اصفهان آهن ۱
آهن ملل
ایرانسیل
ایرانسیل موبایل
کد خبر: ۲۹۱۱۹۹
رونمایی از سند گمشده پرسپولیس
گوش شکسته‌ها مرتضی فرجی را خوب می‌شناسند. او همراه با محمدرضا طالقانی به فدراسیون کشتی آمد و سِمت نایب‌رئیسی فدراسیون کشتی را برعهده گرفت تا در خیلی از امور به مدیریت هیئتی طالقانی کمک کند.
۲۰:۱۵ - ۱۳ شهريور ۱۳۹۸
وانانیوز|
زمانی که محمدرضا یزدانی‌خرم در انتخابات فدراسیون کشتی ثبت‌نام کرد، فرجی هم کاندیدا شد که رای نیاورد. سال‌ها از آن روزگار می‌گذرد. او اسرار زیادی از ورزش و انقلاب در سینه دارد، این‌ها را از قبل می‌دانستیم، اما زمانی که به روزنامه پیروزی آمد، نامه‌ای را با خود به همراه داشت که نشان می‌داد پروانه باشگاه پرسپولیس یک ساله به او واگذار شده است.
این نامه و حضور فرجی در پرسپولیس و فوتبال ماجرای جالبی دارد که همگی از اعتماد حاج احمد خمینی به او آغاز شده است.
اگر می‌خواهید علی عبده را بیشتر بشناسید و از رابطه او و تیمسار خسروانی و اتفاقاتی که در باشگاه پرسپولیس آن سال‌ها رخ داده، بدانید، گفت‌وگوی روزنامه پیروزی با مرتضی فرجی را بخوانید:
در شروع صحبت‌ها دوست داریم بدانیم ارتباط شما با سازمان وقت تربیت بدنی چطور آغاز شد؟ و کجای کار، ماجرای شما با پرسپولیس گره خورد؟
از خیلی وقت پیش بودم، اما رسما از سال ۵۵٫
قبل از آن همکاری به چه شکل بود؟
باتوجه به رفاقتی که با سید احمد خمینی داشتم و علاقه‌ای که آن عزیز به ورزش و به خصوص فوتبال داشت، و مورد توجه دکتر اکرامی بود و دکتر تلاش زیادی کرد که او را به شاهین بیاورد که حضرت امام دستور به ملبس شدن دادند، به همین دلیل حاج احمد به شاهین نیامد و به جای ایشان کاظم رحیمی آمد. به خاطر رفاقتی که با احمد داشتیم، یکی از مسئولیت هایم این بود که کار‌های او را پیش ببرم.
سال ۵۵ که انقلاب نشده بود، چه کار‌هایی باید پیش می‌رفت؟ آن هم در ورزش.
انقلاب قبل از سال ۴۲ آغاز شده بود، اما هنوز رو نبود. حضرت امام می‌فرمودند این برنامه‌ای که ما چیدیم بین ۱۵ تا ۲۰ سال دیگر جواب می‌دهد و آن‌هایی که باید این انقلاب ما را پیروز کنند در قُنداق هستند، یا در گهواره‌ها. همین هم شد و ۱۸ سال بعد همان جوان‌ها کمر همت بستند و انقلاب را به پیروزی رساندند و ۸ سال جنگ تحمیلی را به پیروزی رساندند. این‌ها بچه‌های امام بودند که آنقدر با امام اخت و عجین شده بودند که به ایشان می‌گفتند دعا کنید ما شهید شویم. یک جوان در ابتدای جوانی به زندگی فکر می‌کند نه به شهادت، اما این‌ها به خاطر دوست داشتن امام… من در ورزش ماموریت داشتم، چون در تیم شاهین قم مسئول بودم و شاهینی خالص بودم و بعد به تیم پرسپولیس آمدم. من تیم‌های جاوید، البرز و سهیل قم را درست کردم و دبیر هیئت فوتبال قم بودم. جناب سرهنگ مهدی اشعری رئیس هیئت بود، فوق العاده انسان دوست داشتنی بود. همان زمان ماموریت پیدا کردم که به علی عبده نزدیک شوم. رابط این قضیه دکتر مسعود برومند بود به سفارش دکتر اکرامی.
