رابطه ایران و آمریکا، پیرمردی پرحاشیه
آمریکا تنها سه روز بعد از انقلاب اسلامی ایران، دولت جدید را به رسمیت شناخت. با این حال، از اولین تبعات انقلاب اسلامی ایران، قطع رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا به دلیل اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و گروگان گرفتن کارمندان سفارت بود. گفته میشد که هدف از این اشغال، جلوگیری از دخالت دوباره آمریکا در سرکوب یک قیام مردمی در ایران است. علاوه بر این، دانشجویان میخواستند زندانیان را با شاه ایران که در آمریکا به سر میبرد مبادله کنند. البته قضیه طوری که دو طرف میخواستند پیش نرفت.
پیش از اشغال سفارت، رایزنیهایی بین مقامات ایرانی و آمریکایی در جریان بود تا زمینههای بازگرداندن شاه به ایران برای ترتیب دادن یک محاکمه را فراهم کند اما اشغال سفارت این مذاکرات را ناکام گذاشت. از اولین واکنشهای آمریکا به گروگانگیری کارکنان سفارتش در ایران، طرح شکایت علیه ایران در دادگاه لاهه به استناد پیمان «مودت» بین ایران و آمریکا بود. آمریکا که در این دوران هنوز اسیر دستهای آلوده به خون حاصل از جنگ ویتنام بود، از بحران گروگانگیری برای سرپوش گذاشتن بر بحران ناشی از جنگ ویتنام استفاده کرد و در داخل و خارج کشور همدردی و احساسات آمریکادوستی را برانگیخت.
مرگ شاه در مصر، باعث آزادی گروگانها نشد اما شکایت آمریکا از ایران در دادگاه لاهه به محکومیت ایران انجامید. در حکم دادگاه لاهه آمده بود: «ایران حقوق متعهد به آمریکا را نقض کرده و همچنان به این نقض ادامه میدهد. حکومت ایران باید بیدرنگ اتباع آمریکایی را که به گروگان گرفته آزاد کرده و محل سفارت را به آمریکا پس بدهد. گروگانها حق شکایت علیه زندانیکردن خود را داشته و دولت ایران باید خسارات وارده به آنها را جبران کند. هر گونه موضوع حقوقی و مالی حلنشده بین دو کشور باید از طریق مراجع قضایی پیگیری شود.»
اما ایران هم آنقدرها دست خالی از این بحران بیرون نیامد. علاوه بر برگزاری همایشی دو روزه به عنوان «کنفرانس بینالمللی بررسی مداخلات آمریکا در ایران» که بسیاری از متفکران ضد آمریکایی را در ایران جمع کرده و در مطبوعات خارجی پوشش قابل ملاحظهای دریافت کرد، ایران توانست با این کار، بر سیاست داخلی آمریکا هم تاثیر بگذارد و نقش مهمی در انتخابات ریاست جمهوری این کشور علیه رئیسجمهور وقت آمریکا بازی کند!
گفته میشود که آمریکا در جریان جنگ ایران و عراق، به ایران هم کمکهای نظامی کرده است؛ ماجرایی که به «ایران - کنترا»، «جنجال مک فارلین» و البته «ایرانگیت» هم معروف است. ماجرا از این قرار است که قرار بود یک گروه شبه نظامی به رهبری عماد مغنیه که هفت دیپلمات آمریکایی را در لبنان به گروگان گرفته بود، مقداری سلاح از انبارهای اسرائیل بردارد و به رساندن آنها به ایران کمک کند. بعدها آمریکاییها میتوانستند با فروختن سلاح جایگزین به اسرائیل، مبالغ لازم برای کمک به یک گروه شورشی به نام کنترا را فراهم کنند و ایرانیها هم در مقابل به آزادی گروگانهایی که در اختیار مغنیه بودند کمک کنند. گفته میشود در راستای این توافق، مذاکراتی در تهران و برخی نقاط دیگر خاورمیانه بین ایران و آمریکا در جریان بوده و علاوه بر کسانی که دراین ماجرا به عنوان خائن به کشور اعدام شده یا موجبات عزل آنها فراهم شد، عدهای از کسانی که همین حالا در عالیترین مقامات کشوری حاضر هستند هم حضور داشته و به انتقال اسلحه برای تامین جبهههای جنگ کمک کردهاند.
