حکایت، قصه و داستان؛ روایتی از نثر داستانی و انواع قصههای منثور در متون کهن پارسی
سید مسعود رضوی - ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات: قصه در ادبیات کلاسیک ایران، شکل ها و مضمون های متنوعی دارد. از حکایات و روایات کوتاه که در ضمن آثار تعلیمی یا تبلیغی و حتی تاریخی گنجانده شده، تا مجموعه های حکایی و آثار داستانی مفصل همچون سمک عیار و مقامات حمیدی. در مضمون و محتوا هم انواع و گونه های رئال و تخیلی یا اساطیری و پهلوانی تالیف شده است. برخی بن مایه عرفانی و برخی محتوای تاریخی دارد. در اینجا جریانها و نمونه های اصلی را معرفی می کنم که بیشتر مربوط به سده ششم و پیش از آن است.
۱ـ قصههایی در فنون و رسومِ لشکرداری و مملکتداری:
مثل «اغراض السیاسه»، طبری «آداب الحرب و الشحاعه» مبارکشاه، یا «سیاستنامه» خواجه نظام الملک این گروه نوشتهها، به طور عمده برای طرحِ یک سری مطالب آیینی در دربارها و پنددادن به امیر یا امرایِ وقت از حکایات و تمثیلاتی بهره میجویند. این حکایات اغلب ذکر اُمرا و پادشاهانِ درگذشته را شامل میشود. حکایات ساده است و نتیجهگیری اخلاقی از آن به طور طبیعی و واضح صورت میگیرد. عناصر داستان سازگار با روحیات امرا، بر محور پذیرش قطعی قدرت شاه و محدودیت این قدرت، فقط بوسیلة وجدانیات و اخلاقِ شخص پادشاه صورت حکایی و تعلیمی جسته است.
نمونه سترگِ این گونهها، قطعاً «سیاست نامه» است. نظام الملک در این کتاب نهایت پختگی در بیان و روانی نثر را به کار گرفته است. مطالب آن به جای خود چنان مؤثر بوده که محمد مغربی در باب آن گوید: «هیچ پادشاهی و خداوند فرمانی را از داشتن و دانستن این دفتر(سیاستنامه) چاره نیست ).دیدار با اهل قلم ـ غلامحسین یوسفی ص ۱۰۷)
خواجه در سیاستنامه به دنبال یک فلسفه سیاسی خاص میگردد. فلسفه سیاسی خود را میخواهد بر روی آگاهی و اخلاق یا بهتر بگویم، حکمت عملیشاه و امیران بنا کند. گویا تزلزل سلوک و سلسلههای ایران آنها را ناچار کرده است که به دنبال راهی برای ثبات و جلوگیری از تعدی از این راه باشند. روحیات در سیاست نامه مذهبی و اخلاقی است. و شبیه نوعی خاطرهنگاری سیاسی به اضافه چکیدة اندیشههای نگارشگر است. اندیشهها و کلمات، منظماند و در دفاع از نظمی که خواجه نظام صحیح میپندارند مرتب بر رافضیان و اسماعیلیه میتازد. گهگاه، انتقاد از روزگار میکند، اما در مجموع این کتاب همچنان پژواک خلقیات نیک در پندار فرادستان باقی میماند. در سیاستنامه کلمات در چارچوب تفکر سیاسی روز معنا میشوند. عدل، رضایی حق تعالی، صلاح لشکر، قدرت و ... یکی یکی با ذکر قصصی که به دقت انتخاب شدهاند تحلیل میشوند. ویژگی این قصص همین است که به دقت مکمل عنوان و موضوع مطلبی هستند که خواجه پی گرفته است.
۲ـ قصههایی که بازگوکنندة شرح احوال و کرامات عارفان و بزرگان دین است:
مثل طبقات الصوفیه، اسرار التوحید، هزار حکایت عارفان، تذکره الاولیا و نفحاتالانس، اینها اگرچه متون تاریخی و تعلیمی صوفیه است اما آمیخته یا قصص عامیانهاند و معمولاً نثرهای بسیار دلنشین دارند که در ذکر خوارق عادات و اعمال و افعال عرفا و بزرگان و مشایخِ صوفیه آورده شده است.