این اواخر دهه ۴۰ هست؟
بعد از راه افتادن پرسپولیس. زمانی که آن قضایا برای شاهین اتفاق افتادو شاهین من حل شد و دو سه سال بعد دکتر برومند یادم هست قائم مقام عبده بود و امور فوتبال به او مربوط می‌شد. یک دوست سازمانی هم داشتیم در آن دستگاه، خدا رحمتش کند به نام فیروز امینیان که مدیریت سازمان فوتبال باشگاه در اختیار او بود در طبقه سوم، «مدیریت سازمان فوتبال». مدیریت بولینگ عبده را داشت و از مدیران خوب سازمان تربیت بدنی بود.
مگر دکتر اکرامی و برومند با حاج احمد خمینی ارتباط داشتند؟
نه، دکتر اکرامی زمانی که آمد قم و یک هفته میهمان دایی محمودِ من بود، دایی فرجی معروف قم. چون می‌دانست دایی نفوذ خوبی روی حاج احمد آقا دارد، کاپیتان تیم والیبال و دوومیدانی قم بود. او یک هفته در قم ماند تا حاج احمد را به شاهین بیاورد. حاج آقا هم به این کار خیلی مایل بود. او در آن زمان می‌توانم بگویم شبیه پرویز قلیچ خانی بود از نظر فن فوتبال و تنها کسی بود که دوی امدادی شرکت می‌کرد، ۵ هزار متر می‌دوید و بعد ۹۰ دقیقه بازی می‌کرد. اینقدر نفس داشت. قوی بود. حضرت امام دستور ملبس شدن به حاج احمد دادند و این قضیه منتفی شد و دکتر اکرامی هم برگشتند. رفاقت ما با دکتر اکرامی از همان زمان شروع شد و من علاقه خاصی به او پیدا کردم. دکتر من را به دکتر مسعود برومند معرفی کرد که از شاگردانش و قائم مقام علی عبده بود. ماحصل این قضیه این شد که به دستور آقای عبده و امضای او، دکتر برومند به تیمسار حجت کاشانی نامه نوشت.
در این مورد هم کمی بیشتر توضیح می‌دهید که اصلا چرا احمد خمینی می‌خواست به عبده نزدیک شود؟
من می‌خواستم به عبده نزدیک شوم که کار‌های حاج احمد را پیش ببرم. آن طرف هم به خسروانی نزدیک شدم و اینطور نبود که کارمان فقط با عبده باشد. عبده نامه را نوشت به تیمسار حجت کاشانی که بولینگ و بیلیارد را از باشگاه فرهنگی ورزشی پرسپولیس جدا کرده و پرسپولیس را به نام مرتضی فرجی کنند.
همان زمان مگر این‌ها از هم جدا نبود؟
نه، یکپارچه بود.
باشگاه فوتبال جدا از مجموعه بولینگ و بیلیارد نبود؟ باشگاه پرسپولیس تابلویی نداشت.
طبقه سوم سازمان فوتبال بود که گفتم دست فیروز امینیان بود. جلسات هم آنجا برگزار می‌شد. بچه‌ها موقع استخر و سونا آنجا می‌آمدند و زمین فوتبال اکباتان را هم برای تمرین گرفته بودند.
همان زمینی که بعدا به راه آهن فروخته شد؟
بله، حالا من فروشش را نمی‌دانم به چه صورت انجام شد، ولی تا زمانی که یادم هست آنجا برای علی عبده بود و زمین خیلی خوبی هم بود.
می گویند آن زمین را قبل از انقلاب فروختند.
بله این قضایا برای قبل از انقلاب بود.
اصلا چرا آقای عبده می‌خواست بولینگ و بیلیارد را جدا کند و مدیریت باشگاه فوتبال را به فرد دیگری بدهد؟
مدیریت اصلی با خودش بود، اما به خاطر محبتی که به من داشت این کار را انجام داد.
مگر چه مدت بود که او را می‌شناختید که خواست چنین کاری را انجام دهد؟
حدود دو سال از ماجرا می‌گذشت. سال ۵۱ آشنا شدیم و سال ۵۳ این نامه را نوشت.
یک مقدار عجیب است که عبده اینقدر سریع با یک نفر اُخت شود و چنین نامه‌ای را بنویسد.
