پرونده ویژه
یادداشت/ ما با عرق به پیراهن چه کردیم؟
یکبار جلال چراغپور مربی و معلم فوتبال خاطرهای را برایم تعریف کرد از اتفاقی که این روزها دیگر کمتر از آن اثری میبینیم.
۱۴:۵۰ - ۲۸ دی ۱۳۹۵
وانانیوز| یکبار جلال چراغپور مربی و معلم فوتبال خاطرهای را برایم تعریف کرد از اتفاقی که این روزها دیگر کمتر از آن اثری میبینیم. آقا جلال میگفت یکبار در سالهای دهه هفتاد که پرسپولیس پروین یکهتاز فوتبال ایران بود، برای دیدار با علی پروین راهی نمایشگاه اتومبیل سورتمه شده بود، جایی که دفتر واقعی باشگاه پرسپولیس در آن دوران محسوب میشد. داستان برای فصل نقلوانتقالات بود و علی پروین خواهان جذب آقای گل فصل قبل لیگ شده بود. آقای گل لیگ برای مذاکره با پروین راهی سورتمه شده بود و پروین هم که میدانسته این بازیکن آمده، با تاخیری یکساعته در نهایت پیش این بازیکن میرود. بعد از خوشوبشها، پروین به این بازیکن میگوید: «برای یه فصل چقدر میخوای؟ ده میلیون خوبه؟» اما این رقم برای آقای گل لیگ کم بود، پروین میگوید: «بیستتا چی؟ بیستتا خوبه؟» دوباره آقای گل سکوت میکند. پروین رقم را بالا میبرد و این بار میپرسد: «سیتا چی؟» بازیکن که حیایش اجازه نمیداد با پروین بر سر پول چانهزنی کند سرش را پایین میاندازد تا پروین بگوید: «چهل تا برای یهسال بهت بدیم خوبه؟» این بار بازیکن راضی از این مبلغ لبخندی میزند. اما اوج داستان جایی است که آقا جلال با حرارت خاصی تعریف میکرد: «پروین دستش را برد زیر میز، یک پیراهن پرسپولیس را بالا آورد و به بازیکن داد و گفت این سیمیلیونش، ده میلیون هم میگم بچهها بهت بدن!» بازیکنی که حداقل چهل میلیون قیمت داشته، فقط ده میلیون تومان پول گرفت، اما یاد گرفت که عرق بهپیراهن چیست.
حالا دوباره در همان زمان نقلوانتقالات هستیم، دوباره دعوا بر سر رضایتنامه و مذاکره سرخابیها با بازیکنانشان. حالا در روزهایی که مصاحبه یک عضو بیتاثیر هیات مدیره استقلال که در همین دوران کوتاه نشان داده چیزی از فوتبال نمیداند، کاوه رضایی را به صرافت جدایی از استقلال انداخت. بهترین بازیکن نیمفصل اول استقلال که با قراردادی یکمیلیاردوششصدمیلیون تومانی راهی استقلال شد، بعد از آغاز دور جدید تمرینات استقلال هر وقت که دوست داشت بهتمرین رفت، اگر دوست داشت تمرین کرد و وقتهای هم که علاقهای بهاین کار نداشت ترجیح داد تمرین همتیمیهایش را تماشا کند. بازیکنی که در همان اوایل فصل هم با شایعه جداییاش گوشت تن هواداران استقلال را ریخت، دوباره درخواست رضایتنامه کرد تا نگرانی بار دیگر در اردوگاه آبیها رخنه کند. همین کاوه رضایی، ابتدای فصل چند روزی مدیرعامل و هواداران پرسپولیس را برای مذاکره و بستن قرارداد در ساختمان باشگاه پرسپولیس تا ساعتی مانده به بامداد منتظر گذاشت، اما در نهایت سر از استقلال درآورد. وقتی علیاکبر طاهری تا ساعت یازده شب در باشگاه پرسپولیس بهانتظار کاوه رضایی نشسته بود، آیا میدانست صندلیای که بر آن تکیه زده چه اعتباری دارد؟ از میلیونها هوادار سرخ چیزی شنیده بود؟ آیا یکبار با خودش تاریخ پراعتبار باشگاه پرسپولیس را مرور کرده بود؟ آن شب علی پروین به چه چیزی فکر میکرد؟ همان که خیلی از امروزیها به سبک و منش کاریاش ایراد میگیرند. فاصله مدیریت پروین با طاهری چیزی بهاندازه فاصلهی زمین تا آسمان است، مدیران امروزی فقط بهفکر قرارداد و بستن تیمی رویایی هستند، بیآنکه لحظهای بهاعتبار باشگاههایشان فکر کنند و این تفکر درست در مقابل خطفکری پروینها و پورحیدریها است، آنها اعتبار پرسپولیس و استقلال را بهمیلیاردها تومان نفروختند.
