تو ماشین فرهاد خوابیده بودم که مایلیکهن مچم را گرفت

مهاجم اسبق استقلال گفت: در بهترین حالت ۲۰ درصدش مسائل فنی است و بقیه اش حاشیههاست. زمان ما هم بیپولی وجود داشت، یک سال دوندگی میکردیم تا چکمان پاس شود و بعد هم چک را میگرفتند و یک ماشین دست دوم به ما میدادند.
۱۵:۰۰ - ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹
وانانیوز|
علی موسوی جزو مهاجمان مؤثر استقلال">استقلال در دهه ۷۰ و۸۰ بود و این تیم با گل او در بازی نیمهنهایی به فینال آسیا صعود کرد. گفتوگویی با او انجام دادیم که میخوانید.
در بازی با جوبیلو ایواتا موقعیتهای خوبی را از دست دادی. وقتی یاد آن روز میافتی به چه چیزهایی فکر میکنی؟
ما دو روز قبلش ۱۲۰دقیقه با دالیان چین بازی کرده بودیم، دوقلوهای پایم درد میکرد. در زمان ما ماساژور یا ریکاوری نبود، اما جوبیلو ایواتا یک اکیپ کامل همراه داشت. وقتی در ۱۵دقیقه ابتدایی دو گل خوردیم، همه شوکه شدیم و استرس باعث میشد مثلاً خود من موقعیتهایی را خراب کنم که همیشه راحت تبدیل به گل کرده بودم. استقلال مقابل حریف ژاپنی بهترین بازی یک دهه خودش را انجام داد و هر طور فکر کنید آنها لای منگنه بودند، اما پرسپولیس مقابل حریف ژاپنی اش حتی یک پخ هم نکرد و اصلاً زورش را نداشت در حالی که حریف ما سرتر از حریف پرسپولیس بود.
ما دو روز قبلش ۱۲۰دقیقه با دالیان چین بازی کرده بودیم، دوقلوهای پایم درد میکرد. در زمان ما ماساژور یا ریکاوری نبود، اما جوبیلو ایواتا یک اکیپ کامل همراه داشت. وقتی در ۱۵دقیقه ابتدایی دو گل خوردیم، همه شوکه شدیم و استرس باعث میشد مثلاً خود من موقعیتهایی را خراب کنم که همیشه راحت تبدیل به گل کرده بودم. استقلال مقابل حریف ژاپنی بهترین بازی یک دهه خودش را انجام داد و هر طور فکر کنید آنها لای منگنه بودند، اما پرسپولیس مقابل حریف ژاپنی اش حتی یک پخ هم نکرد و اصلاً زورش را نداشت در حالی که حریف ما سرتر از حریف پرسپولیس بود.
آخر بازی، حجازی به تیم یا شخص شما چه گفت؟
همه ناراحت بودیم و اشک خیلی از بچهها قطع نمیشد، چون خیلی خوب بازی کردیم و حقمان بود حداقل با اختلاف سه گل برنده شویم. ناصرخان هم خیلی ناراحت بود و گفت ما تا فینال آمدیم و با این بازی خوب قهرمان نشدیم و تا ۱۰ سال دیگر هیچ تیمی نمیتواند حتی به فینال برسد که همه دیدیم حرفشان درست بود و هیچ تیمی فینال را ندید.
همه ناراحت بودیم و اشک خیلی از بچهها قطع نمیشد، چون خیلی خوب بازی کردیم و حقمان بود حداقل با اختلاف سه گل برنده شویم. ناصرخان هم خیلی ناراحت بود و گفت ما تا فینال آمدیم و با این بازی خوب قهرمان نشدیم و تا ۱۰ سال دیگر هیچ تیمی نمیتواند حتی به فینال برسد که همه دیدیم حرفشان درست بود و هیچ تیمی فینال را ندید.
از شرایط امروز استقلال که مطلع هستی؟
بله فوتبال ما همین است. در بهترین حالت ۲۰ درصدش مسائل فنی است و بقیه اش حاشیههاست. زمان ما هم بیپولی وجود داشت، یک سال دوندگی میکردیم تا چکمان پاس شود و بعد هم چک را میگرفتند و یک ماشین دست دوم به ما میدادند. الان فضای مجازی آمده و یک اتفاق کوچک مثل بمب صدا میکند.
بله فوتبال ما همین است. در بهترین حالت ۲۰ درصدش مسائل فنی است و بقیه اش حاشیههاست. زمان ما هم بیپولی وجود داشت، یک سال دوندگی میکردیم تا چکمان پاس شود و بعد هم چک را میگرفتند و یک ماشین دست دوم به ما میدادند. الان فضای مجازی آمده و یک اتفاق کوچک مثل بمب صدا میکند.
عملکرد مجیدی چطور بوده است؟
بعد از دوره کرونا و با شروع مسابقات عملکرد فرهاد را خواهیم دید، چون در این مدت هر برد و باختی را به استراماچونی ربط دادند و گفتند تیم را او بسته، بدنسازی کرده و تمرین داده است، اما بعد از تعطیلی دو ماهه مسابقات، تمرینات و تاکتیک و سایر مسائل با نظر مجیدی انجام میشود.
بعد از دوره کرونا و با شروع مسابقات عملکرد فرهاد را خواهیم دید، چون در این مدت هر برد و باختی را به استراماچونی ربط دادند و گفتند تیم را او بسته، بدنسازی کرده و تمرین داده است، اما بعد از تعطیلی دو ماهه مسابقات، تمرینات و تاکتیک و سایر مسائل با نظر مجیدی انجام میشود.