عالیترین نمونههای این نوع اسرار التوحید است و تذکره الاولیاء که در کیفیت طرح و تنظیم مطالب قدری با یکدیگر تفاوت دارند.
اسرار التوحید نوشته محمد بن منور حکایاتی است که فقط حول محورِ ابوسعید ابی الخیر میچرخد و حکایات دلچسبی را با نثر فوقالعاده زیبایی میآمیزد. بدیهی است که چارچوب فکری آن نیز اصول کلی تصوف و عرفان ایرانی است. به این نمونهها از نثر اسرار التوحید دقت کنید:
«زندان مرد، بود مرد است.»
« پنداشت و منی تو حجاب است، از میان برگیر و بخدای رسیدی» (اسرار التوحید تصحیح دکتر صفا امیرکبیر.)
اما فرم و نظم حاکم بر تذکره الاولیا جالبتر است. تذکره یا بیوگرافی هایی است با رعایت توالی زمانی دربارة معارف و رجالی که همه در تاریخ حضور داشتهاند، اینجا زندگی آنان آمیخته یا قصص و افسانههایی که ـ شخصیتشان را هالهای از کرامات و خوارق فرا گرفته است. روایتگر شیخ فریدالدین عطار است و او در حقیقت نگارگرِ تصورات مردم دربارۀ این اولیا و صوفیان نامدار است. نامدارانی که شاید نثر و روایت عطار سبب بزرگی و ماندگاری برخی از این انسانهای معنوی شده باشد!
تذکره یک اثر ادبی با سبکی قدرتمند و اثرگذار و صددرصد مردمی است، آینه آرزوهای مردم و تحلیل چهرهها و شخصیتهای محبوب مردم است. نثر تذکره کاملاً متناسب با موضوع پرداخت شده است. خصوصاً سرآغازهای کمنظیر و بلکه بینظیر که با سجع کوبندهای درهای بیوگرافی را بروی خواننده به صورت دلپذیر میگشاید:
«آن سابق راه معنی، آن ناقد نقد تقوی، آن نگین خاتم هدایت، آن امین عالم ولایت، آن گنجور اسرار، منصور بن عمار، رحمتالله علیه. از حکمای مشایخ و از سادات این طایفه بود...
... سبب توبه او آن بود که در راه کاغذی یافت «بسمالله الرحمن الرحیم بر وی نبشسته»، برداشت. جایی نیافت که آن را بنهادی، بخورد و در خواب دید که به حرمتی که داشتی آن رقعه را، دَرِ حکمت بر تو گشاده کردیم.» (تذکره الاولیا تصحیح محمد استعلامی ص۲۷۶ ـ زوار) بقول دکتر محمود عبادیان: «مصالح این داستانها، افسانه به زندگی دمید، یا زندگی افسانه شده است، موضوع آنها، ناچیز شماردن فقر مادی و خرسندی یافتن در معنویت عرفانی است.» (انواع ادبی در نثر کلاسیک فارسی ـ ص ۱۳)
۳ـ قصههای نمادین (سمبلیک یا رمزی) عرفانی و فلسفی و دینی:
نظیر آواز پر جبریل و عقل سرخ از سهروردی، همچنین قصههایی که صبغه اساطیری پیدا میکنند، مثل قصص قرآن و پیامبران که در تفسیرها و تواریخ قدسی که از آفرینش آدم و حوا آغاز شده و کتبی نظیر تاریخ بلعمی یا قصص الانبیای نیشابوری، یا تفسیر سورآبادی یا تفسیر سوره یوسف آمده است. اساساً «رمز یا سمبل در فرهنگ و تمدن انسانی جلوههای گسترده و متنوعی دارد. اساطیر و افسانهها، رویاها و مکاشفات، عرفان و فلسفه و شعر و هنر و ادیان و مذاهب، هر یک به نحوی با رمز پیوند و تعلق دارد. در داستانهایی نظیر عقل سرخ یا حی بن یقظان رمزها در پیوند، با مطالب دیگر از قبیل تشبیه و استعاره و تمثیل و رویا و واقعههای صوفیانه و اساطیر و داستانها و جز آن قرار گرفته است.»(با تلخیص از رمز و داستانهای رمزی ـ تقی پورنامداریان ـ علمی و فرهنگی)
درمیان کتابهای رمزی عرفانی، آثار روزبهان بقلی شیرازی جایگاه مخصوص و یگانه ای دارد ولی دو اثر او از جهت رموز و تخیل، نمونه و مشابه ندارد. کتابهای الانوار فی کشف الاسرار (به فارسی): درباره مکاشفات اولیا و مقامات اهل معرفت و اسرار صوفیان و کشف الاسرار و مکاشفاتالانوار: زندگینامه علمی و روحانی شیخ که در آن دعاوی شگفتانگیزی درباره مکاشفات خود کردهاست، نمونه های منحصر بفرد با ویژگیهای انحصاری است. کشف الاسرار نوعی « زندگینامه روحانی و مکاشفات معنوی» است روایتگر مکاشفات و رؤیتهای شگفت انگیز روزبهان بقلی از کودکی تا میانه پنجاه سالگی است.
