کتاب «خون دلی که لعل شد» که روای خاطرات حضرت آیتالله خامنهای از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است، توسط «محمّدعلی آذرشب» گردآوری و «محمّدحسین باتمان غلیچ» ترجمه شده و مؤسسه حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای آن را روانه بازار نشر کرده است.
قسمت ششم این کتاب که به نقش آیتالله خامنهای در نخستین روزهای نهضت امام(ره) اختصاص دارد به شرح زیر است:
من و برخی از دوستان در امور تشکیلاتی، که در قم کاری جالب و ابتکاری بود سرآمد بودیم. نخستین تشکیلات بین علما را در قم پیریزی و آییننامه داخلی آن را تدوین کردیم. من به اتفاق برادرم سید محمد در تنظیم این آیین نامه داخلی مشارکت داشتیم. برادرم در تدوین این قبیل امور ذوق ویژهای دارد.
در خلال نهضت، از زمان آغاز آن تا خروج من از قم (حدود یک سال و نیم)، چند تشکیلات ایجاد کردیم که برخی هم زمان باهم بود و برخی هم در توالی یکدیگر:
- گروه علمای قم که شمار بسیاری از علما را دربرداشت. همین تشکیلات بود که بعدها نام «جامعه مدرسین» به خود گرفت. بسیاری از اعضای کنونی این جامعه از نقش من در تأسیس این تشکیلات بیخبر بودند، و هنگامیکه آقای امینی این موضوع را به آنها گفت، برخی شگفتزده شدند.
- تشکیلات دیگر، گروه یازده نفره بود. این یازده نفر عبارت بودند از: من، آقای هاشمی رفسنجانی، برادرم آسیّد محمد، آقای مصباح یزدی (که کاتب این جلسات بود)، آقای امینی، آقای مشکینی، آقای منتظری، آقای قدوسی، آقای آذری قمی، آقای حائری تهرانی، و آقای ربّانی شیرازی.
آقای مصباح یزدی صورت جلسات را در یک دفتر به زبان رمزی - که خود، آن را اختراع کرده بود و به خطوط علوم غریبه شباهت داشت - مینوشت؛ و برای اینکه بیشتر رد گم کند، در آغاز دفتر نوشته بود: «کتابی در زمینه علوم غریبه یافتم و آن را رونویسی کردم». شاید آن نوشتهها الان نیز موجود باشد.
یک گروه دیگر هم بود که شامل برخی اعضای گروه قبلی، به اضافه آقای ربّانی املشی و شیخ علی اصغر مروارید میشد. مأموریت این گروه، تصمیمگیری درباره مسائل تبلیغی بود؛ از جمله، طراحی برنامهای برای منبر رفتن طلاب در شهرهای مختلف، در نخستین ماه رمضان بعد از قیام پانزده خرداد، به منظور افشای جنایات رژیم شاه در قم. من در این برنامه، تصمیم گرفتم به زاهدان بروم؛ همان جایی که برای بار دوم بازداشت و زندانی شدم.