در زمان بازیگری در استقلال تو دوست صمیمی و هماتاقی مجیدی بودی و قطعاً خاطرات زیادی با او داری. کدامشان الان در ذهنت است؟
(خنده) یک روز ساعت هفت صبح داشتم با فرهاد میرفتم سر تمرین تیم ملی و من داخل ماشین خوابیدم و نگو مایلیکهن تو اتوبان از کنار ما رد شده و دیده است. وقتی رفتیم اردو حاجیمایلی بچهها را جمع کرد و گفت شبها زود بخوابید تا صبح سرحال باشید نه اینکه مثل آقای علی موسوی توی اتوبان و داخل ماشین بخوابید. یکسری هم ساکم را جلوی خانه گذاشتم و رفتم ماشین را بیاورم، به فرهاد گفتم ساک من را بینداز صندوق و نمیدانم نشنید یا شوخی کرد، رسیدیم مرغوبکار دیدم ساکم نیست. از فرهاد پرسیدم ساکم کجاست که گفت نمیدانم. من گفتم واویلا الان به ناصرخان چی بگم؟ مگه میشه بگم ساکم مانده جلوی در خانه توی کوچه؟ خلاصه خودم را زدم به سرماخوردگی و رفتم گفتم ناصرخان از دیشب بدندرد و گلودرد دارم. ایشان دکتر نوروزی را صدا زد. آن زمان خوراک دکتر آمپول کمپلکس بود و همانجا مرا دراز کرد و یک آمپول به من زد. فرهاد نمیتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و میخندید و نزدیک بود لو بروم، اما یک خاطره بگویم از حاجی فتحا... زاده؛ با ایشان در امارات بودیم و رفته بودیم خانه فرهاد که آن سال در امارات بازی میکرد. من هم پیشنهاد داشتم و حاجی رضایتنامهام را نمیداد و به فرهاد گفتم یک جور فتحا... زاده را راضی کنیم به من رضایتنامه بدهد. حاجی همیشه کری میخواند که فوتبالش از ما بهتر است و خلاصه با متکا داخل خانه فرهاد دروازه درست کردیم و حاجی هم جوگیر شد و گفت شما باید دو نفری در یک تیم باشید و بازی شروع شد. حاجی تکل هم میزد (خنده) بعد که دید دارد میبازد، شروع کرد به سرفه و بازی را نیمهتمام گذاشت.
(خنده) یک روز ساعت هفت صبح داشتم با فرهاد میرفتم سر تمرین تیم ملی و من داخل ماشین خوابیدم و نگو مایلیکهن تو اتوبان از کنار ما رد شده و دیده است. وقتی رفتیم اردو حاجیمایلی بچهها را جمع کرد و گفت شبها زود بخوابید تا صبح سرحال باشید نه اینکه مثل آقای علی موسوی توی اتوبان و داخل ماشین بخوابید. یکسری هم ساکم را جلوی خانه گذاشتم و رفتم ماشین را بیاورم، به فرهاد گفتم ساک من را بینداز صندوق و نمیدانم نشنید یا شوخی کرد، رسیدیم مرغوبکار دیدم ساکم نیست. از فرهاد پرسیدم ساکم کجاست که گفت نمیدانم. من گفتم واویلا الان به ناصرخان چی بگم؟ مگه میشه بگم ساکم مانده جلوی در خانه توی کوچه؟ خلاصه خودم را زدم به سرماخوردگی و رفتم گفتم ناصرخان از دیشب بدندرد و گلودرد دارم. ایشان دکتر نوروزی را صدا زد. آن زمان خوراک دکتر آمپول کمپلکس بود و همانجا مرا دراز کرد و یک آمپول به من زد. فرهاد نمیتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و میخندید و نزدیک بود لو بروم، اما یک خاطره بگویم از حاجی فتحا... زاده؛ با ایشان در امارات بودیم و رفته بودیم خانه فرهاد که آن سال در امارات بازی میکرد. من هم پیشنهاد داشتم و حاجی رضایتنامهام را نمیداد و به فرهاد گفتم یک جور فتحا... زاده را راضی کنیم به من رضایتنامه بدهد. حاجی همیشه کری میخواند که فوتبالش از ما بهتر است و خلاصه با متکا داخل خانه فرهاد دروازه درست کردیم و حاجی هم جوگیر شد و گفت شما باید دو نفری در یک تیم باشید و بازی شروع شد. حاجی تکل هم میزد (خنده) بعد که دید دارد میبازد، شروع کرد به سرفه و بازی را نیمهتمام گذاشت.
خبر داری کرونا گرفته بود؟
خیلی ناراحت شدم، چون قلباً خیلی دوستش دارم، اما میدانستم حاجی بنیه قوی دارد و کرونا را شکست میدهد.
خیلی ناراحت شدم، چون قلباً خیلی دوستش دارم، اما میدانستم حاجی بنیه قوی دارد و کرونا را شکست میدهد.
همچنان قصد تشکیل زندگی مشترک نداری؟
همینطوری زندگی مشکلات خودش را دارد و نمیخواهم مشکلات زندگی را چندبرابر کنم. الان اکثر دخترخانمها خواهان زندگی لاکچری هستند و توقعاتشان هم که هزارماشاالله دارد. به قول معروف اگر نخوردهایم نان گندم، دیدهایم دست مردم (خنده).
همینطوری زندگی مشکلات خودش را دارد و نمیخواهم مشکلات زندگی را چندبرابر کنم. الان اکثر دخترخانمها خواهان زندگی لاکچری هستند و توقعاتشان هم که هزارماشاالله دارد. به قول معروف اگر نخوردهایم نان گندم، دیدهایم دست مردم (خنده).
منبع: خبر ورزشی
لینک کپی شد
آهن ملل
ارسال نظر