روزبهان میگوید: « اگر بخواهم تمامی آنچه بر من گذشت را ذکر کنم، مثنوی هفتاد مَن کاغذ شود. به خدا سوگند که در تمام این مدّت تا زمان حاضر که پنجاه و پنج سال دارم، روز یا شبی بر من نگذشته که کشفی از عالم غیب برایم حاصل نشده باشد. گاه و بیگاه شاهد مشاهدات عظیم و قدیم و درجات والا بودم، و اینها همه از فضل خدای متعال درحق من بود»(روزبهان، کشف الاسرار، ۱۳۹۳، ص۱۵)
کشف الاسرار روزبهان اثری است در ژانر « زندگینامه خودنوشت» و منبع پربها و کم نظیری در سنت تصوف اسلامی قلمداد میشود زیرا در این سنت عزلت گزین و بی پروا نسبت به دنیا و مردم، عارفان مسلمان تمایل اندکی به ثبت سیر و سلوک یا زندگی نامه معنوی یا تجربههای شخصی خود داشتهاند. آثاری از نوع کشف الاسرار روزبهان در سنت تصوف اسلامی بسیار نادر است. تصوف پژوه نامدار کارل ارنست دربارۀ این کتاب گفته است: «کشف الاسرار از لحاظ ادبیات صوفیانه، سندی غیر عادی است». پل نویا اسلام شناس اروپایی نیز این متن را در حوزۀ عرفان اسلامی، بلکه در ادبیات عرفانی جهان، بی نظیر خوانده است و البته بیش از همه هانری کربن نیز همین عقیده را دارد.
هر خواننده ای به سرعت متوجه می شود که اینگونه داستانها پیچیدگی خاصی دارد که به سادگی نمیتوان آنها را تأویل نمود: «فهم این داستانها مستلزم درک معانی مجازی کلماتی است که به نمایندگی اشخاص، حیوانات، پرندگان، اشیاء و مکانها، چارچوب ظاهری داستان را شکل میبخشند. این کلمات به منزله رموز و طلسماتی که راه بردن به باطن و دست یافتن به راز و حقیقت مکتوم متن جز از طریق گشودن آنها میسر نیست». (همان ص ۹)
این داستانها، بالاخص رسائل سهروردی (رسائل پارسی وی) و آثار روزبهان بسیار شباهت دارند به داستانهای سمبلیک جدید (مثل مسخ، نوشته فرانتس کافکا) البته با کمی مسامحه و توجه به زمینههای تاریخی و فکری خاص خودشان.
۴ـ قصههایی آمیخته که بیشتر از جهت نثر و شیوه نویسندگی اهمیت دارند:
در این قصهها، جنبههای واقعی و تاریخی و اخلاقی به هم آمیخته است و بیشتر از نظر فرم نویسندگی اهمیت دارد. مثل مقامات حمیدی اثر قاضی حمید بلخی و ترجمه کهن مقامات حریری و از همه جالبتر گلستان سعدی. اینها را میتوان مقامه هم نامید و مقامه قصهای است که در آن بیشتر به عبارتپردازی و سجعسازی و صنایع لفظی توجه بشود و قصه بر محور درونمایه و مضمون واحدی بچرخد.
گلستان یک نمونه بینظیر از این گونه است و نوشتههای متقدم مثل آنچه ذکر شد یا برخی آثار خواجه عبدالله انصاری یا نوشتههای متأخران نظیر بهارستان جامی یا بعدها قاآنی در پریشان، هیچکدام به او نزدیک نمیشوند. سعدی در این زمینه راه را بر همه بسته است. مرزباننامه هم بسیار به مقامه شبیه است ولی ما در جای دیگری آنرا قرار میدهیم.
