بود در صورتی که من متعجب بودم که این افراد چطور می‌توانند چنین فضایی را تحمل کنند و کاری در مقابلش انجام ندهند؟ حتی یک اعتراض هم نکنند؟

یکی از مشکلات این است که آدم‌ها خودشان را هم نمی‌شناسند و نمی‌دانند کجا هستند؟ چی هستند؟ چه می‌خواهند و قرار است به کجا برسند؟ همیشه به این موضوع فکر می‌کردم به خاطر همین، این اتفاق افتاد و از یک بابت خیلی هم خوشحالم که چنین اتفاقی به وقوع پیوست چون حالا دیگر خیلی مواقع احتیاج نیست توضیح بدهم. من حالا با این شغل طرز فکر خودم را به دیگران انتقال می‌دهم. در همان ماجراها و اتفاقات از یک جایی به بعد به این نتیجه رسیدم که دیگر صحبت کردن بی‌فایده است چون از نظر من یکسری آدم وجود داشتند که قرار نیست بشنوند و خودشان را به خواب زده‌اند و بیدار شدنی نیستند. من نشستم و فکر کردم که چه کاری می‌توانم انجام بدهم که عملیاتی باشد؟ دوست دارم کاری بهتر از این و شبیه به این را در فوتبال انجام بدهم اما این مربیگری نیست. این غرق شدن و ادامه دادن مثل بقیه نیست چون قشنگ تو را در این منجلاب حل می‌کند و بدترین آدم این ورزش از آن به عنوان یک جای خیلی کثیف و چرک یاد می‌کند. آدم‌هایی متوجه نبودند که فوتبال به آنها چه داده و آنها باید به فوتبال چه چیزی بدهند. من به این آدم‌ها نزدیک بودم ولی از آنها دور شدم.

اینجا در کتاب سرا احساس می‌کنم بیشتر می‌توانم با دیگران صحبت کنم و البته یک جایی هم حس می‌کنم که دیگر نمی‌توانم به فوتبال چیزی بدهم. فکر می‌کنم این آدم‌ها و گروهها آنقدر در هم تنیده شدند و فوتبال را به شکل بدی سمت پرتگاه بردند که واقعا کار و کمکی از دست من بر نمی‌آید. این آدم‌ها دارند روز به روز به فوتبال لطمه می‌زنند. شاید یک نفر پیش خودش فکر می‌کند که با مربیگری به فوتبال کمک می کند اما اصلاً چنین چیزی نیست. خیلی از این آدم‌ها حتی به خودشان هم نمی‌توانند کمک کنند به همین خاطر تا جایی که نتوانم کاری بکنم و حرفی برای گفتن داشته باشم سکوت کردم. صرفاً بحث حرف هم نبود بلکه سکوت کردم تا بتوانم کاری انجام بدهم. از این مساله ناراحت می‌شوم که فوتبال من را به خودش جذب نمی‌کند از این بابت که بنشینم و از تماشای آن لذت ببرم. با اینکه تمرکز می‌کنی، وقت می‌گذاری و با دوستانت هماهنگ می‌کنی تا بنشینی و یک پدیده را نگاه کنی ولی تو را پای تلویزیون نمی‌نشاند. وقتی هم که به قضیه نزدیک می‌شوی، متوجه می‌شوی که بحث اصلاً فنی نیست بلکه بحث صرفاً یکسری اخبار است که وقتی نمی‌شنوی، چیزی را هم از دست نمی دهی.