عبده بوکسور بود و خیلی هم ورزشی بود. هنوز یادم نمی‌رود که یک بار دوستانه دستی به شانه ام کشید، اما من تا ماه‌ها درد می‌کشیدم! دست سنگینی داشت. آدم بامعرفت و لوطی مسلکی بود، مسائلی که وجود داشت، به ما ربطی نداشت، ما او را به واسطه ورزش می‌شناختیم. آن مجوز صادر شد و اصلش را دادم به حاج احمد که هیچ استفاده‌ای هم از آن نکردند و من فقط کار‌هایی که وظیفه داشتم را انجام می‌دادم.
با این حساب سال ۵۳ آقای عبده به سازمان تربیت بدنی نامه می‌زند که مجوز باشگاه پرسپولیس به نام مرتضی فرجی صادر شود.
بله صادر شد. نامه را دارم.
نامه‌ای که امضای تیمسار وثیق، قائم مقام سازمان وقت را هم داشت.
بله تمام نامه‌های سازمان تربیت بدنی به امضای تیمسار وثیق می‌رسید. آقای حجت به ندرت نامه‌ای را امضا می‌کرد و اگر او موافقت می‌داد، نامه به امضای تیمسار وثیق می‌رسید.
و شما این را گرفتید؟
بله نامه را گرفتم و فعالیت‌ها هم مثل سابق ادامه داشت.
در تشکیلات باشگاه هم تغییراتی ایجاد شد؟
نه، تشکیلات همانی بود که از قبل بود. همان سازمان فوتبال در طبقه سوم بولینگ. فقط قرار بود پرسپولیسی‌ها بدانند با من کار می‌کنند، اما چیزی در عمل تغییری نکرده بود.
این چه سودی برای شما داشت؟
حالا… به خاطر اینکه بیشتر نزدیک بشوم و کار‌هایی که باید را انجام می‌دادم. این‌ها دیگر محرمانه است.
علی عبده که در جریان فعالیت شما نبود؟
نه، اصلا نبود و فکرش را هم نمی‌کرد که به این صورت باشد. کار‌ها انجام شد و بعد سال ۵۵ اگر اشتباه نکنم، اواخر ۵۵ و اوایل ۵۶ من رسما به تربیت بدنی رفتم. خدا رحمت کند سیدرضا غیاثی که یک بچه قمی بود، آن زمان ناصر فروهی مدیر کل تربیت بدنی استان تهران در کاخ ورزش بود. اداره کل تربیت بدنی تهران در کاخ ورزش بود.
مگر کاخ ورزش قبلا کاخ تاج نبود؟
نه، کاخ ورزش بود در خیابان ورزش، شهید فیاض بخش فعلی. روبروی پارک شهر. کاخ ورزش همان سازمان تربیت بدنی بود و که مجسمه آرش کمانگیر جلویش بود. بعدا دوستان لطف کردند و این مجموعه را به قوه قضاییه فروختند و پولش را هم نگرفتند، در دوره مهندس مهرعلیزاده. تنها خیابانی که به نام ورزش بود، همان خیابان بود.
چرا مهرعلیزاده فروخت؟ البته این دیگر هبه کردن بود، وقتی که پولی گرفته نشده باشد.
تقریبا هبه و فروش بود. تا جایی که من شنیدم پولی نگرفتند، اگر هم گرفتند جایی ثبت نشد. تمام شد و دیگر کاخ ورزشی هم وجود ندارد، آن یادمانی بود که همیشه برای ورزش می‌ماند. به این شکل آن سالن تنها ماند. می‌دانید که آن سالن یک پارکینگ داشت که دومنظوره بود و دو در‌های سالن به پارکینگ باز می‌شد. از طبقه سوم آنجا هم راهی بود به جایگاه مخصوص که کاخ ورزش و سالن بود. حالا آن‌ها را چه کار کردند نمی‌دانیم، حتما آن‌ها را هم بسته اند.
داشتید از حضور رسمی تان در سازمان تربیت بدنی می‌گفتید.
من سال ۵۶ توسط سیدرضا غیاثی که بعدا معاون مالی اداری دفتر مشترک فدراسیون‌ها شد، رسما به تربیت بدنی آمدم. بعد مسائلی پیش آمد که حرکتی آنجا انجام شد و ما رفتیم تا پیروزی انقلاب. حالا بماند چه مسائلی پیش آمد. برای نجات فردی از آن دستگاه بود.