در حکایت یا مقامه ما با یک ساختمان هنری کوچک روبرو هستیم که همه چیز در آن تلویحاً بیان میشود. حکایات گلستان روان و موجزاست. هیچ پیرایهای نثر گلستان را مخدوش نکرده است. یکمحور و اندیشه واحد دارد که منطقاً نتیجهای اخلاقی یا اجتماعی از آن میتراود. بیان موجز سعدی را در برخی نتیجه گیریها بنگرید:
«پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم، به جامع کوفه درآمدم دلتنگ،یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بیکفشی صبر کردم».
یا: «صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است».
یا: «نان خود خوردن و نشستن به، که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن».
گلستان، عناصر و اجزای متفاوتی دارد، اما همه اینها به شکل واحدی فشرده شده و به صورت موجزی از نظم و نثر با روانی و استحکام هر چه تمامتر عرضه میشود. نویسنده معلم با تجربه است که با طرح حکایات زیبا بر تجربه و فهم شاگردان میافزاید و شاگردان او را پهنهای از ملوک تا درویشان و از جوانان تا پیران در برمیگیرد.
۵ـ قصههایی که جنبه تاریخی دارد و اغلب در ضمن وقایع تاریخی آمدهاند:
مثل قصههای تاریخ بیهق تألیف علی بن زید بیهقی و عقد العلی للموقف الاعلی از افضل کرمانی و خصوصاً تاریخ بیهقی با روایتها و قصههای درخشانی مثل داستان حسنک وزیر. در این قصهها، وقایع گاهی اوقات پیش از آنکه معلول حقایق و اسناد تاریخی باشند. معلول خلاقیت افسانهپردازانه مردم یا نویسنده یا راویان بی نام و نشان است.
مثلاً در تاریخ بیهقی با آنهمه وسواس ابوالفضل بیهقی که مثلاً «ننگاشتم چیزی مگر مکتوبی در دست داشتم یا از مردی ثقه شنیدم». اما باز صحنهپردازیها و وقایع افسانهوار میبینیم. توصیفات بیهقی با توصیف جزء به جزء درادبیات رئالیستی معاصر پهلو میزند. گاهی آنقدر صحنهپردازی دقیق و جالب است که خواننده پس از قرنها، خود را به شکل ملموسی با یک رویداد تاریخی روبرو میبیند. بیهقی متناسب با وقایع و صحنهها، اعم از شاد، غمگین و یا رزمی، نثر را اندکی چرخش میدهد.
توصیفات را با حال و هوای موضوع میآورد. او در همه حال و در حد توان سعی دارد پا را از گلیم حقیقت بیرون ننهد. جملات گاهی برشی خشمگین در میانة یک واقعه میزنند و این برشهای حکیمانه مثل صاعقهای صحنه را درخشانتر میکند:
«سیر خورده گرسنه را مست و دیوانه میپندارد»
«بزرگا مردا که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان»
عبارت اخیر از پایان بندی داستان حسنک است. برای ارزیابی و فهم ارزش تاریخ بیهقی درزمینه قصه کافیست به داستان حسنک وزیر و جنبههای مختلف آن از نظر درونمایه، شخصیت، صحنهآرایی، نثر و ... مراجعه نمایید.
۶ـ قصههایی که از زبان حیوانات و ماجراهای آنها روایت میشود:
در اینها اعمال و احساسات آدمی به حیوانات نسبت داده میشود و اغلب جنبه تمثیلی و استعاری دارد و بر مفاهیم معنوی و اخلاقی تکیه میکند. نظیر کلیله و دمنه (انشای ابوالمعالی نصرالله منشی یا داستانهای بیدپای که ترجمه محمدبن عبدالله البخاری است و یا انوار سهیلی ملاحسین واعظ کاشفی) و یا مرزباننامه تألیف مرزبان بن رستم بن شروین.
