پرونده ویژه
زندگی منهای هادی نوروزی
قهرمانی از چنگ ارتش سرخ پریده و فوكوس دوربینها، روی پسربچهای است كه تك و تنها دور ورزشگاه قدم میزند. قدم میزند، قدم میزند و آشغالهایی كه مردم به زمین پرتاب كردهاند را شوت میكند...
۱۳:۵۷ - ۰۸ مهر ۱۳۹۵
وانانیوز|
1- قهرمانی از چنگ ارتش سرخ پریده و فوكوس دوربینها، روی پسربچهای است كه تك و تنها دور ورزشگاه قدم میزند. قدم میزند، قدم میزند و آشغالهایی كه مردم به زمین پرتاب كردهاند را شوت میكند. آمده بود تا جشن بگیرد. خودش را مدتها آماده این روز كرده بود تا جام را بالای سر ببرد و احتمالا بارها جلوی آینه ژست بالا بردن جام را تمرین كرده بود.
2- تابستان 79 است. هادی و بچهمحلها، جمع میشوند و میروند به قائمشهر تا با پرسپولیس این شهر بازی كنند. مطابق انتظار، كپورچالیها 4گل دریافت میكنند كه زننده 2گل آنها مهرداد اولادی بود. اما برخلاف توقعات، بچههای روستا 3بار هم دروازه سرخها را باز میكنند كه زننده هر 3گل، هادی نوروزی بود. رامشگر -سرمربی پرسپولیس قائمشهر- هادی را كنار میكشد و میگوید: «خودت را برای كارهای بزرگتر آماده كن.»
3- داربی شده و پرسپولیس توفانی بهراه انداخته است. زنده شدن دوباره عدد24 با نتیجه داربی و شادیهای معنادار سرخها با در آغوشكشیدن هانی، باعث شد كه یاد هادی باز هم زنده شود. پرسپولیسیها در پایان بازی با دیدن یادگار كاپیتان در آغوش مهرداد كفشگری، چشمهایشان كه غرق در اشك شوق بود، خیستر میشود.
4- سال87 و در زمین اكباتان، علی كریمی، نیكبخت، پتروویچ و یك لشكر هافبك سطح اول در حال تمرین هستند و با توپ بازیبازی میكنند. یك نفر اما با تمام توانش در حال دویدن در كنار زمین است. همان جوان بابلی است كه با داماش ایرانیان در لیگ یك 10گل زده و حالا به آرزویش رسیده است. هافبكهای پرسپولیس زیادی تنبل هستند و نیاز به یك روح تازه است. آپاچی، اینجا دوباره متولد میشود. سرمربی تیم تصمیم میگیرد به هادی نوروزی بازی بدهد تا بالانس تیمش حفظ شود. حالا هادی آماده میشود برای كارهای بزرگتر.
5- تمام بابل بهاستقبال «24 ابدی» آمدهاند. جای سوزن انداختن در شهر نیست. همه خبر دارند كه هادی به شهر بازگشته و آمدهاند بدرقهاش تا به كپورچال برود. هیچكس یادش نیست كه بابل اینقدر شلوغ شده باشد. مراسم انتقال هادی از بابل به كپورچال ساعتها بهطول میانجامد و بهارنارنجها، در پاییز برگریزانشان شدیدتر شده است.
6- پرسپولیس از 7بازی تنها 7امتیاز دارد و فشار شدیدی روی كاپیتان تیم است. هفتم مهر است و بهدلیل درد از ناحیه كشاله ران، بعد از صحبت با محمود خوردبین هادی تمرین را نیمهكاره رها میكند. به خانه میرود و با دوستهایش بازی رئال-مالمو را تماشا میكنند. كهكشانیها با درخشش رونالدو 2 بر صفر مالمو را شكست میدهند و میهمانی هم تمام میشود. هادی میرود میخوابد.
7- ورزشگاه آزادی هیچوقت این ساعت این جمعیت را بهخودش ندیده است. ورزشگاه پیر تهران، میزبان وداع با كاپیتان جوان سرخهای پایتخت است. آپاچی، كه دهها هزار مرد و زن را به استادیوم كشانده است، دیگر نمیتواند بلند شود. مردم هرچه فریاد دارند میكشند اما هیچ فایدهای ندارد. هادی بلند نمیشود. هانی بغل داییاش است. همسر هادی روی تابوت افتاده و تقلا میكند. همهچیز كوتاه است، مثل عمر هادی. ثانیهها بهسرعت سپری میشوند و هنوز انبوهی از جمعیت، اتفاق رخداده را باور نكرده است.
8- ساعت 6صبح هشتم مهرماه، خیلیها هنوز خوابند. هادی اما در خواب، بهخوابی عمیقتر فرو رفته است. خبرش از تلویزیون پخش میشود و مردم ناباورانه خودشان را به بیمارستان آتیه میرسانند. عابران سوال میكنند چهخبر است؟ و بعد از شنیدن پاسخ، دوباره پرسششان را تكرار میكنند.
9- گروس عبدالملكیان در شعری میگوید: «موسیقی عجیبی است مرگ، بلند میشوی و چنان آرام و نرم میرقصی؛ که دیگر هیچکس تو را نمیبیند.»