این سال‌ها روابط شما با باشگاه پرسپولیس ادامه داشت؟
بله، ادامه داشت و کار‌ها انجام می‌شد. بعد خورد به انقلاب و مسائلش. وقتی امام به ایران برگشتند و حاج احمد آمدند من گزارش کامل را به ایشان دادم و مجوز باشگاه را هم در مقوایی مخصوص تقدیم کردم، چون ماموریتی جز این نداشتم که کار‌های ایشان انجام شود. تا اینکه دکتر غفوری فرد آمدند.
در این سال‌ها بعد از انقلاب عبده ایران نبود و اموال هم مصادره شد.
کار ما تا انقلاب بود و بعد دیگر ماموریتی نداشتیم. رابطه ما به کل قطع شد.
یعنی عبده فهمید شما ماموریتی داشتید؟
نه، متوجه نشد. البته ما خیانتی هم به عبده نکردیم. احترامش همیشه واجب بود و اتفاقا من بعد از انقلاب سعی کردم بولینگ به خانواده اش برگردد. چون اموال باشگاه برای علی عبده بود.
پس معتقدید باشگاه پرسپولیس متعلق به علی عبده هست؟
بله، باید باشد. بنیانگذار پرسپولیس علی عبده هست. یادم هست برادران خیامی با عبده بودند. سهامدار بودند یا هر چیز دیگری، در کنار عبده بودند و پرسپولیس را ساپورت می‌کردند.
ولی بعد از انقلاب اموال عبده مصادره شد.
این‌ها که می‌گویم و ارتباط شان با برادران خیامی در ایران خودرو به پیش از انقلاب برمی گردد. آن‌ها جلسات خصوصی داشتند. بار‌ها دیده بودم. یک بار هم سوال کردم گفتند شریک و سهامدار هستند.
پس آن یک سالی که پرسپولیسی‌ها رفتند و پیکان را تشکیل دادند از همین رفاقت و شراکت شکل می‌گرفت؟
بله به خاطر همین بود، این‌ها با هم بودند. پیکان و پرسپولیس یکی بودند.
اما چرا فقط یک سال؟
این را دیگر نمی‌دانم. اما می‌دانم که پرسپولیسی‌های قدیم این‌ها نبودند، محمود خوردبین، امیر عابدینی، دکتر زادمهر، دکتر ذوالفقارنسب، محمد مایلی‌کهن و عزیز اصلی بودند. خوردبین از اولین پرسپولیسی‌ها بود.
عبده آدم باهوشی بود، او را باید بیشتر یک فرد سیاسی بدانیم یا ورزشی؟
او آدم فوق العاده قوی‌ای بود. کلا خودش را ورزشی نشان می‌داد.
یعنی ماموریت شما در مورد خودِ عبده بود.
مسائل سیاسی در کار بود.
کمی بیشتر در مورد همکاری یک ساله تان با باشگاه توضیح می‌دهید؟
حضور من تقریبا دائمی بود، با سازمان فوتبال همکاری می‌کردم. بیشترکار من با فیروزامینیان بود.
یعنی با تیم فوتبال هم در ارتباط بودید؟
کامل، حتی دو بار عراق رفتیم.
وقتی اینقدر به شما اعتماد شده، حتما بعدا هم شما را در سیستم خود حفظ می‌کردند.
من نمی‌خواستم حقوق بگیر باشم.
بالاخره آنجا یک مسئولیتی داشتید.
دیناری آنجا برداشت نداشتم.
به هرحال براساس مسئولیتی در کنار علی عبده بودید.
در کنار سازمان فوتبال. اصلا مسئله آقای عبده جدا بود. او شاید ماهی یک بار هم با سازمان فوتبال جلسه نمی‌گذاشت.
شما گفتید براساس خواست حاج احمد خمینی رفتم کنار علی عبده قرار گرفتم.
من رفتم که در کنار سازمان فوتبال پرسپولیس باشم و ماموریت‌ها را انجام دهم. آقای عبده کارش چیز دیگری بود. اگر بررسی می‌کرد شاید کل کار ما لو می‌رفت، چون آدم قوی‌ای بود، من از خود تیمسار خسروانی نقل قول می‌کنم که می‌گفت مثل اینکه برنامه ریزی کرده بودند برود پرسپولیس را به هم بریزد، اما شاه گفته بود برو با عبده هماهنگ شو. آدم گردن کلفتی بود.
