هادی من را به پرسپولیس آورد و خودش رفت
*بیا مصاحبه را از یک جای متفاوت شروع کنیم.اولین کم محلی را در فوتبال را کجا دیدی؟
اولین کم محلی؟(فکر می کند)از مدیرعامل باشگاه ساحل قراخیل دیدم. آقای محمد
نوریزاده که خیلی دوستش دارم در سیزده سالگی بدجوری به من ضد حال می
زد!(خنده)
*چرا؟
تیم ساحل قراخیل در لیگ دسته دوم قائمشهر بازی می کرد و من خیلی دوست داشتم
آنجا بازی کنم. سیزده سالم بود می رفتم سر تمرینات آنها و نگاه می کردم.
التماس می کردم که مرا هم جذب کنند اما آقای نوریزاده می گفت تو جثه ریزی
داری و بازی ها فیزیکی است. مصدوم می شوی.خلاصه از من اصرار بود و از او
انکار.
*در سیزده سالگی می خواستی در تیم بزرگسالان بازی کنی؟
آره خب!من در زمین خاکی ها و کوچه و خیابان زیاد بازی می کردم.یک فامیل
داشتیم به نوریزاده گفته بود مرا ببیند و فوتبالم خوب است اما او قبول نمی
کرد تااینکه یک روز اتفاق خوبی رخ داد.
*چه اتفاقی؟
رفتم سر تمرین ساحل قراخیل. قراخیل اسم محله ماست.دیدم خوشبختانه نوریزاده
نیست. من هم لخت شدم و رفتم با تیم تمرین کردم.اواسط تمرین دیدم نوریزاده
آمد.عصبانی شده بود که من وسط زمین چه کار می کنم و چه کسی اجازه داده من
تمرین کنم؟ داد و بیداد می کرد اما اطرافیان گفتند حالا یک جلسه تمرین که
مشکلی ندارد. دیگر راهش نمی دهیم. خلاصه آن روز آنقدر خوب کار کردم که خود
نوریزاده از من خواست بروم با تیم شان تمرین کنم.
*باید لحظات جالبی بوده باشد.
می ترسیدم پشیمان شود. سریع بعد از تمرین فرار کردم رفتم منزل.
*خانواده ات با فوتبال بازی کردنت موافق بودند؟
پدرم اوایل خیلی موافق نبود اما کم کم موافق شد.
*پس در سیزده سالگی عضو تیم بزرگسالان شدی؟
بله و واقعا نوریزاده در فوتبال برایم پدری کرد.من همراه این تیم در جوانان
قائمشهر آقای گل شدم . قرضی به تیم شهرداری امیر کلا رفتم و در رده
نوجوانان و جوانان برای این تیم بازی می کردم که به شموشک و ذوب آهن گل
زدم. ذوب آهن آن زمان پیام صادقیان و محسن مسلمان را داشت و در رده پایه ها
خیلی خوب کار می کرد.
*جهش فوتبالی ات کجا بود؟کجا احساس کردی علی علی پور می تواند دیده شود؟
حاج علی ایلکا هم محلی ما و حراست فدراسیون بود.به اکبر محمدی سرمربی وقت
تیم ملی نوجوانان گفته بود که من به درد تیم ملی می خورم و با حضور در
تمرینات توانستم نظر مثبت او را جلب کنم.اکبر محمدی هم خیلی برای من زحمت
کشید.بعدها زمانی که هومن افاضلی سرمربی استیل آذین سمنان شده بود محمدی
مرا به او معرفی کرد و یک سال هم آنجا بودم. البته درگیر تیم ملی پایه ها
و تیم دانش آموزی بودم و در استیل آذین بازی نکردم.
*اولین بازی رده بزرگسالان تو کجا بود؟
دوره ای که سعید آذری مدیرعامل و آقا یحیی گل محمدی سرمربی بود بیست دقیقه
برای نساجی به میدان رفتم.حدودا چهارده سالم بود.بعد که آذری به استیل آذین
رفت من را هم خواستند .قرار بود به خودم 20 میلیون بدهند و به باشگاه ساحل
قراخیل هم پولی بابت رضایت نامه پرداخت کنند. نوریزاده بر اساس همان وعده
رفت در رده امیدهای لیگ برتر کشور تیم خرید اما نمی دانم چگونه من را بدون
رضایت نامه به استیل آذین بردند و بنده خدا نوریزاده کلی ضرر مالی کرد.هنوز
رضایت نامه ام منزل آنهاست. (خنده)
*بعد از استیل آذین سر از کجا در آوردی؟
سن من خیلی کم بود.یک روز میثم بائو و یونس گراییلی من را به قلعه نویی
معرفی کردند. امیرخان سرمربی استقلال بود.رفتم سر تمرینات و همان چند دقیقه
اول من را پسندید.به من گفت اگر قدر خودت را بدانی خیلی زود مطرح می شوی.
