با این کارها بچهها هیچ وقت بزرگ نمیشوند
اسما پورزنگی آبادی - روزنامه اطلاعات| زندگی، سفر کردن در مسیری پر از پستی و بلندی است: لحظاتی شادیم و خوشبخت و گاهی هم چالشها و دشواریهایی از راه میرسند. هیچکس نمیتواند از تجربه مشکلات یا اشتباهات در مسیر زندگی بگریزد اما بین افراد مختلف، تفاوتهای زیادی در شیوه رویارویی با مشکلات وجود دارد.
مشکلات زندگی ممکن است ازدستدادن عزیزان، شکست مالی، مشکلات شغلی یا بیماریهای جسمی و روحی باشند یا حتی مسائلی که در روابط عاطفی و اجتماعی رخ میدهند. هریک از این مسائل، به شکلی میتوانند ما را از مسیر عادی زندگی، منحرف و احساس سردرگمی، ناامیدی یا حتی خشم و ناتوانی در ما ایجاد کنند، بااینحال تاریخ زندگی بشر، سرشار از داستانهایی است که نشان میدهد انسانها چگونه از دل تاریکی به نور رسیدهاند و با استفاده از تجربههای تلخ و شیرین، رشد و تحول یافتهاند.
در همین حال، تاریخ زندگی بشر این را هم نشان داده که همگان نمیتوانند با سربلندی از دل سختیها بیرون آیند و آن را به فرصتی برای رشد تبدیل کنند. از آنجا که همه ما آرزو داریم از مشکلات زندگی پیروز و سرفراز بیرون آییم، دو پرسش پیش روی ما گشوده میشود: یکی اینکه چگونه با شکستهای زندگی کنار بیاییم؟ دیگر اینکه درباره اشتباهاتی که مرتکب شدهایم چگونه خود را ببخشیم؟
در این باره، شیرین امین، روانشناس و مشاور خانواده به گزارشگر روزنامه اطلاعات میگوید: این عنوان به دو مفهوم اشاره دارد، اول اینکه چگونگی کنار آمدن با شکستهای زندگی به مفهوم چگونگی تابآوری این مشکلات است و دوم اینکه بخشیدن خود به خاطر اشتباهات، به مفهوم خودسرزنشی اشاره دارد.
من در اینجا بیشتر بر مفهوم خودسرزنشی تأکید دارم، چون در بین مراجعان، فراوانی زیادی دارد.
وی توضیح میدهد: تابآوری به توانایی افراد در رویارویی با مشکلات و چالشهای زندگی و موقعیتها و تجربههای سخت و غیرمنتظره اشاره دارد. این موضوع از آغاز زندگی و با تجربههای مختلف در کودک شکل میگیرد و رفتهرفته پیشرفت میکند.
مسأله تابآوری بهطور جدی به رفتار والدین ارتباط دارد. اگر پدر و مادری آگاه باشند، میپذیرند که هر کودکی وارد این جهان میشود حق دارد به شیوه خود دنیا را کشف کند، حق دارد راهها و روشهایش را خود انتخاب کند و حق دارد اشتباه کند. کودک همه این تجربیات را باید پشت سر بگذارد تا به شناختی از خود و جهان پیرامون برسد و به استقلال و عزتنفس دست پیدا کرده و فرایند رشد را طی کند.
فراوانیِ خودسرزنشی
این روانشناس میگوید: خودسرزنشی، رفتاری بهشدت آسیبزننده است که متأسفانه در جامعه ما فراوانی نسبتا بالایی دارد و در اتاق مشاوره درمان، این رفتار را به وفور مشاهده میکنیم. برای ریشهیابی خودسرزنشی، قطعا باید به بررسی رفتار والدین بپردازیم. پدر و مادری که کنترلگر هستند یا وسواس دارند یا با مقایسه فرزند خود با دیگران، او را تحقیر و مسخره و سرزنش میکنند به عزتنفس کودک آسیب میزنند و با تکرار آن رفتار، سرزنش خود برای کودک درونی شده و تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. درنتیجه فرد در هر موقعیتی، بهویژه هنگامی که با خطا یا شکست مواجه میشود احساس ناکافی بودن و ناشایستگی دارد و خود را سرزنش میکند.
خودسرزنشی، ارتباط معنادار و مستقیمی با عزتنفس دارد و با نهادینه شدن آن در شخصیت انسان، اثری مخرب بر عزت نفس خواهد گذاشت. ازآنجاکه هریک از ما اشتباهات زیادی در طول زندگی خود مرتکب میشویم بهشدت خود را سرزنش میکنیم و بدینترتیب، هر بار عزت نفس ما ضعیفتر شده و آسیب میبیند.
شیرین امین میافزاید: وقتی پدر و مادر با وسواس و کنترلگری، حق انتخاب و بهخصوص حق اشتباه را از کودک میگیرند و در هر موقعیتی تلاش میکنند خودشان اوضاع را مدیریت کنند، بهطور ضمنی این پیام را به کودک میدهند که تو نمیتوانی و من میتوانم، تو بلد نیستی و من بلدم و من بهتر از تو میفهمم، درنهایت حس بیکفایتی و شایسته نبودن را به کودک میدهند.
