فوتبال در سال 2026؛ پایان تقدس مالکیت توپ!
همزمان با این توضیح، پپ بازیکنان را روی صفحه جابجا میکرد و به سادهترین و شفافترین شکل ممکن نشان میداد که چگونه باید آنها را در موقعیتهای مختلف قرار داد تا بهترین شبکه پاس کوتاه شکل بگیرد. ابتدا دلف و واکر، دو مدافع کناری در جایگاههای مرسوم خود در کنارهها قرار داشتند و سپس هر دو به داخل زمین منتقل شدند و به هافبک دفاعی، فرناندینیو متصل شدند. بلافاصله مشخص میشد که منظور پپ چیست؛ همه بازیکنان به یکدیگر نزدیکتر شده بودند. حتی بدون دانستن اینکه توپ در اختیار چه کسی است، واضح بود که گزینههای پاس کوتاه به شکل چشمگیری افزایش مییابد.

این کلیپ کوتاه که فلسفه گواردیولا را توضیح میداد، در محافل مربیگری و به طور کلی در دنیای فوتبال، همچون یک بمب خبری منفجر شد. این ویدئو همچنان دست به دست میشود؛ چرا که مزایای آن کاملاً آشکار است. همین ویدئو در کنار نتایج تیم گواردیولا باعث رونق شگفتانگیز ایده «مدافع کناری وارونه» شد. همه به دنبال یافتن دلف و واکر تیم خود بودند و حتی اگر بازیکنانشان برای بازی مناسب نبودند، استفاده از مدافعان کناری در مناطق مرکزی دفاعی به نوعی پیشگویی خود محقق شونده تبدیل شد.
چند روز پیش از ضبط آن قسمت از «فوتبال دوشنبه شب»، منچسترسیتی به طور رسمی قهرمانی خود در لیگ برتر انگلیس را جشن گرفته بود. اعداد خیرهکننده بودند: 100 امتیاز، 19 امتیاز فاصله با تیم دوم، تنها 2 شکست و 106 گل زده اما آماری وجود داشت که از همه اینها هم چشمگیرتر بود: در فصل 18-2017، منچسترسیتی به میانگین مالکیت توپ حیرتآور 71٫8 درصد دست یافت.
توضیح گواردیولا تأثیر عمیقی بر فوتبال اروپا گذاشت. فصل بعد، 11 تیم در پنج لیگ معتبر اروپا میانگین مالکیت توپ بالای 60 درصد داشتند. یک سال بعد، چندین باشگاه بزرگ سرمایهگذاریهای قابل توجهی روی هافبکهای مرکزی انجام دادند؛ از جمله خود سیتی که رودری را به خدمت گرفت. این نقطه، اوج مطلق فوتبال موقعیتی بود.
فوتبال خیلی زود به دنبال پاسخی برای شبکه پاس کوتاه گواردیولا و مربیانی رفت که از همان منطق پیروی میکردند. چند اقدام متقابل کلیدی به تدریج شکل گرفت:
1. پرس تا حد امکان، حتی در فاز ابتدایی بازیسازی. هدف، زدن گل در سریعترین زمان ممکن است. این رویکرد توپ را در یکسوم دفاعی حریف در معرض خطر قرار میدهد، جایی که همتیمیها در موقعیت بهتری برای حمله هستند. تیمهایی مانند بورنموث در فصل گذشته از هرگونه از دست دادن مالکیت توپ در نزدیکی محوطه جریمه خود استقبال میکردند و بلافاصله حملهای مستقیم به سمت دروازه حریف شکل میدادند.
2. اعمال فشار نفر به نفر در سراسر زمین. بر اساس منطق اولیه گواردیولا، پاس 5 متری ایمنتر از پاس 15 متری است، زیرا اجرای آن از نظر فنی سادهتر است اما زمانی که هر بازیکن با یک حریف مستقیم روبروست، فاصله اهمیت خود را از دست میدهد؛ پاس 5 متری دقیقاً به اندازه پاس 15 متری تحت فشار قرار میگیرد. با رشد جنبه فیزیکی بازی و نیاز به فشار نفر به نفر، امنیت پاس کوتاه به تدریج دیگر مزیت تعیینکنندهای محسوب نمیشود.
