اصفهان آهن ۱
آهن ملل
ایرانسیل
ایرانسیل موبایل
کد خبر: ۵۰۲۳۰۰
به یاد میناوند و انصاریان؛ مرگ مرگ‌ها
آهای مرگ؛ حواست بود چه کردی؟
آهای مرگ؛ حواست بود چه کردی؟ دیدی کدام دسته گل‌ها را بُردی؟ چهره‌های خندان‌شان را دیدی؟ امید به زندگی‌شان را چطور؟
۱۲:۳۵ - ۱۵ بهمن ۱۴۰۱
نویسنده: افسون حضرتی
وانانیوز|

آهای مرگ؛ حواست بود چه کردی؟ دیدی کدام دسته گل‌ها را بُردی؟ چهره‌های خندان‌شان را دیدی؟ امید به زندگی‌شان را چطور؟ شنیده بودی یکی تازه داماد بود و گفت که حالا می‌داند از زندگی چی می‌خواهد؟ صدای خنده‌های از ته دل آن جوان رعنا را شنیده بودی؟ آدم از «غش غش» خنده‌هایش «کیف» می‌کرد، اصلا با چشم باز انتخاب کردی یا فقط دست گذاشتی روی دو جوان برومند تا دل همه را آتش بزنی؟ خبر داری که مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر و همبازی تا مردم عادی را با داغشان سوزاندی؟ آهای مرگ؛ اصلا دیدی چه کسانی را انتخاب کردی؟ مهرداد میناوند و علی انصاریان بودند. ورزشکار، جوان، خوش بنیه، هنوز نیم قرن عمر نکرده بودند، هنوز اول «چل‌چلی» و جوانی‌شان بود. خبر داری دل «ننه» علی را سوزاندی؟ می‌دانی پشت سر میناوند پسر نوجوانی مانده که پدرش را ندید؟ حتما اطلاع داری که فقط دو ماه از زندگی تازه مهرداد میناوند خوش‌صدا گذشته بود. حتما صدای خنده‌های از «ته‌ دل» انصاریان را شنیده بودی. از صراحت حرف و عملش هم حتما خبر داشتی. دیده بودی در برنامه‌های تلویزیونی چطور مستانه می‌خندید؟ به خنده‌هایشان حسادت کردی؟ نتوانستی ببینی با همبازی‌هایشان دور هم جمع می‌شوند و در مورد فوتبال نظر می‌دهند یا یکی دو خط از آهنگ‌های «اون‌ور آبی»‌ها را می‌خوانند؟


آهای مرگ؛ شنیدی میناوند در مورد روز‌های سخت زندگی‌اش چه گفت؟ بدون خجالت، بدون سرافندگی، شنیدی که گفت وقتی فقط مقداری پول نیاز داشته و از ته دل می‌خواسته آن را ببخشد زندگی‌اش از این رو به آن رو می-شود. دلت آمد این همه صداقت را برداری و با خودت ببری؟ نباید مجالش می‌دادی که یک‌بار دیگر زندگی را بهتر تجربه کند؟ اصلا آن‌ها را می‌شناختی؟ حواست بود کمر چه کسانی را زیر غم آن‌ها خرد کردی؟ حتما با خبر بودی که علی بدون مادرش نمی‌تواند زندگی کند، این روز‌ها از دل مادرش خبر داری؟ شاید فکر کنی ما فراموش‌کاریم و یادمان می‌رود، ولی او مادر است و تا ابد می‌سوزد. هر سال وقتی که کم‌کم سرمای زمستان «بار و بندیل» ‌اش را جمع می‌کند که برود، به جای اینکه مهمان برنامه‌های نوروزی باشند باید جای خالی‌شان را با پرچم قرمز پرسپولیس و گل پُر کنیم. این رسمش بود؟ تو که قبل از مهرداد و علی، قایقران را هم برده بودی، ناصر حجازی و هادی نوروزی و پورحیدری و مظلومی را هم دستچین کرده بودی. چرا نگذاشتی با همان درد‌ها بسازیم؟ راست می-گویند که تو گلچین روزگار هستی؟ از باغ گل فوتبال ما کم گل نچیده بودی. وقتی به سراغشان رفتی حواست بود دست روی کی گذاشته‌ای؟