قهرمانی از چنگ ارتش سرخ پریده و فوكوس دوربینها، روی پسربچهای است كه تك و تنها دور ورزشگاه قدم میزند. قدم میزند.
1- قهرمانی از چنگ ارتش سرخ پریده و فوكوس دوربینها، روی پسربچهای است كه تك و تنها دور ورزشگاه قدم میزند. قدم میزند، قدم میزند و آشغالهایی كه مردم به زمین پرتاب كردهاند را شوت میكند. آمده بود تا جشن بگیرد. خودش را مدتها آماده این روز كرده بود تا جام را بالای سر ببرد و احتمالا بارها جلوی آینه ژست بالا بردن جام را تمرین كرده بود.
2- تابستان 79 است. هادی و بچهمحلها، جمع میشوند و میروند به قائمشهر تا با پرسپولیس این شهر بازی كنند. مطابق انتظار، كپورچالیها 4گل دریافت میكنند كه زننده 2گل آنها مهرداد اولادی بود. اما برخلاف توقعات، بچههای روستا 3بار هم دروازه سرخها را باز میكنند كه زننده هر 3گل، هادی نوروزی بود. رامشگر -سرمربی پرسپولیس قائمشهر- هادی را كنار میكشد و میگوید: «خودت را برای كارهای بزرگتر آماده كن.»
3- داربی شده و پرسپولیس توفانی بهراه انداخته است. زنده شدن دوباره عدد24 با نتیجه داربی و شادیهای معنادار سرخها با در آغوشكشیدن هانی، باعث شد كه یاد هادی باز هم زنده شود. پرسپولیسیها در پایان بازی با دیدن یادگار كاپیتان در آغوش مهرداد كفشگری، چشمهایشان كه غرق در اشك شوق بود، خیستر میشود.
4- سال87 و در زمین اكباتان، علی كریمی، نیكبخت، پتروویچ و یك لشكر هافبك سطح اول در حال تمرین هستند و با توپ بازیبازی میكنند. یك نفر اما با تمام توانش در حال دویدن در كنار زمین است. همان جوان بابلی است كه با داماش ایرانیان در لیگ یك 10گل زده و حالا به آرزویش رسیده است. هافبكهای پرسپولیس زیادی تنبل هستند و نیاز به یك روح تازه است. آپاچی، اینجا دوباره متولد میشود. سرمربی تیم تصمیم میگیرد به هادی نوروزی بازی بدهد تا بالانس تیمش حفظ شود. حالا هادی آماده میشود برای كارهای بزرگتر.
5- تمام بابل بهاستقبال «24 ابدی» آمدهاند. جای سوزن انداختن در شهر نیست. همه خبر دارند كه هادی به شهر بازگشته و آمدهاند بدرقهاش تا به كپورچال برود. هیچكس یادش نیست كه بابل اینقدر شلوغ شده باشد. مراسم انتقال هادی از بابل به كپورچال ساعتها بهطول میانجامد و بهارنارنجها، در پاییز برگریزانشان شدیدتر شده است.
6- پرسپولیس از 7بازی تنها 7امتیاز دارد و فشار شدیدی روی كاپیتان تیم است. هفتم مهر است و بهدلیل درد از ناحیه كشاله ران، بعد از صحبت با محمود خوردبین هادی تمرین را نیمهكاره رها میكند. به خانه میرود و با دوستهایش بازی رئال-مالمو را تماشا میكنند. كهكشانیها با درخشش رونالدو 2 بر صفر مالمو را شكست میدهند و میهمانی هم تمام میشود. هادی میرود میخوابد.
7- ورزشگاه آزادی هیچوقت این ساعت این جمعیت را بهخودش ندیده است. ورزشگاه پیر تهران، میزبان وداع با كاپیتان جوان سرخهای پایتخت است. آپاچی، كه دهها هزار مرد و زن را به استادیوم كشانده است، دیگر نمیتواند بلند شود. مردم هرچه فریاد دارند میكشند اما هیچ فایدهای ندارد. هادی بلند نمیشود. هانی بغل داییاش است. همسر هادی روی تابوت افتاده و تقلا میكند. همهچیز كوتاه است، مثل عمر هادی. ثانیهها بهسرعت سپری میشوند و هنوز انبوهی از جمعیت، اتفاق رخداده را باور نكرده است.
8- ساعت 6صبح هشتم مهرماه، خیلیها هنوز خوابند. هادی اما در خواب، بهخوابی عمیقتر فرو رفته است. خبرش از تلویزیون پخش میشود و مردم ناباورانه خودشان را به بیمارستان آتیه میرسانند. عابران سوال میكنند چهخبر است؟ و بعد از شنیدن پاسخ، دوباره پرسششان را تكرار میكنند.
9- گروس عبدالملكیان در شعری میگوید: «موسیقی عجیبی است مرگ، بلند میشوی و چنان آرام و نرم میرقصی؛ که دیگر هیچکس تو را نمیبیند.»
منبع: روزنامه ایران
لینک کپی شد
آهن ملل
ارسال نظر