3. ارسال توپ به فضای خالی که بازیکنی به سمت آن در حال دویدن است؛ جایی که هنوز کسی آنجا نیست اما خواهد بود. نگاهی دوباره به ترکیب سیتی در فصل 18–2017 بیندازید: دلف و واکر در مناطق داخلی و شبکهای از ارتباطات کوتاه. آیا نقاطی وجود دارد که نگرانکننده باشد؟ مثلاً کنارهها؟ هدف از پرس متقابل که پپ در می 2018 به آن اشاره کرده بود (اگر پاس 5 متری را از دست بدهید، انتقال دفاعی آسانتر است…) بازپسگیری توپ از حریفی بود که تلاش میکرد با پاس کوتاه از تکل فرار کند اما به تدریج، حریفان سیتی حتی تلاشی برای حفظ توپ در همان نقطه نمیکردند و ترجیح میدادند توپ را مستقیماً به این فضاهای خالی بفرستند. فوتبال، در پاسخ به بازی موقعیتی، بیش از پیش به سمت فیزیک و سرعت در دویدنهای طولانی حرکت کرد. در بازی پایانی فصل گذشته، زمانی که صبر گواردیولا لبریز شد، کریستال پالاس دقیقاً با همین روش جام حذفی را از سیتی گرفت: با یک دویدن طولانی و مستقیم به فضایی که سیتی رها کرده بود.
4. بازگشت فوری تمام تیم پشت توپ و فشردهسازی حداکثری خطوط دفاعی و میانی. هافبکهای خلاق سیتی و سایر تیمهای موقعیتی مجبور شدند به فضاهای کناری متوسل شوند و پاسهای مورب سنتی از جناحین دریافت کنند؛ همان حرکت کلاسیک کوین دیبروینه. در واقع، در برابر تیمی که در قالب یک بلوک فشرده عقب مینشیند و خط آخر خود را باز نمیکند، گزینه دیگری وجود ندارد. «شماره 10ها» به تدریج خفه شدند و منطق فوتبال موقعیتی گاه به لرزه افتاد، زیرا حریفان میدانستند تیمی که به این سبک متکی است، میکوشد به شکلی منطقی و قابل پیشبینی موقعیت خود را بیابد. نتیجه آن بود که بازیکن خلاقی که توپ را به ویژه در راهروی مرکزی دریافت میکرد، بلافاصله در قفسی از مدافعان گرفتار میشد.

پیتر بوش، مربی هلندی و یکی از طرفداران فوتبال مبتنی بر مالکیت توپ در پاییز 2023 به این نتیجه رسید که مالکیت توپ به تنهایی دیگر در فوتبال موقعیتی ارزشی تعیینکننده ندارد. تیم آیندهوون او در لندن با نتیجهی 4 بر صفر مقابل آرسنال شکست خورد و این شکست او را به تأمل واداشت.
بوش به نشریه The Athletic گفت: شروع کردم به فکر کردن؛ چرا ما خوب بازی کردیم اما 4 بر صفر باختیم؟ ما حملههای مناسبی داشتیم اما به محض رسیدن به محوطه جریمه، همه چیز تمام میشد. آرسنال چه تفاوتی با ما داشت؟ پاسخ ساده است: آنها در محوطه جریمه حریف و همچنین در محوطه جریمه خودشان فوقالعادهاند. آنها در سریعترین زمان ممکن بازیکنان زیادی را پشت توپ قرار میدهند؛ با 10 یا 11 نفر. در حالی که ما این کار را با شش یا هفت نفر انجام دادیم.
به این ترتیب؛ چهار ایده کلیدی شروع به فرسایش چیزی کردند که در می 2018 به استاندارد طلایی فوتبال تبدیل شده بود. برخی تیمها از جمله آرسنال این ایدهها را با هم ترکیب کردند و به یک راهحل واحد بسنده نکردند. در نتیجه، ارزش مالکیت توپ به تدریج کاهش یافت. یک سال پیش، خود گواردیولا بورنموث، نیوکاسل و لیورپول را «تیمهای مدرن» نامید؛ تیمهایی که در اجرای همین مفاهیم برتری دارند. با این حال، فوتبال در عدم قطعیتی گرفتار شده که مشخصه دورههای گذار است.