آهای مرگ؛ می‌توانستی کمی به مهرداد و علی و نادردست‌نشان فرصت بدهی تا واکسن از راه برسد؟ یعنی اینقدر سریع باید پیمانه عمرشان را پُر می‌کردی؟ خیلی از ما آنقدر مقاومت کردیم تا علم پیروز شد و ببینیم که دنیا بار دیگر از «شَر» نفرین یک بیماری خلاصی می‌شود، به آن‌ها هم مجال می‌دادی. برای تو که سخت نبود. ما از آن‌ها که می‌شناختیم و می‌شناسیم حرف می‌زنیم که از نبود واکسن جان دادند، چه بسیار کسانی که نمی‌شناسیم و نمی-دانیم که با رفتنشان چه مصیبتی بر خانواده‌هایشان گذشته است.
آهای مرگ؛ ولی می‌دانیم که می‌دانستی علی همیشه می‌خواست زودتر از مادرش از دنیا برود. برای علی زندگی بدون مادر معنی نداشت. برای علی زندگی در مادر تعریف می‌شد و بدون مادر زندگی بی‌مفهوم بود. فقط بلد بودی همین آرزویش را برآورده کنی؟ دیگر رویا‌های جوانی‌اش را چطور؟ آن‌ها را شایسته برآورده شدن ندیدی؟ چه خاطره-ها و خنده‌ها به جا گذاشتند، چه گفتنی‌هایی که هنوز در یادمان مانده که گاهی یکی به میخ می‌زدند یکی به نعل که یعنی «به در میگیم که دیوار تو هم بشنوی». حتما اگر امروز بودند از تیم ملی هم با همان صراحت انتقاد می-کردند، از نبود VAR هم شاکی می‌شدند، نقد‌های بسیار به فوتبال داشتند، فوتبال امروز را با زمان خودشان مقایسه می‌کردند که انگار هزار سال گذشته. میناوند از تجربه‌هایش در اتریش می‌گفت و انصاریان از پرسپولیس و استقلال و رفتاری که هواداران با او داشتند. آهای مرگ؛ فکر نکردی یک روزی جای این حرف‌ها بین اهالی فوتبال خالی می‌ماند و هر اتفاقی چه خوب و چه بد نمی‌تواند جای آن‌ها را پُر کند؟ مطمئن بودی که اگر هر کدامشان به برنامه-ای دعوت شوند «بی برو برگرد» فدراسیون و مدیران آن را بی‌تعارف نقد می‌کنند که این چه وضعی است درست کرده‌اید این که فوتبال نیست. خبر داشتی اگر بودند با چه دلسوزی تیم ملی را رصد می‌کردند و یا مدافع دوستانشان می‌شدند که چرا اجازه می‌دهید اینقدر از دست فوتبال زجر بکشند. از رفاقت‌شان با خبر بودی، از مرام-شان اطلاع داشتی، می‌دانستی به ساحل آرامش رسیده‌اند و زندگی بدون دغدغه‌ای می‌خواهند، از دل‌شان با خبر بودی، به نظرت همین چهل و چند سال برای هزاران آرزو و رویا کافی بود؟ ما که از حکمتت بی‌خبریم، ولی خودت قضاوت کن، برای بردن و رفتن‌شان زود نبود؟


آهای مرگ؛ با ما بد کردی، با فوتبال بد تا کردی، قرار نبود دسته گل‌هایش را ببری، با مادر عل و مادر مهرداد از همه بدتر رفتار کردی، اجازه ندادی داغ مهرداد کمی سرد شود که داغ هیچ‌وقت سرد نمی‌شود دست انصاریان را هم گرفتی و بردی تا میناوند تنها نباشد. مگر می‌شود دو ستاره دوست‌داشتنی فوتبال که آبی و قرمز برایشان آنقدر گریه کردند تا آب مروارید گرفتند به فاصله یک هفته پَر بکشند؟ تو با ما چه کردی مرگ؟ خاک که سرد نمی‌شود، درد که کم نمی‌شود، آدم‌ها که فراموش نمی‌شوند، خاطره‌ها که پاک نمی‌شوند، عکس‌ها که کهنه نمی‌شوند تو به زرد شدن عکس‌ها دو دهه دیگر کاری نداشته باش ما جایی که باید عکس و یاد و نامشان را حفظ کرده‌ایم. ما هم نباشیم بعد از ما درباره‌شان حرف‌ها سینه به سینه منتقل می‌شود.
آهای مرگ؛ تو مرگ مرگ‌ها را برایمان ساختی، ولی بازنده تو بودی. چون ما فراموششان نمی‌کنیم، ما در یاد و خاطره‌یمان آن‌ها را نگه می‌داریم. همانطور که قایقران را بعد از ۲۵ سال نگه داشته‌ایم. همانطور که حجازی و نوروزی و پورحیدری و مظلومی را به یاد داریم. ما ماندیم که به خاطر داشته باشیم. از روز‌های خاکستری‌شان بگوییم، از درشتی‌هایی که کردند، از لحظات خوشی که ساختند، از گل‌هایی که زدند و گل‌هایی که نخوردند. ما وظیفه داریم که فراموش نکنیم. خوب نگاه کن و ببین که ما فراموش نکرده‌ایم و هرگز هم فراموش نمی‌کنیم. چرا باید از یاد ببریم؟ کسانی که بخشی از تاریخ ورزش ما بوده‌اند، کسانی که باعث گریه و خنده ما شده‌اند که فراموشی نیستند. تو اشتباه کردی اگر فکر کردی با بُردنشان آن‌ها را از ذهن ما پاک می‌کنی. ما با مرگ مرگ‌ها هم خاطره می‌سازیم.

سلام پرواز
سلام پرواز ۲
ارسال نظر
رپرتاژ تریبون
تبلیغات
جدیدترین اخبار
دیگران چه می‌خوانند؟
پرطرفدارترین