حقیقت یا تبلیغ؟ بررسی عملکرد صداوسیما در جنگ اسرائیل علیه ایران

«در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران، تلویزیون با شعبهشعبه کردن مردم و حذف گروههای مهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اجازه نداد که ملت به یک تفکر و برداشت واحد از جنگ برسند. به نوعی که در عرصه رسانهای صدای گوشخراش و شوم طرفداران اسرائیل بلندتر از صدای طرفداران ایران بود.» این نظر کامبیز نوروزی، حقوقدان و کارشناس رسانه در مورد عملکرد صداوسیما در طول جنگی است که اسرائیل علیه ایران به راه انداخت. جنگی هوایی که به گفته نوروزی وجه دیگری هم داشت و آن جنگ رسانهای بود. جنگ رسانهای را اما صداوسیما به تلویزیونهای ماهوارهای فارسیزبان خارج از کشور و شبکههای اجتماعی باخت. این را نه فقط کامبیز نوروزی که بسیاری از دیگر کارشناسان نیز میگویند. به عقیده او در طول جنگ ۱۲ روزه، مردم اخبار جنگ را از سه منبع پیگری میکردند؛ بیبیسی فارسی، ایراناینترنشنال و شبکههای اجتماعی. کامبیز نوروزی معتقد است ایراناینترنشنال، خبرها را به شکلی تنظیم میکرد که کاملا علیه ایران باشد. افرادی هم که برای مصاحبه با این تلویزیون انتخاب میشدند کاملا از موضع طرفداری از اسرائیل و توجیه حمله این رژیم به ایران بهعنوان حملهای آزادیبخش صحبت میکردند. در شبکههای اجتماعی نیز، فیکنیوزها فعالترین صفحات بودند. صفحاتی که موجب میشدند مردم دچار ترس و سرگیجه شوند. کامبیز نوروزی کلیت این وضعیت را ناشی از «بیکفایتی تلویزیون در جنگ ۱۲ روزه» میداند.
به عقیده شما مهمترین ویژگیهای یک روایت ملی و موثر در شرایط بحرانی چیست؟ و آیا صداوسیما توانست در طول جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران، چنین روایتی ارائه دهد یا خیر؟
مهمترین ویژگیهای یک روایت ملی و موثر شامل دو مورد است. نخست، ابتکار عمل در سیاست خبری. توجه داشته باشید خبر فقط این نیست که اتفاق رخ داده را گزارش دهید. به عنوان مثال، فرض کنید موشکی به نقطهای از کشورمان اصابت کرده است. در چنین وضعیتی آنچه اهمیت دارد فوریت اعلام خبر، ارائه گزارش تصویری باکیفیت و بیان واقعیت است. در زمان جنگ عراق علیه ایران، این که فلان موشک عراقی به کجا اصابت کرده و چه ضایعاتی به بار آورده است مشخص نبود. مگر این که شاهدانی عینی روایتی در این مورد ارائه میدادند. اما امروز با وجود پیشرفت تکنولوژی، هر اتفاقی رخ دهد به سرعت ثبت و ضبط میشود و جایی برای پنهانکاری نمیماند. در گزارشهای خبری، خبرنگار باید کار خبری خود را انجام دهد، نه کار تبلیغاتی. درواقع او باید گزارش خبری بدهد، نه شعارهای تبلیغاتی. این یک بخش موضوع است. بخش دیگر این که روایت مذکور، باید روایتی ملی و بازتابدهنده انواع تنوعهای فکری و سیاسی موجود باشد. در جنگ تجاوزکارانه اسرائیل علیه ایران، تلویزیون مطلقا تلویزیونی ملی نبود. بلکه یک تلویزیون انحصاری بود که در اختیار اقلیتی سیاسی قرار داشت. بهگونهای که هیچ صدای دیگری از تلویزیون دیده و شنیده نشد. در ادامه در این مورد دقیقتر و بیشتر توضیح خواهم داد.