باید با تیم جوانان استقلال قرارداد می بستم و بعد به بزرگسالان اضافه می
شدم.پدر افشین اسماعیل زاده مدیر تیم جوانان استقلال بود. قرار بود با من
قرارداد ده میلیون تومانی ببندند. قرارداد هم بستم اما قبل از اینکه ثبت
شود با برخی دوستان مشورت کردم و گفتند در استقلال به تو بازی نمی رسد.خودم
هم دیدم خیلی زود است بخواهم وارد تیم های بزرگ پایتخت شوم. بی خیال شدم و
به استقلال نرفتم اما همیشه لطف امیرخان در ذهنم ماند.
*جالب است. پس ممکن بود مهاجم استقلال شوی.
بازیکن در سن پانزده سالگی همه تلاشش را می کند دیده شود.من این فرصت را داشتم اما منصرف شدم.
*پشیمان نشدی؟
به هیچ عنوان.مسیری که طی کردم معقول و حرفه ای بود.
*استقلال که نشد. بعد کجا رفتی؟
رفته بودم سر تمرینات نفت تهران.زمان ابراهیم زاده. با لباس شخصی بودم. محسن سیدی مربی نفت مرا می شناخت.گفت بیا تست بده. لباس کاسترو را به من دادند و بازی کردم و گفتند داریم برای بازی دوستانه با سپاهان به اصفهان می رویم.بعد که برگشتیم بیا قرارداد ببند. تا آنها به اصفهان رفتند شنیدم تیم سنگ آهن بافق در تهران اردو دارد و فیروزخان کریمی تست می گیرد.رفتم سر تمرینات سنگ آهن بافق.
*پس تو هم از جمله کشف های فیروز کریمی هستی؟
فیروزخان مربی بسیار خوبی است. تمریناتش حرف ندارد. همان روز اول که رفتم
تست بدهم نیمساعت که گذشت مرا صدا زد و گفت ببین بچه،پر رو نشی ها! فوتبالت
خوبه(خنده بلند) یعنی هم تاییدم کرد هم اجازه نداد مغرور شوم.آن فصل با
آهن بافق یکساله بستم و واقعا شرمنده محبت مردم آنجا شدم. هنوز هم با خیلی
از آنها رفت و آمد خانوادگی داریم.هفده سالم بود که فیروز خان مرا در ترکیب
می گذاشت و آن فصل سه گل زدم.جوانترین گلزن لیگ یک شدم.اواسط فصل هم فیروز
خان رفت و افشین خان پیروانی و ناصرخان ابراهیمی و آقا رضا شاهرودی و آقا
حمید مطهری آمدند و کلا فصل خوبی داشتم.آنها هم حق زیادی گردن من دارند.
*قراردادت یکساله بود و بعد به راه آهن رفتی.
نه!راه آهن هم داستان خاص خودش را داشت. زمانی که نفت تهران قبل از رفتن به
بافق مرا می خواست سرمربی منصورخان ابراهیم زاده بود.بازی من را پسندیده
بود. فصل بعدش قرار شد به تراکتور سازی برود. من هم قرار بود با او به
تراکتور بروم که رفتنش منتفی شد و به راه آهن رفت. من هم همراه او به راه
آهن رفتم.
*اولین سال حضورت در لیگ برتر سخت بود؟
فصل 92-93 بود. ده روز قبل از رفتن به راه آهن ازدواج کرده بودم و دنبال
خانه گرفتن و این مسائل بودم.قراردادم سال اول صد میلیون تومان بود.مشکلات
زیادی داشتم اما هدف و انگیزه داشتم.می خواستم در فوتبال ذهنم معطوف هیچ
چیزی جز فوتبالم نباشد. خیلی ها می گفتند هیجده سالگی وقت مناسبی برای
ازدواج فوتبالیست نیست ولی من قبول نداشتم و خدا را شکر از این بابت خیلی
به نفعم شد.از منزل به تمرین و از تمرین به منزل می رفتم.اهل تفریح و جایی
رفتن نبودم.شرایط مالی گرفتن جشن عروسی را هم نداشتم اما تصمیم داشتم زندگی
مشترکم را شروع کنم و از این بابت خدا را شکر می کنم.
