وقتی از دویدن حرف میزنیم/ آب از آهن جدا کردن در خیابان های شهر
دویدن در شهر شبیه بازکردن دری است که هیاهو را به سمت آرامشی که به دنبال آن هستید؛ پرتاب میکند. تناقض بین آرامش ذهنی حین دو و آسفالت و کفشپوش های خیابان هایی که ترکیب مناسبی برای پیاده روی ندارد، چه برسد که در آن بدوید حکایت آب از آهن جدا کردن است.
تصویری که از شهر و آدمهای آن هنگام دویدن در ذهن شما شکل میگیرد با آنچه که موقع قدم زدن یا رانندگی میبینید نیز متفاوت است. موقعیتها، مکان ها و آدمهایی که شاید بارها با ماشین یا پیاده از کنارشان رد شده اید، موقع دو شکل دیگری به خود می گیرد. در شهر با درایت بیشتری می دوید. دلیل آن هم ساده است آدمهای شهر موقع دویدن شما را کمتر میبیینند، شاید کمی حواسشان را از گوشی ها و فکرهای درگیر به شما بدهند اما در نهایت شما در ذهن آنها آدم الکی خوشی هستید که با نیم نگاهی به چاله چوله های خیابان و لبخند به لب از کنارشان میگذرید. شمای دونده یک پدیده جدید در آن زمان و مکان برایشان به حساب می آیید که خودتان را به شکل جا افتاده و قوام یافته ی شهر تحمیل کرده است؛ احتمالا به همین خاطر است کمتر سرشان را از ماشین در می آورند و به نشانه تشویق برایتان سوت می زنند و بیشتر غر و لند نثارتان می کنند.
در خوشبینانه ترین حالت موقع دویدن نگاه رهگذران شما را دنبال و صداها تشویقتان می کند اما شهر ، عواطف، احساسات و زندگی آدمها با شما هیچ همذاتپنداری ندارد و در نهایت شما با خوشی و ناخوشی دویدن در خیابانهای شهر تنها می مانید.
حس جدیدی که موقع دویدن در شهر با آن مواجه میشوید غریبگی جغرافیای شهر با شمای دونده است؛ خیابانهایی که برای حضور شما آمادگی ندارد و آدمهایی که به شما به شکل موجود از فضا آمده نگاه می کنند؛ به همین خاطر است که دوندگان شهری آدمهای تیزی هستند چون باید همزمان به چاله ی پیش رو، عابر سر درگوشی و ماشینی که پشت خط عابرپیاده توقف نمی کند، توجه داشته باشند با این وجود ما دوندگان شهری مدتهاست به دویدن در خیابانهای پر خطر پایتخت عادت کرده ایم؛ خیابان هایی که طنازی و دلنوازی ندارند اما دویدن در آنها، کسالت و ملال روزهای هفته را دود میکند به هوا.
جمعه ها زمان بهتری است برای دو شهری، آدمهایی که خواب هستند، هوای خنک بهاری و آسمان صاف که شاید یکی دو لکه ابر در آن دیده شود. در آسمان جمعه های اردیبهشتی، کلمهی ابر مفهومی ندارد. برای منی که ساکن مرکز شهر هستم همین یک روز هفته و اردیبهشت بهترین زمان برای دویدن در اطراف خانه ام است.
میدان هفت تیر در یک صبح جمعه از حضور و هجوم شلوغیهایی که میل به توقف در آن را از بین برده، خالی شده است، کارگاه عمرانی شهرداری یکی دوسال پیش از میانه آن برداشته شده و جایش را درختان نو پا و نیمکتهای تازه گرفتهاست. موقعیت مکانی میدان که از سمت جنوب با خیابانهای شهید مفتح و کریمخان زند و از سمت شمال با خیابان شهید مفتح، بهار شیراز و بزرگراه مدرس در ارتباط است، این بخش را به یکی از مهمترین شاهراههای ترددی تبدیل کردهاست _تردد ماشین و عابرتوامان_ یک گزینه مناسب که دست شما را برای دویدن با مسافت 15-20 کیلومتر باز می گذارد.
مسیر عبور دوچرخه ای که در خیابان کریم خان هست، انتخاب بهتری نسبت به پیاده رو با سنگ فرشهای ناهموار و خیابان با خطر عبور ماشین و آسفالت ور است؛ که هر لحظه ممکن است کله پایتان کند. اتوبان مدرس گزینه ای است که قطعا برای دویدن از ذهنتان حذف می شود.
ناصر فکوهی در تعریف شهر می گوید :"شهرها به مثابه زیستگاههای اصلی انسانها پیش از «خیابان» به مثابه فضایی برای بیان آزاد موقعیت «سوژه» برمیگردند" با این نگاه دویدن در شهر یک اتفاق خوب و ضروری برای من دونده است که با سرعتی که دوست دارم و با کمترین مزاحمت به کشف فضای شهری بروم.
انتهای پیام/