در ادبیات اروپایی به این نوع قصه، «fable» میگویند. نظیر قصههای جنگل از لافونتن. کلیله و دمنه تأثیر گستردهای بر ادبیات ایران داشته است. قصههایش شبیه داستان کوتاه است و اگرچه ترجمهای از ادب هند میباشد. اما صبغة ایرانی یافته. موضوعات اخلاقی و نتیجهها غالباً پند و حکمتی برای زندگی در خود دارند. غالب داستانها، تلویحاً به ذم دورویی و تزویر و ستایش دوستی و صداقت میپردازد. قهرمانان داستان اگرچه حیوانات هستند، اما فعال و غالباً فکور و زیرکند.
گزارش فارسی کلیله و دمنه، آمیخته با مسائل و معضلات جامعة ایرانی و اسلامی شده است و در این داستانها کاملاً مسائل عینی جامعة ایران را میتوان دریافت.
۷ـ قصههایی در باب تعلیم و تربیت و آموزش مردمان:
مثل چهارمقاله اخلاق ناصری و قابوسنامه، در این قصهها، موضوعهای متنوعی دیده میشود، کثرت معلومات مؤلفانی چون عنصرالمعالی یا خواجه نصیر سبب میشده است تا در کتاب کوچک یا متوسطی، دائرةالمعارفی از معضلات اجتماعی پدید آورند، کافیست فقط به سرفصلهای قابوسنامه بنگرید تا از کثرت مطالب مطروحه متحیر شوید. در قابوسنامه اسلوب ساده است و نثر دلانگیز. نویسنده فضل فروشی نمیکند و فقط میداند که: «هیچ پسر، پند پدر خویش را کاربند نباشد... و اگرچه این سخن مرا معلوم بود، مهر پدری و دلسوزگی پدران مرا نگذاشت که خاموش باشم.»
توجه اصلی در این کتابها به عینیات و زندگی عملی است، حکایات و قصص اینها یک نوع آموزش غیررسمی و متداول در میان ملت ما بوده است، نسلهای پی در پی حکایات اینان را چون درسی میآموخته و میآموزاندهاند. دنیای عنصرالمعالی یا خواجه نصیر کاملاً عینی است، با زشتیها و زیباییها. با طرح هر دو یعنی زشتیها و زیباییهای حیات، نتیجهای خودبخودی حاصل میشود که به سود خوانندة پندپذیر است. گاهی نیز نویسندة حکایات مبدل به منتقد مسائل اجتماعی و اخلاقی میشود و به ذم خصوصیات ناخوشایند مردمان میپردازد:
«پیر را جز به سیم، غرض حاصل نشود.»
یا: «یک هفته نبید خوردن خویش بر دل خلقان خوشگردانی و زبان عامه بر تو بسته شود.»
(نقلها همه از قابوسنامه تصحیح دکتر یوسفی ـ بنگاه ترجمه و نشر کتاب)
۸ ـ قصههایی که در ارتباط با امثال و حکم فارسی یا عربی تنظیم شدهاند:
مثل قصههای «بریدالسعاده» تألیف محمدبن نمازی ملطیوی، یا «لطائف الامثال» رشیدالدین وطواط
۹ـ قصههایی که محتوای گوناگون دارند:
از معرفت آفریدگار و معجزات پیامبران و کرامات اولیاء و تاریخ ملوک و خلفا و سلسلههای پادشاهی و احوال شاعران و ادیبان و گروهها و طبقات مختلف مردم گرفته تا موضوعهای اخلاقی و خصائل انسانی و خلاصه یک جُنگ از مطالب مختلف. بهترین و عمدهترین اثر در این زمینه جوامعالحکایات و لوامع الروایات عوفی است.
حکایتهای جوامعالحکایات در شکلها و اندازههای مختلف آمدهاند و مشتمل بر موضوعات گوناگوناند، اما اینجا هم در هر حکایت، خواه چند سطری یا چندین صفحهای، فقط یک اندیشة محوری وجود دارد که به تلویح به میان میآید. حکایتها عمدتاً از زبان اشخاص برجسته نقل میشوند و مشتمل بر مسائل اجتماعی و اخلاقیاند. به این نمونه توجه فرمایید:
«و گویند که چون فخرالدوله برادر فناخسرو از برادر بگریخت به نیشابور آمد، وزیر نیشابور در باب او تقصیری بکرد و او را برنجانید، فخرالدوله به نزدیک او رقعهای نوشت که اگر تو را قلم است، مرا شمشیر است، بنگر که کدام قویتر است. وزیر نیشابور جواب نوشت که شمشیر قویتر و قلم بلندتر و تأمل کن که کدام قویتر است. فخرالدوله رقعه به شمسالمعالی عرضه کرد و قابوس در زیر آن نبشت که تیغ و قلم بیمدد رای راست بیکار باشد.»