در این فصل، تنها چهار تیم در پنج لیگ معتبر اروپا میانگین مالکیت توپ بالای 60 درصد دارند. با این حال، بایرنمونیخ و پاریسنژرمن در لیگهای خود چنان مسلط هستند که حتی اگر از نظر علمی ثابت شود این میزان مالکیت توپ مضر است، باز هم از آن بهره خواهند برد. در همین فصل، خود منچسترسیتی نیز به میانگین مالکیت توپ زیر 60 درصد رسیده است؛ آماری که برای تیمهای گواردیولا تقریباً بیسابقه محسوب میشود. هر لیگ بزرگ نمونهای شبیه به منچستریونایتد دارد: تیمی که اغلب مالکیت توپ را واگذار میکند، در بازیهایی که مالکیت کمتری دارد بهتر نتیجه میگیرد و در دیدارهایی که توپ را بیشتر در اختیار دارد، شکست میخورد.

پرسش کلیدی در این مقطع که شاید پایینترین یا دستکم بحثبرانگیزترین دورهی ارزش مالکیت توپ باشد، این است: برای مدتها منطق فوتبال موقعیتی بر یافتن این تمرکز داشت که «فضا و بازیکنان آزاد کجا خواهند بود؟» در اوج این سبک، فضا فراوان بود، سازمان دفاعی تیمها ضعیفتر و پرسش «فضا کجاست؟» کاملاً منطقی به نظر میرسید؛ فقط باید آن را پیدا میکردیم.
با گذر زمان و تکامل پیوسته سازوکارهای دفاعی در برابر فوتبال موقعیتی، فضا و به تبع آن بازیکنان آزاد به شدت کمیاب شد؛ چه دور از دروازه حریف، جایی که در جریان بازی صبورانه تحت فشار شدید قرار میگیرید و چه نزدیک به دروازه، جایی که بلوکهای فشرده با تعاملات جمعی تمرینشده، مناطق حیاتی پشت توپ را اشغال میکنند. حملات عمودی به تدریج حتی از سوی گواردیولا نیز پذیرفته شد اما مشکل بنیادین منسوخ شدن پرسش اصلی فوتبال موقعیتی همچنان باقی ماند.
اکنون تیمهایی که میخواهند از طریق سازماندهی هوشمندانه بازی با توپ پیروز شوند، باید به این پرسش پاسخ دهند؛ چگونه فضا ایجاد میکنید؟ این پرسش به تدریج متغیر سومی را به معادله فضا - زمان وارد میکند؛ متغیری که مدتها به حاشیه رانده شده بود. این متغیر نزدیک به 50 سال پیش توسط سزار لوئیس منوتی، مربی بزرگ آرژانتینی مطرح شد. منوتی با تعریف «فریب» به عنوان هر کنشی که امکان دستکاری پیوست فضا - زمان را فراهم کند، گفت: «فوتبال، فضاست، زمان است و فریب.»
تا زمانی که مدیریت منطقی فضا به باز شدنهای آسان منجر میشد، فریب اهمیت چندانی نداشت اما اکنون، فریبکاران دوباره به مهرههای کلیدی تبدیل شدهاند؛ بازیکنانی که میتوانند از دل سازوکارهای دفاعی تثبیت شده عبور کنند.
به همین دلیل است که گواردیولا گاهی دلش میخواهد سر رایان چرکی فریاد بزند و گاهی میخواهد او را ببوسد. در دل نظام تثبیت شده مالکیت متقابل و حداکثر نظم دفاعی بدون حضور یک بازیکن فریبکار ضد موقعیتی مانند چرکی موفقیت در بازی با توپ به کاری به مراتب دشوارتر تبدیل میشود.
انتهای پیام/