بعد از ماجرای ایران - کنترا که یکی از بزرگترین چالشهای سیاست داخلی آمریکا محسوب میشود، درگیری ایران و آمریکا در خلیج فارس، برگ دیگری بر سابقه مذاکرات دو کشور اضافه کرد. در حالی که آمریکا به سکوهای نفتی ایران حمله میکرد و ایران با کارگذاشتن مین دریایی در خلیج فارس و تنگه هرمز، رفت و آمد کشتیهای نفتی و نظامی را دچار مشکل کرده بود، ناو وینسنس، یک هواپیمای مسافربری ایرانی را هدف قرار داد و باعث شد ۲۹۰ سرنشین هواپیما کشته شوند. این بار نوبت ایران بود که به لاهه شکایت کند؛ باز هم بر اساس همان پیمان مودت بین ایران و آمریکا. آمریکا هم البته شکایت متقابلی بر همان اساس مطرح و ایران را متهم به تهدید منافع تجاری آمریکا کرد. اما پیش از اینکه لاهه رسیدگی به این پرونده را آغاز کند، دو طرف با هم «صلح» کردند و یک بار دیگر مذاکراتی انجام شد که برای سالها پشت پرده باقی مانده بود. آمریکا و طرفین دیگر به توافق رسیدند و ۷۰ میلیون دلار غرامت بدون قبول مسئولیت حادثه به صورت بلاعوض به خسارتدیدگان پرداخت شد و دعوای طرحشده در لاهه هم مسکوت ماند.
بعد از اینکه ایران در جریان درگیری آمریکا و عراق در جنگ کویت، بیطرف ماند، روابط دو کشور هم برای مدتی دچار رکود شد. با روی کار آمدن بیل کلینتون در آمریکا یک بار دیگر تحریمها علیه سرمایهگذاری در ایران تشدید شد اما وقتی سیدمحمد خاتمی رئیسجمهوری شد، برای اولین بار بعد از انقلاب، رئیس جمهوری اسلامی ایران در گفتوگویی با سی ان ان از «گفتوگو با مردم آمریکا» حرف زد؛ هر چند که چند هفته بعد در سخنرانی دیگری موضعی سرسختانه علیه «دولت آمریکا» اتخاذ کرد.
در حالی که در ایران گروهی ۲۰ سالگی اشغال سفارت آمریکا را جشن میگرفتند و در آمریکا کلینتون بار دیگر دستور تشدید تحریمها علیه ایران را داده بود، مادلین آلبرایت وزیر وقت امور خارجه آمریکا به نقش این کشور در کودتای سال ۳۲ که همواره یکی از موارد دعوا بین دو کشور بوده است، اعتراف و ایران را دعوت به مذاکره کرد. مذاکره البته انجام نشد؛ هرچند عدهای معتقدند که دیدارهایی بین آلبرایت و کمال خرازی وزیر وقت امور خارجه ایران در مقر سازمان ملل برگزار شده است اما امکان تایید یا تکذیب این دیدارها فعلا وجود ندارد.
وقتی بوش پسر بر سر کار آمد و بحران حملات ۱۱ سپتامبر ایجاد شد، هنوز کسی یادش نیفتاده بود که میشود «ایران» را متهم به «حمایت از طالبان» کرد. زمانی که آمریکا به رهبری آنچه به عنوان «جبهه شمال» معروف است، تصمیم گرفت برای نابودی طالبان به افغانستان حمله کند، ایران یک بار دیگر پل پیروزی شد. سیدحسین موسویان رئیس کمیته روابط خارجی شورای عالی امنیت ملی ایران در زمان حمله آمریکا به افغانستان در گفتوگویی در تایید همکاری ایران و آمریکا در جنگ افغانستان، این همکاری را بر مبنای «منافع مشترک» توصیف کرده و گفته است یکی از اهداف ایران در این همکاری، گرفتن انتقام کشتهشدن دیپلماتهای ایرانی در سفارت ایران در افغانستان در جریان تصرف این کشور به دست طالبان بوده است.