پس جایگاه عبده حتی فراتر از تیمسار خسروانی در سازمان تربیت بدنی بود.
البته آن زمان سازمان تربیت بدنی نبود، اما به او گفته بودند «برو هماهنگ شو»، این جایگاه او را نشان می‌دهد. او مورد خاص بود.
برای چه اموالش مصادره شد؟
اگر وابستگی نداشت که مصادره نمی‌شد. سمتی داشته که اموالش مصادره شده، بی دلیل که مصادره نمی‌کردند. آن مسائلش به ما ربطی نداشت. آن زمانی که ما را می‌خواست می‌رفتیم. گاهی فیروز امینیان می‌گفت آقا کارت دارد، آنجا همه به عبده «آقا» می‌گفتند.
اگر شما اینقدر به عبده نزدیک شدید که او اطمینان می‌کند امتیاز باشگاه را به نام شما کند، پس در سیستمش دیگر یک آدم معمولی نیستید، چون به یک درجه اطمینان رسیدید که پرسپولیس با آن درجه اهمیت را به نام شما کرده، به تعداد انگشتان جلسه با شما داشتن یک مقدار کم نیست؟
این تعداد جلسات شخصی ما بود. اما جلسات دیگری هم بوده که در آن حضور داشتم. بار‌ها من در سازمان فوتبال نشسته بودم و امینیان می‌گفت آقا کارت دارد. این ملاقات‌ها بین ما بود، نه اینکه دائمی باشد، چون او اختیار کامل به سازمان فوتبال داده بود و دخالتی نمی‌کرد. مگر اینکه یک بازیکن بخواهد از تیم برود یا بیاید، یا مثلا به یک بازیکن تاج پول بیشتری می‌داد و باشگاه می‌خواست حقوق او را بیشتر کند، عبده در اینجور مواقع دخالت می‌کرد. مدیریت مالی را هم به شخصی به نام آقای کلانی داده بود که بعد با فدراسیون فوتبال هم همکاری کرد. او مورد خاص آقای عبده بود.
نزدیک‌ترین بازیکن به علی عبده چه کسی بود؟
حسین کلانی. خیلی به او نزدیک بود. حتی عروسی اش آنجا گرفته شد. حتی شنیدم خانمش فامیل علی عبده است. او آدم باسواد، فرهیخته و مستقلی است. نیازی نداشت از عبده کمک بگیرد. روی پای خودش بود. همه بازیکنان به نوعی به عبده وصل بودند و از او تقاضایی داشتند، اما آقای کلانی اینطور نبود.
این را هم بگویید که حاج احمد آقا در تیم فوتبال پرسپولیس دنبال چه چیزی بود؟
پرسپولیسی بود.
صرفا به این دلیل نمی‌تواند ماموری به فوتبال بفرستد.
در این خصوص بیشتر از این نمی‌توانید از من حرف بشنوید. این‌ها محرمانه است.
واقعا دنبال چه چیزی می‌توانستید در فوتبال باشید؟
به نوعی کار پوششی بود. درنهایت هم به تمام کسانی که در این مدت با آن‌ها کار کردیم، خدمت هم کردیم، نمونه اش تیمسار خسروانی، کامبیز آتابای. آتابای من را از مرگ حتمی نجات داد در قضیه بازداشت من در جاده تهران –قم. چون پیغام‌های امام که به آقای صدوقی می‌رسید نزدیک خانه ما در کوی مسعود در خیابان صفاییه، مغازه‌ای بود که راه نفوذی به خانه پشتی داشت و کار‌ها آنجا انجام می‌شد و توسط من پیغام ها، نوار‌ها و اعلامیه‌ها به تهران می‌آمد. وقتی دستگیر شدم، من به فدراسیون فوتبال وصل بودم و وقتی شنیدند چنین قضیه‌ای پیش آمده، آقای آتابای سراغ من آمد و نجاتم داد که از ماست و شما اشتباه کرده اید. وقتی چنین محبتی به من شد، من هم از حاج احمد خواستم که کمک کند.
پس حاج احمد می‌خواست کاری انجام شود و، چون ایشان پرسپولیسی بودند، این تیم را برای فعالیت پوششی انتخاب کردید.
نه، چون ما فعالیت مان در پرسپولیس بود و در قم تیم داشتیم، تیم‌های پرسپولیس، جاوید، البرز و سهیل قم.