همه موارد باعث شد از فوتبال فاصله بگیرم و در این فاصله گرفتن نزدیک به اتفاقی بشوم که یک جهان بزرگی دارد و حتی در همین جا هم می‌تواند به فوتبال کمک کند. من شاید مثل خیلی از آدم‌ها، بعد از دوران فوتبالم کار فوتبالی و مربیگری نکردم، در فوتبال کار مدیریتی نکردم ولی شاید این مدل کار کردن من بیشتر به فوتبال کمک کند. سعی کردم به بازیکنان  و جایگاهی که می‌توانند در فوتبال داشته باشند، یک وجهه ای بدهم ولی انگار هر چقدر سعی می‌کنی کاری را انجام بدهی، آدم‌ها با انگیزه بیشتری در جهت مخالف تو حرکت می‌کنند و ناراحتم از اینکه چطور می‌توانند به خود، به خانواده خود و به فوتبال لطمه بزنند. من نمی‌خواهم بگویم یک فوتبالیست باید غرق در مطالعه باشد یا مدرک تحصیلی داشته باشد اما از یک جایی به بعد باید رفتار اجتماعی را بلد باشد. باید خودش را بشناسد و بداند کیست. باید دیگران را هم بشناسد. باید یک اتفاق را آنالیز کرده و راجع به آن صحبت کند. ما متاسفانه با همه چیزهایی که صحبتش شد خیلی فاصله داریم.

از تاثیرگذاری صحبت کردید. مخاطب کتاب مخاطب خیلی خاصی است ولی شاید مخاطب سینما عام‌تر باشد. شما در دوران فوتبال خودتان ای تهیه فیلم هم سرمایه‌گذاری می‌کردید سرمایه‌گذار یکی از فیلم‌های عبدالرضا کاهانی بودید و این طرز فکر به وجود آمد که مجتبی جباری قرار است به سمت تهیه کنندگی برود. اتفاقی که آنهم می‌توانست تاثیرگذار باشد اما با اینکه پیشنهاد هم داشتید، به سمت آن عرصه نرفتید. چرا؟

به خاطر شخصیت بد و ضعیف عبدالرضا کاهانی! پول ما را برداشت، یک چیزی برای خودش ساخت و خروجی نداشت. اگر او کمک می‌کرد تا این فیلم به نتیجه می‌رسید، شاید من در ادامه می‌توانستم به خیلی از فیلمسازهای جوان دیگر کمک کنم. من واقعاً نمی‌دانستم کاهانی چنین آدمی است و متاسف شدم که در شروع این عرصه به چنین آدمی خوردم. پیش خودم می‌گفتم تا موقعی که پولی که وارد سینما کردم را پس نگیرم، دیگر سرمایه‌گذاری نمی‌کنم. اگر کاهانی سو استفاده نمی‌کرد من شاید در آن عرصه هم می‌توانستم کارهای بیشتری انجام بدهم. 

در بحث نمایش هم یک دوره با سجاد افشاریان کارکردی. حتی در زندان ها تئاتر اجرا شد. هنوز هم تمایل به کار در عرصه نمایش را دارید؟

بله خیلی دوست دارم. البته کتاب فروشی باعث شده تا وقت بیشتری از من گرفته بشه و شاید مثل قبل نتوانم تئاتر ببینم ولی باز هم هرگاه فرصتی پیش بیاید، هم برای دیدن تئاتر می‌رویم و هم در محافل نقد فیلم و فیلم دیدن حاضر می‌شویم. 

در این کتاب سرا فعالیت‌هایی همچون کتابخوانی، شعرخوانی و پادکست هم انجام می‌شود. حالا ایده آل مجتبی جباری چیست؟ اینکه کتابسرای خود را به صورت زنجیره‌ای گسترش بدهد یا اینکه همین فعالیت‌های کنونی را به نحو احسنت جلو ببرد؟

ما در حال کسب تجربه هستیم. وقتی وارد شدیم همه ما را می‌ترساندند که کتاب فروشی نمی‌گیره ولی خیلی  این کار را دوست داشتیم  و حالا به معنای واقعی از نظر عناوین و انتخاب کتاب یکی از کامل‌ترین کتابفروشی‌ها هستیم. در این عرصه خیلی خوب پیش رفته‌ایم. در ادامه هم اگر بتوانیم فعالیتمان را گسترش بدهیم و به فرهنگ کتاب و کتابخوانی کمک کنیم حتماً چنین کاری را انجام خواهیم داد. در این مدت نگاه‌ها مثبت شده و درخواست‌هایی هم صورت گرفته است ولی دوست داریم کیفیت را تحت هر شرایطی حفظ کنیم. سال گذشته مراسم خیلی زیادی داشتیم که واقعاً ما را خسته می‌کرد ولی حضور گرم دوستان عزیزی که به اینجا می‌آمدند، باعث می‌شد خستگی از تنمان خارج شود. 

