آقای تاج توضیحی برای حذف از جام جهانی دارید؟
فقط مسوولان فدراسیون فوتبال و مربیان این تیم حاضر نبودند آن را قبول کنند یا نمیخواستند بپذیرند که برای آوردگاهی مثل جام جهانی نیاز به تدارکات بهتر و برنامهریزی مدونی لازم است. این باخت و حذف مساله تازهای نیست. تجربه زیسته فوتبال ایران نشان میدهد که ما همیشه پس از شکست و ناکامی تازه به یاد میآوریم آنقدر که باید و شاید برای مسابقات بزرگ آماده نبودهایم. تیم ملی پس از صعود به جام جهانی، زمان مفیدی برای آمادهسازی را از دست داد. تعلل در انتخاب سرمربی بزرگترین چالشی بود که فوتبال ایران با آن مواجه شد. اینکه اسکوچیچ بماند یا یک مربی بزرگ بیاید مدتها وقت مفید را از فوتبال گرفت. برنامهریزانی که فکر میکردند اگر اسکوچیچ روی نیمکت تیم ملی در جام جهانی بنشیند هم وجاهت تیم افت میکند هم خفت و شکستهای بزرگ برای تاریخ فوتبال ما به همراه دارد، احتمالا این روزها باید بیشتر از همیشه سکوت پیشه کنند و در تفکرات فوتبالیشان تجدید نظری داشته باشند. کسانی هم که فکر میکردند نشستن کیروش روی نیمکت تیم ملی اقتدار لازم را برای فوتبال به همراه میآورد حتما الان به این نتیجه رسیدهاند که باید دست از خیالپردازی بردارند و کمی واقعگرایانه به فوتبال روز دنیا نگاه کنند. تیم ملی حذف شد چون آنقدر همگروهیهای تیم ملی را راحت و آسان پنداشته بودیم که فکر میکردیم به راحتی و با حداقل چهار امتیاز به جمع شانزده تیم صعود میکنیم. ولی آیا برای این صعود تاریخی تدارک لازم را دیده بودیم؟ یا به جای برنامهریزیهای لازم به دنبال جر و بحثهای حاشیهای بودیم. اولین مشکل بعد از صعود به جام جهانی برگزاری انتخابات فدراسیون فوتبال برای تعیین رییس آن بود که بار دیگر سکان مدیریت کلان این ورزش به دست کسانی سپرده شد که پیش از این و در ماجرای «ویلمتوس گیت» عیار خود را نشان داده بودند. بعد از این انتخاب چه اتفاقی افتاد؟ گیس و گیسکشی برای انتخاب سرمربی تیم ملی به راه افتاد. تا روز رونمایی از جام جهانی که آن هم حکایت خود را داشت، دراگان اسکوچیچ نمیدانست که در این بلبشوی فوتبال کجای صحنه ایستاده است. ماندنی است یا رفتنی؟ جالبتر اینجا بود اسکوچیچ خبر نداشت که در آینده خیلی نزدیک چه اتفاقی برای فوتبال ملی رخ میدهد ولی چند تن از بازیکنان تیم ملی حساب همه جا را کرده بودند و چندین و چند قدم از سرمربی تیم ملی جلوتر بودند و از اتفاقات فوتبالی به خوبی خبر داشتند. به هر حال این هم از عجایب فوتبال ماست که بازیکنان از مدیران و مربیان در اتخاذ تصمیمات کلان تاثیرگذارتر هستند.
وعده انتخاباتی «مهدی تاج» برگرداندن کیروش بود. همان فردی که سالها در فوتبال ایران هر کاری خواست کرد، هر حرفی خواست زد، نتیجهای نگرفت و البته کسی هم پیدا نشد که بگوید بالای چشمت ابروست. دقت کنید چقدر جالب. بازگشت کیروش با شناختی که فوتبال ایران از شخصیت و رفتار او داشت و میدانست که در کمترین زمان ممکن، احتمال گرفتن نتایج نامناسب وجود دارد دقیقا مثل انتخاب «جواد خیابانی» برای گزارش بازی ایران و آمریکا بود که همه فکر میکردند زمان هنوز در بیست و چهار سال گذشته باقی مانده و فریز شده است. او گزارش خود را اینگونه آغاز کرد که صدای من را 24 سال بعد از مسابقه قبلی!! دوباره با گزارش ایران و آمریکا میشنوید.