آنجا هم کار پوششی بود؟
نه علاقه بود.
در قراردادها، اعزام‌ها و… نقش داشتید؟
نه اصلا. من فقط دو بار به عراق رفتم. فقط یک بار من از این ابلاغ استفاده کردم که زمان دکترغفوری فرد بود که شنیدم می‌خواهند پرسپولیس را واگذار کنند.
قبل ازاینکه به آن زمان برسید، می‌خواهم در مورد توقیف اموال عبده بیشتر توضیح دهید. چون بعد از انقلاب علی عبده یک نامه‌ای نوشت.
بله نامه‌ای نوشت که اموالش را خواست. گفت ارتباطی با پهلوی نداشتم. اموالش زیاد بود. بولینگ عبده، ویلای لواسان و…
رونمایی از سند گمشده پرسپولیس
قاعدتا نامه اثر نداشت.
بعد از مصادره اموالش نامه نوشت که برگردانند که اثر نکرد، اما اکنون شنیده ام خانواده اش آمده اند که پس بگیرند.
شما معتقدید که پرسپولیس باید به خانواده اش برگردد.
بله، درصورتیکه بتوانند ثابت کنند که آقای عبده بی‌گناه است و خیانت نکرده است.
این نظر را سال ۵۷ هم داشتید؟
بله، فقط و فقط در یک صورت می‌شود اموالش را مصادره کرد که خیانت کرده باشد. تا جایی که من می‌دانم چیز خاصی نبود. من تنها نقل قولی که از تیمسار خسروانی شنیدم، همین بود که «وقتی با اعلیحضرت صحبت کردم بلافاصله با تشر گفت، برو هماهنگ شو» بعد‌ها می‌گفتم اگر دادگاه انقلاب حرکتی کرده مطمئنا پرونده‌ای دارد که رو نمی‌کند مگر اینکه مدعی اش حاضر شود. این همیشه در گوشم هست. همیشه گفتم او آدم گردن کلفتی بود و حتما دادگاه انقلاب مدارکی دارد که به واسطه آن اموال را مصادره کرده است. اما نظر شخصی ام این است که اموال به خانواده اش برگردد مگر اینکه آن مسئله محکمی بوده که مصادره صورت گرفته که مطمئنا اینطور هم بوده است. من خودم شنیدم ممکن است بخشی از اموال به خانواده اش برگردانده شود، چون به اندازه کافی مدرک دارند برای مصادره. از شما شنیدم که خانواده عبده برای این کار اقدام کرده اند، بعد تحقیق کردم و شنیدم بخشی از آن ممکن است برگردد.
بعد از مصادره اتفاقاتی افتاد، قرار بود اسمش عوض شود. نام‌های آزادی، شهید چمران هم مطرح شد، کمااینکه بولینگ عبده هم به مجموعه ورزشی چمران تغییر نام داد و به بنیاد مستضعفان واگذار شد؛ که آخر شد پیروزی و در همین روز‌ها دو سه سند مالکیت پیدا شد.
پرسپولیس به اسم شرکت ثبت شد. نمی‌شود گفت باشگاه پرسپولیس.
در قانون جدید AFC باشگاه باید حتما شرکت باشد. چند سالی هست که این قانون اجرا می‌شود.
این دیگر به نفع آقای وفایی می‌شود.
آن‌ها چه زمانی ثبت کردند؟
همان دوره دکتر غفوری فرد. برنامه‌ای گذاشته بودند زمان مهندس محلوجی.
دکتر غفوری فرد نامه‌ای به مهندس محلوجی داده بود.
آن زمان دو گروه با هم بودند که تا جایی که من خبر دارم، یکی آقای امیر عابدینی که با مهندس محلوجی بودند و جلسه‌ای گذاشتند در دفتر عابدینی که به نام وفایی شد. عابدینی سهم خود را واگذار کرده بود و چند چک گرفته بود و بقیه هم همینطور. آن زمان عباس انصاری فرد هم بودند، بعد بین شان درگیری می‌شود و محلوجی از این گروه خارج می‌شود و خود را یک مالک می‌داند و عابدینی یک مالک.
همان زمان دو تا شرکت ثبت شد، یکی پیروزی داخل پرانتر پرسپولیس و یکی هم پرسپولیسی که آقای وفایی هست. امروز پیروزی داخل پرانتز پرسپولیس هست که همه به نام پرسپولیس می‌شناسند و آقای وفایی هم همچنان مدعی باشگاه هست. یکی از مشکلات واگذاری هم همین است.