الان که با هم صحبت می‌کنیم ساعت حوالی ۲۲ است و خوشبختانه مشتریان همچنان در حال رفت و آمد هستند. به خوبی از وضعیت سرانه مطالعه مطلع هستیم و می‌دانیم بسیاری از کسانی که وارد عرصه کتاب می‌شوند در واقع بیشتر دغدغه خدمت به فرهنگ این مملکت را دارند اما با این تفاسیر بحث فروش و کسب درآمد هم مهم است. آیا شرایط خوبی از این بابت دارید؟

خیلی مواقع دوستانی که به ما سر می‌زنند و اینجا باهم گفتگو می‌کنیم به ما می‌گویند چقدر خوب است که در یک کتاب سرا این همه رفت و آمد وجود دارد. سه‌شنبه هفته قبل جلسه شعرخوانی داشتیم و چند نفر از شعرا اینجا بودند. آنها هم می‌گفتند چقدر خوب است که این همه استقبال می‌شود. خدا را شکر خوب بوده است. در مورد بحث سرانه مطالعه هم باید ببینیم آدم‌ها به لحاظ مالی و البته از نظر وقت چه شرایطی دارند. اگر این بخش را کنار بگذاریم، استقبال از کتاب در کشور ما بد نیست. هرکس از ما در مورد فروش می‌پرسد، می‌گوییم خوب است. البته در مجموع خیلی اتفاقات باید رخ بدهد تا چنین شرایطی ایجاد شود. من فکر می‌کنم در این مورد ضعف از طرف خود اهالی فرهنگ و کتاب هم بوده است. بحث تبلیغات و خیلی مسائل دیگر هم دخیل است. در کنار همه این موارد برای سرپا شدن، یک کتابفروشی باید انگیزه‌های زیادی در وجود  افراد به وجود بیاید. حمایت‌های دولتی باید خیلی زیاد باشد. باید شرایطی را ایجاد بکنند که آدم‌ها وارد این عرصه شوند و جدا از لذت بردن، بابت کاری که انجام می‌دهند از نظر مالی هم در شرایط مطلوبی قرار بگیرند. 

دقیقاً این همان نگاه متفاوت است که مجتبی جباری را خاص کرده است. نگاهی که می‌گوید باید شرایط اقتصادی و زمانی مردم برای کتابخوانی را هم مد نظر قرار داد.

واقعاً به همین صورت است. الان زندگی در شهر تهران از ابتدای صبح شروع می‌شود تا آخر شب. برخی افراد هستند که اصلاً فرصت نمی‌کنند تا فکر کنند که امروزشان چطور گذشت و فردا چطور می‌شود. در چنین شرایطی اصلاً نمی‌شود از آنها توقع داشت. برخی آدم‌ها حتی زمان استراحت درست و حسابی هم ندارند. باید بتوانیم این زمانها را در اختیارشان قرار بدهیم، تشویقشان کنیم و آنها را آگاه نماییم که مطالعه چقدر در زندگی، روابط شخصی، وضعیت فرزندان، اوضاع پدر مادر، شهر و آدم‌های اطراف آنها تاثیر می‌گذارد. به نظرم آدم‌ها گاهی اوقات این شانس را پیدا نمی‌کنند تا لذت کتاب خواندن را درک کنند. یعنی ممکن است گاهی اوقات یک کتاب به دست فردی برسد و لذت آن را دقیقاً مانند فیلم دیدن و تلویزیون دیدن درک کند. همانطور که فیلم دیدن، تلویزیون دیدن یا گوشی را باز کردن برایشان اتفاق شیرینی است، کتاب خواندن هم می‌تواند دلنشین باشد به طوری که زمین گذاشتن کتاب برایشان سخت می‌شود ما باید ببینیم به آدم‌ها چنین شانسی را داده‌ایم یا خیر؟

 

ارسال نظر