با چنین رفتارهایی علاوه بر اینکه کودک، مسئولیتپذیری را یاد نمیگیرد عزتنفس و تابآوری او نیز رشد نمیکند.
وسواس فکری
امین با تأکید بر اینکه ریشه خودسرزنشگری در بزرگسالی، به سبک رفتار والدین و ضعف عزتنفس برمیگردد میگوید: حالت شدیدتر خودسرزنشی به وسواس فکری فرد نیز منجر میشود. این هر دو حالت، اگر از حدی شدیدتر شود به مداخله متخصصان حوزه سلامتِ روان نیاز دارد.
وی ادامه میدهد: هریک از ما بهعنوان پدر و مادر باید این پیشفرض را داشته باشیم که کودکی که ما به این دنیا دعوت میکنیم یک انسان مستقل است که قرار است به سبک خودش، زندگی و دنیا را کشف و تجربه کند و ما حق نداریم برای او تصمیم بگیریم و حق اشتباه و انتخاب را از او بگیریم. ما فقط باید مسیر را هموار کنیم تا بچهها مانند یک رود زلال، راه خود را پیدا کنند.
بچهها هرچه بیشتر بتوانند تصمیمگیری کنند و مسئولیت تصمیمات خود را برعهده بگیرند در بزرگسالی، افراد مسئولیتپذیرتری خواهند شد و عزت نفس بالاتر و شخصیت مستقلتری خواهند داشت. کسی که مجموعه این ویژگیهای مثبت را داشته باشد قطعا تابآوری بالاتری دارد و بهتر میتواند در شرایط سخت، اوضاع را مدیریت کند و به سمت پذیرش آن شرایط برود.
والدین ناآگاه
راضیه منتظر، مشاور و درمانگر کودک و نوجوان نیز در گفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات با تأکید بر نقش مهم اعتمادبهنفس افراد در پذیرش شکستهای زندگی اظهار میکند: موارد متعددی موجب شکلگیری اعتمادبهنفس در کودک میشود که از جمله آنها میتوان به سابقه رفتاری اعضای خانواده، فضای عاطفی حاکم بر خانواده، واکنش خانواده به شکستها و موفقیتهای فرزندان، سیستم تشویق و تنبیه خانواده، ویژگیهای شخصیتی والدین، بهویژه والد همجنس اشاره کرد.
پرداختن به هریک از این عناوین نیاز به ساعتها گفتگو دارد اما بهطور کلی میتوان گفت والدینی که نسبت به رفتارها و ویژگیهای خود بینش کافی نداشته و همواره انتظار رفتار بیعیب و نقص از کودک داشته باشند، معمولا به شکل بارزی مخل شکلگیری اعتمادبهنفس در کودک میشوند.
وی میافزاید: پدر یا مادری که ویژگیهای رفتاری خود، سالمسازی و بهبود رابطه خود با همسر، ویژگیهای سنی و رشدی کودک و چگونگی برخورد مدبرانه و مقتدرانه با چالشهای ایجادشده را به خوبی نشناسد و نداند، معمولا در مسیر شکلگیری اعتمادبهنفس سالم و ارزشمند برای کودک، دچار مشکل خواهد شد.
انکار اشتباهات
منتظر میگوید: فردی که اعتمادبهنفس کافی نداشته باشد در مسیر تصمیمگیریها، در برخورد با چالشها و در رویارویی با مسائل روتین زندگی ـ بهدلیل اینکه در فرایند بزرگ شدن، تواناییهای فکری و رفتاری لازم را کسب نکرده ـ نمیتواند عملکرد مؤثری نشان دهد؛ درنتیجه، هم به خود و هم به دیگران، آسیبهای روانی و رفتاری ـ اجتماعی وارد میکند.
معمولا این دسته از افراد بهدلیل شیوههای ثابت رفتاری، در پذیرش اشتباه و عملکرد نامناسب خود دچار انکار شده و همین موضوع یک چرخه نادرست رفتاری را ایجاد میکند که میتواند هم برای فرد و هم برای جامعه زیانهای گوناگونی بهدنبال داشته باشد.
وی در پاسخ به این پرسش که انکار اشتباهات، چگونه منجر به این میشود که فرد خود را بهخاطر خطاهایش نبخشد اظهار میکند: معمولا این دسته از افراد یک ویژگی بارز دارند و آن اینکه همواره از دیگران، انتظار همراهی و مهربانی دارند، ضمن آنکه نسبت به رفتارهای خود، آگاهی لازم را ندارند.
به همین دلیل به قول معروف، همیشه توپ را در زمین دیگران میاندازند و مشکلات و تأثیر رفتارها و افکار خود را نهتنها در نظر نمیگیرند، بلکه چنانچه به آنها گوشزد هم شود آن را باور نکرده و نمیپذیرند و تصور میکنند که مورد قضاوت ناعادلانه قرار گرفتهاند.
برای این دسته از افراد، عدم وجود اعتمادبهنفس، به نادرست، مهربانی تعریف شده است.