آقای ستاره خداحافظ !

2ـ «کلهات را مثل سربازها بتراش» یادم میآید این را به او گفتم، در اتوبوس و در بازیهای آسیایی دوحه... او مشکل خدمت داشت، اما آن روزها با لباس تیم ملی میدرخشید. آن شب هم در بازی گل زده بود و من به ذهنم رسید میتواند قدری از انتقادهایی را که دور و برش هست کم کند، اما انگار یادم رفته بود که از این سیاستبازیها بلد نبود.
3ـ «چه گلی زد...» یادم میآید آن گل به استقلال را در آن دربی عجیب، آن گل زیبا و استثنایی را... همان روزی که همه از برانکو پرسیدند چرا اولادی دعوت نمیشود؟ دروازه رحمتی را باز کرد و شروع کرد به پشتک زدن. روزگار غریبی است روزی مهرداد همه پرسپولیسیها را در دربی شاد کرد و امروز شادی بهجامانده در دربی را به عزا تبدیل کرد.
4 ـ بعد از این دیگر چیز زیادی یادم نمیآید، درخشش در امارات و ملوان، شایعهها و افت... در این سالها مهرداد آن ستارهای نشد که میتوانست بشود. انگار آنقدر خوب استارت زد که همه چشمش زدند، انگار یادمان رفته بود وقتی از او تعریف میکنیم، به تخته بزنیم... تقریبا وقتی هر کسی که میرود، مینویسیم به حقش نرسید اما در مورد مهرداد باید واقعا گفت: «به حقش نرسید.»
5ـ میدانستم دارد تمرین میکند، سفت و جدی... میخواست برگردد. نشد که برگردد، آنطور که دوست داشت. این روزها مرگ در فوتبال اتفاق غریبی نیست، هادی عزیز، همایون خان، رضا احدی و... حالا مهرداد و فوتبال ایران نمیتواند لباس سیاه را از تن بیرون کند. گاهی فکر میکنم کاش شغلم این گونه نبود که مجبور شوم روزی دائم بنویسم: «خداحافظ آقای ستاره».