مناسبترین زمان برای بازنشستگی نواک جوکوویچ
همه ما در آستانه تجربه دردی بزرگ در تاریخ تنیس هستیم؛ دردی که روز بازنشستگی مردی با 24 عنوان گرنداسلم بر جانمان خواهد نشست. تناقض تلخ ماجرا در این است که هر چه آن روز دیرتر برسد، این رنج با طعم ترحم، دلزدگی و نوعی ناامیدی سنگینتر همراه خواهد شد.
این روزها همه درباره پایان دوران نواک صحبت میکنند، در حالی که او با تمام توان میکوشد این پایان سرنوشتساز را عقب بیندازد.
نواک میگوید همیشه برای یک سال یا حتی بیشتر برای اهدافش برنامه داشته و چون به اغلب آرزوهایش دست یافته، اکنون از المپیک 2028 سخن میگوید؛ از اینکه شاید دوست داشته باشد دوران حرفهایاش را زیر پرچم صربستان در آن بازیها به پایان برساند اما آیا نواک در بیان چنین آرزویی کمی شتابزده نبوده است؟
پیش از پاسخ، باید به آنچه از او در فصل گذشته دیدیم نگاه کنیم: حضور در تمام نیمهنهاییهای گرنداسلم، رسیدن به فینال میامی، کسب دو قهرمانی ATP-250 در ژنو و آتن و البته چند رکورد پراکنده دیگر. این دستاوردها بدون تردید یادآور حقیقتی مهم هستند: نواک هنوز یکی از برندههای واقعی تاریخ تنیس است اما این او را «بهترینِ امروز» نمیکند.
شاید این نقد وارد باشد که 99 درصد بازیکنان تور آرزو دارند چنین نتایجی را لمس کنند اما بحث بر سر جوکوویچ است؛ کسی که با معیارهای معمولی اصلاً قابل سنجش نیست. در مورد او، جملاتی مثل «بهتر از هیچ است» یا «از بقیه که جلوتر است» بیمعناست. او نه یک بازیکن معمولی، بلکه کسی است که 20 فصل در اوج بازی کرده و در 15 فصل حداقل چهار تورنمنت برده است. کسی که 24 گرنداسلم فتح کرده و در هر مصاحبه رگهای از ایمان مطلق به بهترین بودن در صدایش شنیده شده است اما این عزم افسانهای طی دو سال اخیر بیش از هر زمان دیگری زیر فشار واقعیت خم شده است.
و واقعیت این است: سلامت رو به فرسایش میرود، بدن مقاومتش را از دست میدهد و جریان طبیعی زندگی بر همه چیز غلبه میکند. نه میتوان ابرانسان شد، نه میتوان فیزیولوژی بدن را بازنویسی کرد و نه میتوان زمان را متوقف ساخت. هیچ ورزشکاری در تاریخ چنین معجزهای نداشته است و جوکوویچ با تمام صلابت و ارادهاش نیز از این قاعده مستثنی نیست.
آنجاست که بزرگترین چالش فرا میرسد؛ اعتراف به پایان دوران یک قهرمان. بله، او هنوز هم توانایی شکست دادن بخش بزرگی از تور را دارد؛ حتی اگر درصد موفقیتش نسبت به گذشته به طور محسوسی کاهش یافته باشد. او تقریباً بیست سال در سطحی بازی کرد که بیشتر شبیه قلمرو اسطورههاست اما آن دوران سپری شده و اکنون زمان انتخابی دشوار فرا رسیده است. ادامه جنگ در نبردی که از پیش حکم آن صادر شده، ممکن است به جای احترام، ترحم و ناباوری به همراه بیاورد.
همه میخواهند او این صحنه را همچنان که آمد ترک کند؛ همچون یک برنده.
در گذشته نیز دو عضو دیگر سه بزرگ پایانهای مشابهی را تجربه کردند. فدرر عملاً با عصا دورانش را تمام کرد؛ یک سال قبل از خداحافظی زانویش را جراحی کرده بود و عصای پس از عمل را از چشم عکاسان پنهان میکرد. نادال که عمری با درد بازی کرد، در سالهای آخر با آسیبهای پیدرپی دستوپنجه نرم میزد؛ آسیبهایی که هواداران را وادار میکرد بپرسند؛ «وقت آن نرسیده که دست از رنج کشیدن بردارد؟»
نادال بعدها درباره آن دوره چنین گفت: هیچ خاطره بدی از آن زمان ندارم. بعضیها حق داشتند فکر کنند باید زودتر کنار میکشیدم اما من تا آخرین لحظه خودم را تحت فشار گذاشتم، تا وقتی که تقریباً چیزی از من باقی نمانده بود. عاشق کاری بودم که انجام میدادم. نه از خستگی و نه از نبود انگیزه کنار رفتم؛ بدنم دیگر توان نداشت. گفتند ممکن است فرصتی برای بهبود داشته باشم و باید به خودم زمان میدادم تا بفهمم. در نهایت دیدم هنوز میتوانم رقابت کنم اما نه در سطحی که لازم بود.
پس پرسش این است: آیا جوکوویچ باید مسیر نادال را تکرار کند؟ پاسخ ساده است: نه. نواک هرگز دنبالهرو نبوده است اما شاید بهتر باشد مسیر خود را پیش از آنکه به مردابی از رنج، رؤیاهای برآورده نشده و تلاشهای بیسرانجام تبدیل شود، به شکلی آبرومندانه پایان دهد.
اکنون دو جمله از نواک را کنار هم بگذاریم؛ دو جمله که 17 سال از هم فاصله دارند.
سال 2008: هدف من همیشه رسیدن به صدر رنکینگ بوده است. کیفیت لازم را برای رسیدن به آن دارم.
سال 2025: طی چند سال گذشته، واقعیت به صورتم سیلی زده است. میدانم چه اتفاقی میافتد. آلکاراس و سینر از من قویترند؛ این واقعیت است. کمکم شک میکنم بتوانم گرنداسلم ببرم، به خصوص برابر این دو نفر.
او سپس جملهای که بر زبان میآورد اما دیگر همان وزن گذشته را ندارد؛ تا وقتی در زمین هستم، مهم نیست حریف کیست. خودم را بهترین میدانم و برای پیروزی هر کاری میکنم.
البته حقیقت این است که چیزی در درون نواک تغییر کرده؛ حتی اگر خودش به زبان نیاورد، این حس سنگین وجود دارد که دیگر با اطمینان همیشگی باور ندارد بهترین است. اعتراف علنیاش به شک، خود گویای همه چیز است. تشنگیاش برای پیروزی همان شعله فروزانی نیست که دو دهه روشن بود. طلای المپیک، آخرین شعله باشکوه دوران افسانهای او بود.
امروز او از ادامه دادن تا 2028 سخن میگوید؛ سخنی که بیش از آنکه قاطعانه باشد، لبخندی ملایم و اندوهناک را تداعی میکند. قهرمانان بزرگ باید تصویری باشکوه و خاطرهای بزرگ در ذهن هواداران باقی بگذارند و با اینکه نوشتن این جمله گویی باری سنگین بر سینهام میگذارد اما حقیقتی ناگزیر است: نواک باید هرچه زودتر کار را تمام کند. هرچه زودتر.
و دیگر صحبت درباره جامهای تازه، شکستدادن مداوم آلکاراس و سینر یا رؤیای گرند اسلم بیستوپنجم، تنها سرابی شیرین اما دور از دسترس است.
انتهای پیام/