*از علی علیپور در آن فصل یک تصویر قطعا در ذهن هواداران پرسپولیس
باقی مانده.روز هفدهم فروردین بازی راه آهن و پرسپولیس وگل زنی در دقیقه
شانزدهم و تساوی تلخی که جام را از پرسپولیس گرفت.
یک هفته مانده به پایان بازی ها بود.پرسپولیس آن فصل بهترین خط دفاعی لیگ
را داشت .توپ که به من رسید یک لحظه دروازه را نگاه کردم و شوت زدم. نیلسون
هم اشتباه کرد و توپ گل شد. بعد عباس زاده و عالیشاه گل زدند و پرسپولیس
جلو افتاد اما لحظات آخر گل مساوی را علی عظیمی به ثمر رساند تا هفته بعد
که پرسپولیس در اهواز برد و نایب قهرمان شد.
*فصل بعد حمید استیلی راه آهن را گرفت.
بله. اوایل همه چیز خوب بود اما در ادامه مشکلات مالکیتی گریبانگیر تیم شد و
همه چیز به هم خورد.سال سختی بود. زندگی در تهران خرج زیادی داشت و من
برای تامین مسکن هم مشکل داشتم.
*و نیم فصل که به پرسپولیس آمدی.چه شد که پرسپولیسی شدی؟
شهاب زاهدی محروم شده بود. ما در هتل المپیک اردو داشتم و باید با نفت مسجد
سلیمان بازی می کردیم . پرسپولیس هم در همان هتل اردو داشت.من در لابی هتل
نشسته بودم که مهرداد کفشگری آمد به من گفت برو اتاق محسن بنگر .با تو کار
دارد. رفتم اتاق آقا محسن. به من گفت ما مهاجم لازم داریم.اگر من صحبت کنم
و پرسپولیس تو را بخواهد می توانی رضایت نامه ات را از راه آهن بگیری؟گفتم
کمتر از سی درصد قراردادم را گرفته ام و می توانم جدا شوم. بعدا آقا محسن و
آقا هادی خدابیامرز با حمیدخان درخشان صحبت کرده بودند و او هم قبول کرد و
پرسپولیسی شدم.
*باید روز اول حضور در تمرینات جو خاصی بوده باشد.
تیم آن فصل خوب نتیجه نگرفته بود.من دو سال و نیم و تا پایان فصل 95-96
قرارداد بسته بودم.کادر فنی خیلی به من لطف داشت و حمید درخشان به من کمک
زیادی کرد.بعد هم برانکو آمد و او هم به من بازی می داد.من هرچه دارم از
پرسپولیس است.
*آن فصل پدیده های خوبی داشتید.
بله. مهدی طارمی تازه دیده شده بود. احمد نوراللهی خیلی خوب خودش را به ترکیب رسانده بود .شهاب زاهدی داشت دیده می شد.
*اما...اما...اما... برسیم به اصل مطلب.جمعه بیست و پنجم اردیبهشت
نود و چهار.دقیقه شصت و چهار.یک روز بهاری بعد از بهار سال قبل که جام با
گل تو از دست پرسپولیس لیز خورده بود.
دربی هشتاد. روز خاصی بود. به دلم افتاده بود که گل می زنم.دقیقه شصت و چهار روی مهدی طارمی خطا شد و آقا هادی توپ را فرستاد. به نظرم بهترین جای ممکن ایستاده بود.وقتی توپ روی سرم نشست و وارد دروازه شد نمی دانستم باید چه کار کنم.گلزنی در دربی حس عجیبی دارد.باورم نمی شد.بازی در دربی استرس زیادی دارد.
*بعد سیل توییت ها و جوک ها ساخته شد.برای خودت هم ارسال می شد؟
بله. زیاد بود.می گفتند از مدرسه فرار کردم و به استقلال گل زدم. یا اینکه
ناظم ما استقلالی است و شنبه کتک می خورم.(خنده) جذابیت فوتبال به همین کری
هاست .کری در عین حفظ احترام.بعضی ها هم می گفتند گلم شبیه گل نیمار به
رئال سوسیه داد بود.
*کدام بازیکن را دربی باز می دانی؟
مهدی طارمی.هر وقت بوده موثر بوده.هم بازی اول که قیچی او دیرک خورد و پاس
گل به محمد نوری داد، هم بازی که روی او خطا شد و هادی پاس داد من گل زدم
هم روی گل جری بنستون تاثیر داشت و هم روزی که چهارتا زدیم.