چنانچه شما نیز اشاره کردید «در گزارشهای خبری، خبرنگار باید کار خبری خود را انجام دهد، نه کار تبلیغاتی. درواقع او باید گزارش خبری بدهد، نه شعارهای تبلیغاتی» این در حالی است که صداوسیما در طول جنگ ۱۲ روزه، به عقیده بسیاری چنین عملکردی نداشت. ضمن این که بیشتر بر پوشش حملات ایران به اسرائیل و بعضا بزرگنمایی در این خصوص مشغول بود تا ایجاد گفتمانی ملی برای افزایش وحدت، همدلی و انسجام. اگر با این اظهارنظر موافقید، به نظرتان صداوسیما چهطور میتوانست این کاستی را جبران نماید؟
حتما همینطور بوده است. دقت کنید که جنگ ۱۲ روزه، جنگی علیه ایران بود. اساسا همه جنگها، علیه تمامیت ملی کشورها هستند، نه صرفا علیه نظام سیاسی آنها. شما حتما مشاهده کردید که یکی از تلویزیونهای فارسیزبان خارج از کشور، تلویزیونی دارای پیوندهای عمیق با اسرائیل که در طول جنگ نیز مبلغ سیاستهای این رژیم بود، در تیتر خبرهای فوری خود با فونت درشت چنین مینوشت: «جنگ اسرائیل علیه جمهوری اسلامی.» چنین تیتری که به شکل عامدانه از آن استفاده میشد خطایی فاحش است. درواقع عبارت «جنگ اسرائیل علیه جمهوری اسلامی» عبارتی کاملا اشتباه است. چراکه چنانچه اشاره کردم تمامی جنگها، نه فقط این جنگ، جنگ علیه کشورند. در ادبیات جنگی هم، به عنوان مثال نوشته نمیشود «حمله آلمان به دولت استالین» یا «حمله آمریکا به دولت امپراتوری ژاپن» بلکه مینویسند «حمله هیتلر به شوروی» یا «حمله هری ترومن به ژاپن». درواقع درست است که رژیم اسرائیل دارای دشمنی استراتژیک با نظام جمهوری اسلامی است اما در جنگ ۱۲ روزه، به سرزمین ایران حمله کرد.
نظامیان و غیرنظامیانی که در این جنگ به شهادت رسیدند، «ایرانیانی» نظامی و غیرنظامی بودند. با این حال صداوسیما در ادامه سیاست مخرب دوره جدید مدیریتش، فقط و فقط زبان و تصویر یک جناح کوچک بود. گروهی که اتفاقا به گواهی انتخابات دورههای اخیر، از پایگاه مردمی هم برخوردار نیستند. افراد این جناح در شهری مانند تهران با آرای ۲۰۰ و ۳۰۰ هزار تایی نماینده مجلس شدند. کارشناسانی هم که به این رسانه دعوت شدند اغلب افرادی وابسته به این جناح بودند. افرادی که به جای تحلیل، شعارهای بیمایه و تکراری میدادند. ضمن این که تحلیلهایشان هم هیچ بازتابی پیدا نمیکرد. ما از تلویزیونمان هیچ بازتابی از صداهای گوناگون داخل کشور که مدافع ایران و مخالف اسرائیل هستند، نشنیدیم. در نتیجه صداوسیما نتوانست تاثیری بر افکار عمومی بگذارد. در چنین وضعیتی مردم کمتر خبری را از تلویزیون خودمان دنبال میکردند. بنابراین صداوسیما در این جنگ نتوانست وظیفه قانونی و حرفهای خود را انجام دهد.
چنانچه اشاره کردید یکی از انتقادات وارد به صداوسیما، پیش، در حین و پس از جنگ ۱۲ روزه تکصدایی بودن آن است. تک صدایی بودنی که به قول شما خودش را در دعوت از کارشناسانی وابسته به جناحی خاص نشان میدهد. به نظر شما پیامدهای این تکصدایی بودن برای صداوسیما چیست؟
تک صدایی بودن دافعه ایجاد میکند و مانع از تاثیرگذاری تلویزیون بر افکار عمومی میشود. از همان روزهای اول تجاوز اسرائیل به سرزمین ما، شخصیتهای بزرگ متعددی علیه اسرائیل و به نفع ایران، موضع گرفتند. مواضعی که بسیار مورد استقبال افکار عمومی قرار گرفت. ازجمله آقایان محمد خاتمی، حسن روحانی، عبدالکریم سروش، فرخ نگهدار، عباس عبدی یا خانمها پرستو فروهر و زهرا رهنورد، حتی کانون نویسندگان ایران که از سوی نظام سیاسی با برخوردهای شدید مواجهه بوده است. درواقع بسیاری از شخصیتهای شناختهشده و معتبر که اسامیشان فهرستی طولانی را شکل میدهد در این مورد موضع گرفتند. با این حال شما ندیدید که تلویزیون یک خبر در این مورد کار کند. ایران همانگونه که متعلق به افرادی با ذهنیتی نزدیک به ذهنیت مدیران صداوسیماست، متعلق به دیگران هم هست. تلویزیون به چه حقی این اجازه را به خود میدهد که ملت ایران را اینطور سانسور کند؟ علاوه بر این، قدرت کارشناسی بسیاری از تحلیلگرانی که تلویزیون علاقهای به آنها ندارد، چندین برابر قدرت تحلیل کسانی است که به عنوان کارشناس به تلویزیون دعوت میشدند؛ کسانی که فقط و فقط شعار میدادند. به عبارت دیگر، تلویزیون مردم را در ناآگاهی نگه میدارد.
