آقایان مسئول! در کدام کشور زندگی میکنید؟
سید مسعود رضوی - روزنامه اطلاعات: درباره ناترازیهای نگرانکنندهای که امروز مردم ایران را درگیر کردهاست، بهدرستی از چند علت سخن رفته و ازجمله این علتها برای ناترازی برق گفته میشود: اول مدیریت معیوب، دوم عدم سرمایهگذاری برای نوسازی، سوم فرسودگی نیروگاهها، چهارم ضایعات خطوط، پنجم انشعابهای بیقاعده یا برقدزدی، ششم ماینرهای رمزارز، هفتم کمبود سوخت و فقدان ذخیره و سرانجام تحریمهای سنگین و کمبود ارز و بودجه...
میبینیم که دلایل عدیده و متفاوتی در این زمینه دخالت دارند. دیگر مشکلات کنونی هم علل متفاوت و متعددی دارند و اگر به دقت در تمامی آنها بنگریم، بهجز تحریمها، به دو علت اصلی برمیگردند؛ سوء تدبیر مدیران کوتهبین و بیمسئولیت و بیتوجهی مطلق نسبت به آینده.
در آب و مسکن و پول ملی و آموزش و ورزش و گاز و بنزین و آلودگی هوا و فرسایش زمین و بسیاری از مسائل اجتماعی و اخلاقی هم با همین وضع روبرو هستیم. عجب آنکه نگرانی از آینده و نتایج شوم این شیوه و این عیوب، با دهها علت و برهان از سوی متخصصان دلسوز و صاحبنظران آگاه بارها گفته و نوشته شدهاست.
از گذشته و مقصریابی بگذریم، اکنون رویاروی موضوعاتی قرار گرفتهایم که فوریت دارند اما مثل کلافی گرهخوردهاند.
قبل از آنکه ریشههای دیگر هم بخشکند و شادابی و شکوفایی را به آرزو بدل سازند، مدیریت کلان کشور باید راه چاره معقولی برای تکتک این معضلات بیابد. مردم ایران انقلاب کردند، هشت سال در جنگ و دفاع مقاومت ورزیدند و چند دهه تحریم و عوارض سخت آن را تحمل کردند. آیا کافی نیست؟
با این افق، البته مشکلات و مصایب سخت دیگری هم داریم که نمیتوانیم نسبت به آنها بیتفاوت باشیم؛ ازجمله گسلهای نسلی که در حال رسیدن به نقاط حساس است. ملت ایران به برکت پیوند قدرتمند عاطفی و سنتهای خاص خانوادگی، هنوز در مقابل این تعارض و عوارض ناهنجارش مقاومت میکنند و خود را حفظ کردهاند. اما باید پذیرفت که زبان و اطلاعات و سبک زندگی و خواستهای نسل جوان تغییر کرده ولی برای دستگاهها و نهادهای رسمی، ناشناس و بیگانه و منکر محسوب میشود. یکی دو ساعت به سیما و صدای رسمی بنگرید، یا به لغو مراسمی همچون کنسرتهای بامجوز و اجتماعات دانشگاهی و برهم زدن مجالس ناموافق حضرات توجه کنید؛ گویی برخی مسئولان مملکت در یک جهان موازی زندگی میکنند و مردم و جوانان در دنیایی دیگر! این شرایط در مجموع، انسجام حکومت و مردم را دچار گسستی دردناک ساختهاست. این ناترازی بسیار مخاطرهآمیز است و در انتخابات تیرماه، گوشهای از تبعات آن را دیدیم.
گسلهای قومی هم میتوانند بهانه جماعتی نادان یا غرضورز باشند که همواره در شکافهای بین اقوام زیستهاند و یکپارچگی و پیوند اقوام ایرانی را سست میکنند. البته تاریخ درخشان میهن گرامی نشان میدهد که هیچگاه این پیوندها آنقدر ضعیف نبودهاند که موجب نگرانی شوند. اگر مخاطرهای هم بوده، ریشه در بیکفایتی سلاطین و پادشاهان داشتهاست. در دوران جدید کمونیستها نخستین منادیان بودند و زیر پوشش تحلیلهای بیمارگونه و اصطلاحپردازیهای مطول و مفصل، بحرانهای قومی را دامن زدند. اخیرا سوء تعبیرهایی چون فدرالیسم هم بدان افزوده شدهاست. زبان مسئولان نباید بدون توجه به تاریخ و شرایط ایران، هر موضوع غیر ضروری را مطرح کند و هیجانزده در مسیری قرار گیرد که با روح ملی ناسازگار است.
سالهاست برخی پانهای وابسته یا شبه روشنفکران سادهلوح، زبان ملی را در مقابل زبان بومی و مادری و لهجههای متداول در گوشه و کنار قرار میدهند و به نتایج تأسفبار یا مضحک میرسند! تصور کنید که من نویسنده از لرستان یک دادخواست به زبان شیرین و زیبای بختیاری بنویسم و دیگری از اردبیل به زبان دلنشین آذری و نفر سوم از گیلان و ...؛ اگر این هرج و مرج نیست، پس چیست؟ تردید نکنید که این تضاد جعلی یعنی تقابل زبان و گویش مادری در برابر زبان و فرهنگ ملی میتواند مقدمهای باشد برای کنشهای موذیانه تجزیهطلبانه هر چند با آگاهی و درایت مردم آگاه و نخبگان فرهنگ ایران راه به جایی نخواهد برد.
سخن به درازا کشید اما نباید تمامی اشکالات را فقط در چنین بسترهایی جست. صدا و سیما و نهادهای پرتعداد فرهنگی باید پاسخگوی ناکارآمدی در عرصه فرهنگ، زبان و اخلاق باشند.
در نوبت دیگر به این مهم خواهیم پرداخت.