*الگوی ورزشی هم داری؟
در ایران علی دایی در اروپا رونالدو. پشتکار و انگیزه های علی آقای دایی نه فقط در فوتبال در زندگی هم برای من درس بزرگی است.
*گل دربی را روی پاس هادی زدی. از روز رفتن هادی بگو.
می شود به آن روز برنگردیم؟(سکوت و بغض) روز تلخی بود. همه اش فکر می کنم
یک کابوس بوده و بیدار می شوم و می بینم هادی زنده است.اجازه بدهید به آن
روز برنگردیم. هادی هم در آمدن من به پرسپولیس نقش داشت هم در گلم در دربی.
همیشه هم من را راهنمایی می کرد که کاری به حواشی نداشته باشم. خدا رحمتش
کند.با مرام مرا به پرسپولیس آورد و خودش رفت.(بغض)
*راه آهن یک بار در حضور تو جام را از پرسپولیس گرفت و فصل قبل هم روز آخر بازی با راه آهن جام از دست رفت.
فصل قبل باید خیلی قبل تر قهرمان می شدیم. پنالتی هایمان گل نمی شد
اشتباهات داوری زیاد بود. گل های ساده می خوردیم اما در مجموع وقتی روز آخر
مردم و هواداران ایستادند و ما را تشویق کردند صحنه ای بود که هیچگاه از
یادم نمی رود.
*به غیر از این فصل سه سال دیگر هم قرارداد داری؟
بله .ابتدای فصل بحث رفتنم به روسیه بود ولی سه سال تمدید کردم و از این
بابت خوشحالم.دوست دارم با این پیراهن جاودانه شوم.پرسپولیس خانه من است.
*فضای پرسپولیس را چگونه می بینی؟
خدا را شکر مدیریت باشگاه و کادر فنی شرایطی را فراهم آورده که حاشیه نداریم . انشاالله امسال جام را به هواداران هدیه بدهیم.
*حذف در جام حذفی اتفاق تلخی بود.
دقیقا. نمی دانم چرا آن بازی اینجوری شد. نباید می باختیم. واقعا حیف شد.انشاالله در لیگ جبران می کنیم.
*علی بابا! با لقب جدیدت چه می کنی؟
(خنده) تولد شنتیا اتفاق بزرگ زندگی ام بود.بچه ها هم این لقب را به من دادند.
*با همسرت کجا آشنا شدی؟
از فامیل هایمان است و در این چهار سال زندگی مشترک واقعا فداکاری کرده و از او و پدر و مادرم واقعا ممنونم.
*راستی چرا امسال گل نمی زنی؟
مصاحبه تمام نشد؟(خنده) خدا خدا می کردم این سئوال را نپرسید.نمی دانم چرا
توپ هایم وارد دروازه نمی شود اما حتما با تلاش و تمرین بیشتر جبران خواهم
کرد.
*ولی خط دفاع و گلر عالی هستند.
آره خدا را کر. کل تیم ما خوب است. علی بیرانوند هم که درون چارچوب باشد عالی است. با ساچمه هم نمی شود به او گل زد.
*بزرگترین آرزوی فعلی ات چیست؟
بازی در اروپا و حضور درجام جهانی. اما بنویسید دوست دارم بازهم در دربی گل
بزنم. خدا قسمت تان کند. نمی دانید چه طعم شیرینی دارد.(خنده)
*تهران که هستی دلت برای قراخیل هم تنگ می شود؟
خیلی.بعضی روزها بی تاب می شوم. بی تاب رفاقت های بی شیله پیله کودکی. دلم
بدجوری هوای آن روزها را می کند.دلم برای توپ پلاستکی کودکی هایم تنگ شده.
شما آن را ندیدید؟
*جمله جالبی بود.باران که می بارد احتمالا همه ذهنت بوی شمال می گیرد.
باران جزیی از زندگی ام است.باران یعنی من و شمال و زندگی.
*تا حالا با خودت کشتی گرفته ای؟
آره. خیلی جاها.
* با خودت فوتبال هم بازی می کنی؟
زیاد به خودم پنالتی می زنم.همیشه خودم را جریمه می کنم.
*حرف ناگفته ای مانده؟
ممنون از شما و تشکر از خانواده ام و همبازیانم و همه کسانی که برای من زحمت کشیده اند.