وقتی بپذیریم جنگ علیه کشور است و نه صرفا علیه نظام سیاسی، تمام کشور در تمام سطوح باید در دفاع مشارکت کند. جنگ اسرائیل علیه ایران، جنگی هوایی بود. درنتیجه نیروهای انسانی نمیتوانستند به شکل مستقیم کاری در این زمینه انجام دهند. درواقع برخلاف جنگ زمینی امکان مشارکتهای داوطلبانه وجود نداشت. اما فراموش نکنید که ما در کنار جنگ هوایی، شاهد جنگ رسانهای هم بودیم. در این جنگ رسانهای، یک تلویزیون فارسیزبان خارج از کشور که دقیقا مجری سیاستها و اوامر موساد و رژیم اسرائیل است و علیه ایران موضعگیری میکند، هر آنچه خواست با افکار عمومی انجام داد. چرا؟ چون صداوسیما که با بودجه عمومی فعالیت میکند و هزینه آن را مردم تامین میکنند، در اختیار یک گروه انحصارطلب قرار گرفته است. گروهی که از کمترین میزان صلاحیت برای اداره این رسانه برخوردار نیستند. صداوسیما به جای آن که تلویزیون ۸۰ و چند میلیون نفر جمعیت کشور باشد، تنها برای چند میلیون نفر به تولید محتوا میپردازد.
شما به درستی به جنگ رسانهای اشاره کردید. حدس میزنم که پاسختان به این سوال منفی باشد اما میخواهیم همین پاسخ منفی را اندکی شرح و بسط دهید. آیا صداوسیما توانست علیه این جنگ رسانهای ایستادگی کند خیر؟
صداوسیما به هیچ عنوان نتوانست در این جنگ رسانهای با رقبا رقابت کند و کاملا شکست خورد. من این نکته را براساس مشاهدات عینی عرض میکنم. اخبار و تحلیلهای این جنگ از سه منبع در اختیار مردم قرار میگرفت. درواقع مردم به سه منبع مراجعه میکردند؛ یکی تلویزیون بیبیسی فارسی، دوم تلویزیون ایراناینترنشنال و سوم شبکههای اجتماعی در تلگرام و اینستاگرام. نکته بسیار مهم این که تلویزیون ایراناینترنشنال، خبرها را به شکلی تنظیم میکرد که کاملا علیه ایران باشد. حتی اخباری که چندان منفی نبودند، در این تلویزیون به شکلی به شدت منفی علیه ایران اعلام میشدند. افرادی که برای مصاحبه با این تلویزیون انتخاب میشدند کاملا از موضع طرفداری از اسرائیل و توجیه حمله این رژیم به ایران بهعنوان حملهای آزادیبخش صحبت میکردند. اقدامی که واقعا شرمآور است. در شبکههای اجتماعی اما، فیکنیوزها فعالترین صفحات بودند. صفحاتی که مردم را دچار ترسهای بیهوده و سرگیجه میکردند. کلیت این وضعیت، ناشی از بیکفایتی محض تلویزیون در این ۱۲ روز بود.
در جنگ رسانهای، یک تلویزیون فارسیزبان خارج از کشور که دقیقا مجری سیاستها و اوامر موساد و رژیم اسرائیل است و علیه ایران موضعگیری میکند، هر آنچه خواست با افکار عمومی انجام داد. چرا؟ چون صداوسیما که با بودجه عمومی فعالیت میکند و هزینه آن را مردم تامین میکنند، در اختیار یک گروه انحصارطلب قرار گرفته است. گروهی که از کمترین میزان صلاحیت برای اداره این رسانه برخوردار نیستند
نکته مهم این که در جنگ علیه کشور، از آنجایی که همه مردم درگیر جنگ میشوند، باید به یک تفکر و انگیزه واحد رسید. این کار، کار رسانههای ملی است. ما از تجربه جنگ ایران و عراق برخورداریم. نسل من، نسل زندهای است که کاملا در آن جنگ حضور داشته است. در آن جنگ حداقل تا سالها افکار عمومی حامی جنگ بودند و آن را درک میکردند. اما در جنگ ۱۲ روزه، تلویزیون با شعبهشعبه کردن مردم و حذف گروههای مهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اجازه نداد که ملت به یک تفکر و برداشت واحد از جنگ برسند. به نوعی که در عرصه رسانهای صدای گوشخراش و شوم طرفداران اسرائیل بلندتر از صدای طرفداران ایران بود. البته آنقدر که من مشاهده کردم کسانی که جانبدار اسرائیل باشند تعدادشان بسیار بسیار اندک است. آن هم نه به خاطر فعالیت صداوسیما بلکه به خاطر عِرقِ ملی که در هر جامعهای در میان مردم دیده میشود. ضمن این که ما در اینجا با کشوری طرف بودیم که بزرگترین جنایتهای تاریخ جهان را مرتکب شده است. جنایتی که رژیم اسرائیل در غزه مرتکب شده در تاریخ معاصر سابقه نداشته است.