من این را خبر ندارم. من فقط به دکتر غفوری فرد گفتم چنین مجوزی هست و اصلش در محل نشر آثار امام خمینی است و ما هم ادعایی نداریم. چون ماموریتی بوده که تمام شده و اگر چنانچه پرسپولیس را بخواهید به نام آقایان بکنید، من اعتراض می‌کنم. آن زمان با ریاست قوه قضاییه هم هماهنگ کرده بودم که اگر چنین اتفاقی رخ دهد شکایت کنم که الحمدالله نشد و شرکت شد.
الان هم واگذار شود اعتراض می‌کنید؟
اگر واگذاری صورت بگیرد دولت این کار را می‌کند. اگر به شخص هم واگذار شود مجلس و دولت انجامش خواهد داد و ما دیگر کاره‌ای نیستیم، چون پولی ردوبدل نشده و صرفا یک اعتماد بوده و با خواست عبده این اتفاق صورت گرفته و برومند که قائم مقامش بود امضا کرده است.
آن نامه را دارید؟
نه، به سازمان تربیت بدنی نوشته شده بود و من به حاج احمد تحویل دادم و هیچ استفاده‌ای از آن نکردم. یک مدت در قم به من می‌گفتند علی عبده، به خاطر مسئولیتی که در باشگاه داشتم. یک عده هم من را وابسته به رژیم سابق می‌دانستند.
هیچ وقت رابطه تیمسار خسروانی و علی عبده خوب نبود؟
اتفاقا به نظر من خوب بود، همه سر کار بودند. آن‌ها رو نکردند خوب بودن شان را. من مطمئن بودم که آن‌ها هماهنگ هستند و حتی اطمینان داشتم هفته‌ای یا ۱۰ روز یک بار تا پاسی از شب با هم هستند. دیده بودم این آمدن و رفتن را. خدا رحمت کند مرتضی عزیزی که یکی از بچه‌های خوب سازمان تربیت بدنی بود و فرد بزرگی در جامعه کشتی بود و یکی از محافظان بولینگ عبده بود و می‌گفت نگاه کن این‌ها با هم مراوده دارند و آن طرف به هم فحش می‌دهند. او محرم اسرار بود. یا فیروز امینیان، او هم مرد خوبی بود.
خود علی عبده چه جور آدمی بود؟
تا جایی که من می‌شناسم آدم بزرگ و ورزشی بود. خیَر بود همراه با برادران خیامی. کار‌های خیریه بی صدای زیادی را انجام می‌دادند، من از آن‌ها بدی ندیدم. کمک زیاد می‌کردند. امور خیریه را من زیاد می‌دیدم. هر کسی برای تقاضایی می‌آمد خندان از در خارج می‌شد.
ارتباط عبده با بازیکنان چطور بود.
یک بارتاجی‌ها به آشتیانی و پروین چک داده بودند که به آنجا بروند، یکی از آن‌ها چک را پاره کرده بود و یکی دیگر در کارتابل عبده گذاشته بود. من شنیدم عبده خیلی بالاتر از رقم چک به آن‌ها برگردانده بود. عبده به بازیکن می‌رسید و بازیکنان بابت رد کردن این پیشنهاد جایزه گرفته بودند.
یک موضوعی که جای سوال دارد، شما از قم آمده بودید و عبده هم آدم خیلی باهوشی بود. واقعا شک نکرده بود که شما برای چه کاری به باشگاه آمده اید؟
شاید هم می‌دانست. یک سری مسائل محرمانه است. اما من دو کار خیلی بزرگ هم برایش انجام دادم. او خیلی آدم بزرگی بود. برومند را خیلی قبول داشت و سازمان فوتبالش دست برومند بود. من را هم برومند معرفی کرده بود. عبده تیزتر از آن بود که نفهمد. هردفعه هم من را می‌دید مرا بیشتر شیفته خودش می‌کرد.
-سال‌های بعد از انقلاب هم در ورزش بودید. مدیری شبیه عبده دیدید؟
مدیری شبیه تیمسار خسروانی در ورزش ندیدم. عبده کارش چیز دیگری بود، کار‌های بزرگ دیگری انجام می‌داد.