حالا شاهمهره نقلوانتقالات سروش رفیعی است، بازیساز خوشفکر و خوشتکنیکی که شاید هیچکس امروز در ایران بهخوبی او بازی با توپ را بلد نیست. سروشی که از جایی حوالی شیراز به فجرشهیدسپاسی رفت و در ادامه با درخشش در فولاد اسمورسمی برای خودش دستوپا کرد. مشکل سربازی او را به تبریز کشاند و بازی در تیم کهکشانی تراکتورسازی او را دوباره به اوج رساند. سروش بهعنوان بازیکن آزاد و چند ماهی میشد که خبر انتقالش به پرسپولیس تیتر یک روزنامه و وبسایتهای ورزشی میشد. یکروز مذاکره با کریم باقری و برانکو، روز دیگر حضور در هتل پرسپولیسیها و در نهایت جلسه شبانه با حسین هدایتی همهوهمه از انتقال قریبالوقوع سروش به پرسپولیس حکایت داشت و در نهایت این انتقال عملی شد.
راستش را بخواهید فرقی نداشت سروش به پرسپولیس میرفت یا او هم مثل زهیوی که دو ماه پیش با منصوریان بر سر استقلالی شدن توافق کرده بود راهی لیگستارگان قطر میشد، مهم بازی او با اعتبار باشگاه پرسپولیس است، درست مثل کاری که زهیوی و کاوه رضایی با استقلال و هوادارانش کردند. فرض کنید سروش هم پرسپولیسی شد و با این تیم بهقهرمانی و کلی افتخار هم رسید، آیا در نهایت میتوان او را یک پرسپولیسی خواند؟ همانطور که محرمی، پنجعلی، پروین و مایلیکهن پرسپولیسی بودند؟ نه دقیقا فرق ماجرا همینجا است، در جایی که مدیران برای محبوبیتی چند روزه، از اعتبار بیانتهای باشگاههایشان خرج میکنند. مثل همین وحید امیری که روزی بازی در استقلال را بزرگترین آرزوی زندگیاش میدانست و از خود و خانوادهای استقلالی دم میزد و یکروز در اردوی تیمملی با منصوریان برای استقلالی شدن توافق کرد و درست چند ساعت بعد پولهای هدایتی کاری کرد «ندای قلب» وحید از پرسپولیسی شدنش بگوید.
چند روز پیش مصاحبه خواندنی محمدامین حاجمحمدی نکات زیادی در دلش نهفته بود، بازیکنی که قید پولهای کلان را زد و در نهایت به تیم رویای کودکیاش استقلال پیوست تا دینش را به این تیم و هوادارانش ادا کند. حالا استقلالیها با حاجمحمدی چه کردهاند که او میخواهد از این تیم فرار کند؟ بختیار رحمانی زمانی که با فولاد قهرمان لیگ شد، از حضور زودهنگامش در استقلال، تیم محبوبش خبر داد، اما کار را برای بختیار بهجایی رساندند که او هنوز نیمفصل نشده، میخواهد از استقلال برود. بختیار بارها با فریاد اعلام کرده که خانوادهاش زجر میکشد، حاضر است پولهایش را ببخشد و برود چرا که پولی که از استقلال گرفته زهرش شده است.
اگر روزی پروین و امثال او، که نسل اول فوتبال هوادارای در ایران بودند، برای پیراهن و عرق به پیراهن تلاش کردند، امروز امثال طاهریها و افتخاریها و برانکو و منصوریان، بر تمام آنچه پروین و دوستانش ساخته بودند، لگد میزنند. وقتی مربی و مدیرعامل پرسپولیسی بودن نوراللهی و عالیشاه را زیر سوال میبرند، وقتی ساسان انصاری را از تیم محبوبش فراری میدهند، یا در طرف مقابل حسرت خداحافظی با پیراهن استقلال را بر تن نکونامها و برهانیها میگذارند یا حنیف و طالبلو را از خانهشان بیرون میکنند، باید یکلحظه ایستاد و فکر کرد، فکر کرد و پرسید آقایان مدیرعامل و سرمربی دقیقا دارید چه بلایی بر سر این فوتبال میآورید؟
یادداشت از رضا خانکی
لینک کپی شد
آهن ملل
ارسال نظر
جدیدترین اخبار
دیگران چه میخوانند؟
برچسب های منتخب
پربحث
پرطرفدارترین