۱۰ـ انواع دیگری از قصههای پارسی
قصههایی که حاوی سرگذشتها و ماجراهای شاهان و امیران و بازرگانان و مردان و زنان گمنامی است که برحسب تصادف با وقایع عبرتانگیز و حکمتآموز و حوادث شگفتی روبرو شدهاند. این قصهها به زبان ساده و رایج روزگار، بازگو شدهاند و از آنها به عنوان قصههای عامیانه نام برده میشود. این نوع قصهها اغلب جنبههای پهلوانی و سلحشوری و حماسی دارد، مثل سمک عیار و اسکندرنامه و برخی نیز صبغة اساطیری پیدا میکنند مثل دارابنامة طرسوسی و بیغمی که بر بستر نبرد آخر هخامنشیان به سالاری داریوش سوم (دارا) با سپاه مقدونی به سرکردگس الکسندر (اسکندر) نوشته شده است. برخی نیز بیشتر سرگرم کنندهاند تا عبرتآموز مثل هزار و یک شب یا طوطینامه. معهذا بزرگترین و بلندترین آفرینشهای داستانی در زبان فارسی را این گروه تشکیل میدهد. داستانهای حماسی و عامیانهای نظیر دارابنامهها و هزار و یک شب و سمک عیار از زیباترین و جذابترین کیفیت در میان این انواع برخوردارند لذا ما به اختصار نگاهی به این سه میاندازیم.
دارابنامه طرسوسی سرگذشت ادبی نوادگان اسفندیار را به سلطنت «هما» آغاز میکند و از آن به داراب و ... پوراندخت و ... الی آخر میرسد. دارابنامه اگرچه زمینههای تاریخی بسیار دارد، اما به قصد سرگرم کردن تدارک شده است و مثل شاهنامه حاوی داستانهای عامیانه کهن و برخی آداب و رسوم ایرانیان قبل از اسلام است و بسیاری از رسومات آنها را منعکس میکند. نثر کتاب گاهی مفصلگو و گاهی نیز گزیدهگو است. بافت عمومی داستان نیز انسجام کافی ندارد. حوادث گاهی به سرعت رخ میدهند و بیهیچ دلیلی یا تأثیری از میان میروند. گاهی نیز برخی صحنهها واقعاً جذاباند و توصیفات لازم و عناصر لازم را بهطور کامل دارا میباشند. رویدادها در داستان متوالی است مانند افسانهها و حکایات مقطع. قهرمان بیشتر یکفرد است که با حرکات و زور بازو دیگران را مقهور میکند. مسائل اخلاقی و عاطفی نیز تحتالشعاع همین قلدری قرار میگیرد. میتوان اینها را انعکاس واقعیتی که در تاریخ این اقشار و طبقات بوده دانست. در حالی که در حماسة ملی ایران یعنی شاهنامه فردوسی علیرغم انعکاس وقایع و آداب و رسوم تاریخ قدیم ایران، شخصیتها دارای صفات و خلقیات انسانیتری هستند و گاهی چنان جاذبه دارند که میتوانند بهعنوان مظهر روحی و جسمی جامعه محسوب شوند.
هزار و یک شب، مجموعهای است ممزوج از ادب عامیانة اقوام مختلف (هند و ایران و عرب)، محور داستان هزار و یک شب «انتظار» است. داستانهایی که هر کدام با جذابیت و پویش پرجاذبهای حرکت میکنند ولی در پایان به جای رسیدن به نقطة پایانی به نقطة هزیمت و عطف تازهای میرسد و به انتظار مخاطب دامن میزند و این انتظارهای پی در پی فرصت زندگی را برای شهرزاد، راوی قصهها فراهم میآورد. کثرت و تنوع داستانها بسیار زیاد است. داستانها از صافی ملل مختلف گذشتهاند و لذا گیرا و خواندنی هستند. داستانها زیاد پیچیده نیستند، اغلب ساده شروع میشوند ولی در عین سادگی، وسعت میِیابند، عناصر داستان زندهاند و از میان هر تیپ و دستة ممکن انتخاب شدهاند. مصالح و عناصر هزار و یک شب صد در صد از ذهن و زبان مردم تراوش یافته. و طبیعتاً بیانگر آرزوهای عوام است. نثر هزار و یک شب ساده و روان است. داستانها مسلسلوار و دلچسب در پی هم میآیند بیآنکه راوی دربند عمق بخشیدن به مضمون یا پیرایه بستن به شکل داستان باشد.