با توجه به آنچه گفتید طبیعتا به نظرتان صداوسیما در طول جنگ اسرائیل علیه ایران، نمره منفی میگیرد. اگر شما در اتاق فکر صداوسیما بودید الویت اصلیتان برای بازسازی آن چه بود؟
این سوال، سوال دشواریست و شاید بهتر باشد کسانی که به شکل مشخص در این حرفه مشغول به کارند به آن پاسخ دهند. با این حال به نظر من، الویت نخست صداوسیما باید دعوت از گروههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی متنوع باشد. ضمن این که سیاستهای شبکههای تلویزیونی باید به طور کلی تغییر کند و بر مبنای واقعیت و ارزش خبر طراحی شود. تلویزیون نه تنها در حال حاضر که سالهاست، خبرها را اعلام نمیکند بلکه خبرها را دستور میدهد. ما در خبررسانی، با واژهای به نام «ارزش خبری» مواجهایم. در تمامی رسانهها، اخبار براساس ارزش خبری انتخاب و منتشر میشوند. اما شیوه خبررسانی تلویزیون براساس سلسله مراتب مقامات سیاسی کشور است. به همین دلیل بسیاری از اخبار که از ارزش خبری برخوردار نیستند تبدیل به تیتر یک و دو میشوند. نکته یگر این که خبر باید جنبه بیطرفانه داشته باشد تا مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. شما زمانی که خبر را جانبدارانه منتشر میکنید عملا بخش مهمی از مخاطبتان را از دست میدهید. مخاطبی که با جانبداری شما موافق نیست. نکته بعدی، نیاز به اصلاح شدید در روش کار خبرنگاران تلویزیون است. خبرنگاران تلویزیون اگرچه اغلبشان از سابقهای طولانی برخوردارند و خبرنگاران توانایی هستند اما در سیاست تلویزیون، خبرنگاران تبلیغاتچی هستند نه خبرنگار. این مسئله دیگری است که به لحاظ حرفهای کاملا نادرست است.
در این قبیل موارد بخش فرهنگ و هنر از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. فرهنگوهنر همواره پشتوانه هر رفتار سیاسی و نظامی بوده است. محصولات فرهنگیوهنری که از تلویزیون پخش میشود، غیر از ارزش هنری بسیار پایین، با مخاطبی محدود هم مواجه است. تلویزیون در اینجا نیز نمیتواند افکار عمومی را به خود جلب کند. مثالی ساده میزنم. بیایید نوحههای دوره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را با شیوه و سبک نوحهخوانی سالهای گذشته مقایسه کنیم. شخصیتهایی بزرگ مانند صادق آهنگران، حسین فخری، غلام کویتیپور ازجمله افراد شاخص نوحههای سالهای دفاع مقدساند. شما شعر، ملودی و سبک اجرای این افراد را با شعر، ملودی و سبک اجرای نوحههایی که در حال حاضر پخش میشود مقایسه کنید. نوحههای آن سالها حتی برای کسانی که جنگ را ندیدهاند، برای نسلهای جدیدتر، دلنشین و برانگیزاننده است و مخاطب عام دارد اما سبکی که در حال حاضر و درواقع سالهاست که اجرا میشود، نه تنها با مخاطبی بسیار محدود مواجه است از لحاظ کیفیت هنری هم، به هیچ عنوان قابل مقایسه با سبک دوران دفاع مقدس نیست. درواقع اگر بخواهم صحبتم را خلاصه کنم باید بگویم تمام سازمان صداوسیما با وجود بودجه هنگفت و بیحسابش، از لحاظ تولید محتوا و مخاطب فقط و فقط محدود به جریان شبهحزبی انحصارطلب بسیار کوچکی است که دارای کمترین میزان آشنایی با رسانه و دارای کمترین صلاحیت هستند.