-یک موضوعی که بعد از انقلاب در مورد عبده مطرح شد، یکی از روزنامه‌ها زده بود یک گروه به نام مجاهدان راه حق به روزنامه اطلاعات زنگ زدند و گفتند که عبده، تختی را کشت، اما هیچ وقت هیچ سندی در این خصوص رو نشد.
تختی قمارباز نبود که آنجا بیاید. اصلا چنین چیزی امکان نداشت. تختی سال ۴۶ فوت کرد. اتفاقا یکی از چیز‌هایی که من در اتاق عبده دیدم عکس تختی بود. یک عکس سیاه و سفید در یک قاب فوق العاده قشنگ از عاج فیل که گرانقیمت هم بود. همان عکسی که از شاه بازوبند پهلوانی گرفته بود. از او در مورد آن عکس پرسیدم گفت خیلی مرد بود و از علاقه اش به تختی گفت. می‌شود این آدم تختی را کشته باشد؟ علاوه بر تختی، عکس پسر و یک دختربچه هم روی میزش بود، که فکر کنم دخترش بود. عبده می‌گفت شاه تختی را دوست دارد. من دیگر سکوت کردم، چون با او نمی‌شد صحبت کرد، شوخی کردنش عواقب داشت، بس که دستش سنگین بود. شنیدم یکی دو تا از بازیکنان قدیمی از او سیلی خورده بودند که یکی از آن‌ها بیهوش شده بود.
-با وجودی که می‌گویید حاج احمد خمینی پرسپولیس را دوست داشتند، اما این تیم در دهه ۶۰ شرایط سختی را تجربه کرد.
حالا بگذارید یک چیز جالب بگویم بابا پرسپولیسی، بعد هر سه پسر استقلالی! حسن، یاسر و علی همه استقلالی هستند.
-چطور می‌شود پدر اینقدر پرسپولیسی باشد و بعد هر سه پسرش استقلالی؟!
نمی‌دانم. شدید هم استقلالی هستند… این معنای دموکراسی در خانواده است. حاج احمد می‌خواست به پرسپولیس کمک کند، اما من مانع می‌شدم، چون اوضاع خیلی ناجور بود. به آن پرسپولیس نباید کمک می‌شد، چون اوضاع خوبی نداشت و کسانی که مدعی تیم بودند، وضعیت درستی نداشتند. هر کسی آمد به فکر بردن بود.
-اما پرسپولیس در دهه ۶۰ تا مرز انحلال هم پیش رفت.
شما نگاه کنید آن زمان چه کسانی در پرسپولیس بودند.
-مدتی دست بنیاد مستضعفان بود.
آن زمان که چرخش خوب می‌چرخید. بعد درگیری‌های داخلی شد. خودشان به جان هم افتاده بودند. نباید علیه هم بد می‌گفتند.
-کمی در مورد داستان بگیر و ببند فوتبالیست‌ها بعد از انقلاب صحبت کنید.
احمد هر کاری که می‌توانست برای آن‌ها انجام داد. هم کمک مالی، هم غیر مالی.
-طبیعی بود که بعد از انقلاب برای برخی مشکلاتی پیش بیاید.
همایون بهزادی بیشتر درگیر بود. او را دو بار گرفتند. به خاطر پرونده اش در ساواک بود.
 در کتابی، فردی (رضا براهنی) مدعی شده بود همایون بهزادی شکنجه گر او بوده!
نه، هرگز اینطور نبود. دروغ می‌گویند. او در معاونت مالی- اقتصادی بود. اصلا در حوزه‌های دیگر نبود. همایون بهزادی اصلا آدمی نبود که بخواهد کسی را شکنجه بدهد. حاج احمد مطمئن بود که او مشکلی ندارد. یک بار گرفتند، بعد هم بار دوم شاکی داشت که آن حرف‌ها هم دروغ بود. راجع به همایون بهزادی صراحتا می‌گویم هیچ مشکلی نداشت، جز زیاد حرف‌زدن.
چند نفر دیگر چنین مشکلاتی داشتند؟
دو سه نفری بودند.

 
منبع: خبر ورزشی
سلام پرواز
سلام پرواز ۲
ارسال نظر
تبلیغات
رپرتاژ تریبون
جدیدترین اخبار
دیگران چه می‌خوانند؟
پرطرفدارترین