طوطینامه قصة دیگری است با ساختمان یک داستان بلند، متشکل از حکایات متعدد مصالح آن بیشتر با کلیله و دمنه قابل مقایسه است و برخلاف هزار و یک شب، در این داستان اندرزها و پندها و خردورزیها بیشتر است و نتیجه و تجربة بهتر و بیشتری میتوان از آن گرفت، معهذا باز هم جنبة سرگرمکنندگی در اینجا بر سایر جنبهها چربش دارد.
در آخر به سراغ سمک عیار میرویم، به گمان من سمک عیار در میان همة قصههای کلاسیک ایران ممتاز است. این امتیاز در اکثر حوزهها و عناصر اثر به چشم میخورد.
سمک نمونة یک فرد آرمانی است، آرمان عوام. او پهلوانی است از تبار مردم. آدمی کوچکاندام اما زرنگ و بیباک. کسی که نه به نیروی بازو و بلکه به نیروی فکر و جوانمردی با دشمنان درمیافتد، این حماسه فاقد پهلوان است اما شخصیت ممتازی دارد به نام «عیار» که بیتردید از جالبترین تیپهای اجتماعی در تاریخ اجتماعی ایران زمین است.
در سمک عیار، هوش و فراست و تجربه، حضور ذهن، سرعت انتقال، اعتماد به نفس، نیرنگها و ترفندهای بدیع است که گره از کارهای فروبسته میگشاید وگرنه زمینههای دیگر هم بسته نیست. اینگونه فعالیت هوشورزانه برای تودههای فرودست ایرانی بسیار آموزنده بوده است و قطعاً بهعنوان پادزهری در برابر قلدری حکام به کار گرفته میشده است. سمک عیار به تعبیر درست و گویای «استاد عبادیان: یک حماسهپردازی طراز نو است.»
قصه، روان و گیراست و نقالها آن را سر گذرها برای مردم میخواندهاند، گویا پرورش کلی و بسط داستان، معلول همین مسأله باشد. داستانها پی در پی و ماجراها به دنبال هم و غالباً معلولهمند. اما نکاتی که نامرتب و تصادفی با حوادث نامنظم نیز دارد. سمک عیار در عین حال دائرةالمعارفی از کلمات، اصطلاحات، مسائل جغرافیای تاریخی، نامهای اشخاص، تاریخ اجتماعی، تاریخ اقتصادی جامعه ایران در عصر خود میباشد.
این نوشته گسترهای از مسائل سیاسی و اجتماعی تا دغدغههای خصوصی و خاوادگی را در بر میگیرد، کیفیت نبردها و نیروهای نظامی و همچنین نظام حکومتی و سیاسی و روابط اقتصادی را با کمی دقت میتوان از متن سمک بیرون کشید. سمک قصة مردمی است که به قول دکتر غلامحسین یوسفی، در آرزوی جوانمردیاند و برخلاف دربارهای آلوده که به گمانی سطحی، خان و مانها به باد میدادند، اینجا مردم عادی و عامی حضور دارند، با روحیات و آرزوها و آرمانهایی که نشانگر تفاوت کیفیشان با طبقات دیگر است.
سخنم را با نوشتة دکتر محجوب تمام میکنم:
«در داستان طولانی سمک عیار، حتی یک نمونه دروغگویی و سست عهدی و پیمانشکنی و حیلهگری و جبن و آزمندی و زرپرستی و بیناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن حتی در میان عیاران گروه مخالف دیده نمیشود و مرتکبان اینگونه اعمال در نخستین وهله از جمع عیاران و جوانمردان طرد میشوند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خویش مجازاتهای هولناک و عبرتانگیز تحمل میکنند.»
(مجله سخن شماره ۲۰ ـ ص ۴۸ و ۴۹)