در مورد سطح این همکاری حرفهای زیادی زده میشود؛ از دادن اطلاعات گرفته تا فراهمکردن پشتیبانی زمینی و اجازه استفاده از حریم هوایی و زمینی ایران برای حمله به افغانستان اما آنچه مسلم و قطعی است اینکه دیپلماتهای ایران و آمریکا بر سر این جنگ با هم گفتوگو و تفاهم کرده بودند!
دو سال بعد، در جریان حمله آمریکا به عراق هم گروهی از کمکهای اطلاعاتی ایران به آمریکا برای اشغال عراق و از آن جمله نقش دوربینهای تلویزیونی شبکههای وابسته به ایران در کمک اطلاعاتی به نیروهای آمریکایی صحبت کردند. هنوز مدارکی در تایید یا رد این مورد منتشر نشده است.
در حالی که جرج بوش پسر، ایران را در میان کشورهای محور شرارت توصیف کرده بود، دولت اصلاحات تمام شد و محمود احمدینژاد روی کار آمد. او برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی نامهای ۱۸ صفحهای به رئیس جمهوری آمریکا نوشت که از طرف آمریکا به عنوان «تلاشی ضعیف برای گفتوگو» و «بی ارتباط به مسائل بین دو کشور» توصیف شد. هر چند که آیتالله جنتی در خطبههای نماز جمعه آن را «عملی فوقالعاده» ناشی از «الهامات خدا» و الگوگرفته از «سنت رسولالله» خواند اما بوش به این نامه پاسخ نداد.
در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، سنت تبریک نوروزی رئیس جمهوری آمریکا به مردم ایران احیا شد. احمدینژاد نامهای هم به اوباما نوشت و پیروزی او به عنوان رئیس جمهوری را تبریک گفت. این اولین تبریک رسمی یک رئیس جمهوری ایران به رئیس جمهوری آمریکا برای پیروزی در انتخابات بعد از انقلاب اسلامی ایران بود. متن فارسی و انگلیسی این نامه که حاوی برخی غلطهای نگارشی است، در سایت شخصی محمود احمدینژاد وجود دارد.
با وجود همه تلاشهای احمدینژاد، بابی برای مذاکره دو کشور باز نشد و این ماجرا ادامه داشت تا اینکه سال ۹۲ اوباما در پیامی انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهوری را تبریک گفت. بعد از آن، اولین تماس مستقیم بین روسای جمهور دو کشور، به نام اوباما و روحانی ثبت شد. دو طرف میگویند طرف مقابل، بانی این تماس بوده است. این تماس تلفنی ۱۵ دقیقهای در جریان اولین حضور رئیس جمهوری در مجمع عمومی سازمان ملل رخ داد. مقامات دو کشور در این گفتوگو بر اراده دو طرف برای حل پرونده هستهای ایران از طریق راه حل سیاسی تاکید کردند و کلید مذاکرات طولانی بر سر طرحی که «طرح جامع اقدام مشترک» یا برجام خوانده میشود، زده شد.
همزمانی دوره اوباما و روحانی، آنقدرها طول نکشید که به قول آقای رئیس جمهوری «مسائل یک تاریخ ۶۰ ساله» مورد مذاکره قرار بگیرد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، بسیاری از توافقهای آمریکا با کشورها و رژیمهای مختلف دنیا به هم خورد که خروج آمریکا از برجام هم یکی از آنها بود. حالا دونالد ترامپ میگوید آماده است بدون پیششرط با ایران مذاکره کند. رئیس جمهوری ایران، صداقت و بازگشت به برجام را برای شکلگیری چنین مذاکرهای لازم میداند. حسن روحانی البته در گفتوگویی تلویزیونی، گفت که آمریکا به مردم ایران بدهکار است و باید صحبت کنیم ببینیم این بدهی خود از سال ۳۲ تا کنون را به چه شکلی میخواهد بپردازد!
با این همه، مشخص نیست چطور میتوان با مردی که تقریبا به هیچ پیمانی پایبند نیست، سر میز مذاکره نشست.
انتهای پیام