ما هم به انگلستان میباختیم و هم به آمریکا. خیلی واضح بود ولی اینکه چرا مدیران فدراسیون فوتبال هیچ وقت این «اظهر من الشمس»ها را نمیبینند جای بحث و بررسی دارد. ولی خب بحث و بررسیها فقط در بیان شفاهی هواداران فوتبال باقی میماند و هیچ وقت مسوولی پاسخگوی این مشکلات نیست. اگر الان به دنبال این باشیم که یکی از اعضای فدراسیون فوتبال یا کادر تیم ملی بیاید و دلایل شکست را توضیح دهد واقعا در اشتباه هستیم. کسی این کار را نمیکند و اگر هم برای آرام کردن افکار عمومی چنین اتفاقی رخ دهد غیر از زمین و زمان و مسائل حاشیهای کس دیگری مقصر نیست. بمیریم و بمانیم فوتبال ما آماتور است. فوتبال ما نه با کیروش، نه با لژیونر بودن بازیکنان تیم در کشورهای عربی و اروپایی، نه با حماسهسراییها و مسخره کردن حریفان توسط جواد خیابانی و پیمان یوسفی و احمدی و دوستانشان، نه با پخش سرودهای ژانر وطنی نمیتواند به موفقیتی برسد که انتظار آن را داریم. مشکل اینجاست که ما باز هم به خودمان دروغ میگوییم و دردناکتر اینکه خودمان این دروغها را زودتر از هر کس دیگری باور میکنیم. اینکه چرا تیم ملی از جام جهانی حذف شد برای جامعه فوتبالدوست کاملا بدیهی و مشخص است. ما نه برنامهای در زمین داشتیم و نه بازیکنانی صد در صد آماده. بنابراین اینکه باز هم برای صدمین بار دنبال چرایی باختها باشیم کار عبثی است. ولی شاید زمان آن فرا رسیده باشد که دست از افکار کهنه و قدیمی برداریم، شاید وقت آن باشد که دنبال مربیان بهتری باشیم که قبل از خرد و خمیر کردن شخصیتمان به فکر سازندگی باشند. این بار شانس داشتیم که کیروش زمان کمی در ایران بود وگرنه همان داستانهای نفرت پراکنی باز هم شکل میگرفت. شاید وقت آن رسیده که دست نیاز را بعد از این همه تورنمنت های مختلف که هیچ دستاوری برایمان نداشته به سمتش دراز نکنیم. باور کنید از او بهتر و خوش اخلاقتر و مدیرتر هم میتوانیم پیدا کنیم. قحط الرجال که نیست. و در نهایت اینکه بپرسیم چرا تدارکات لازم و بازیهای دوستانه مناسب نداشتیم داستان تکراری است که حتی حرف زدن و نوشتن درباره آن وقت تلف کردن است. ما در این سیستم فوتبال نمیتوانیم انتظاری بیش از این داشته باشیم. برگزاری یکی دو بازی دوستانه با کشورهای سطح پایین آسیا یا نهایتا یکی دو تیم آفریقایی که بتوانیم شکستشان دهیم برای ارضا غرور کاذبمان کافی است. اینگونه است که ما در میادین ورزشی میبازیم، ورزشکارانمان با اشکهایی که میریزند سوژه دوربینهای عکاسی میشوند ولی مجریان برنامههای ورزشی معتقدند که باز هم چیزی از ارزشهای ما کم نشده است. خندهدار است. خیلی هم خندهدار است. چرا؟ چون فکر میکردیم هشتم آذر است و بیست و پنج سال قبل در چنین روزی معنای همدلی را فهمیدیم و توانستیم از فوتبال لذت ببریم، چون مقابل آمریکا بازی داریم و جواد خیابانی بیست و چهار سال قبل آن مسابقه را گزارش کرد و برنده شدیم، میتوانیم از این پیشامدهای تاریخی استفاده کنیم و برنده شویم. نه دوستان فوتبال، آن چیزی که شما تصور میکنید نیست. چه هوادار اسکوچیچ باشید چه سینه چاک کیروش. خودتان را هم برای پاسخگویی به ما مقید نکنید. میدانیم همان جملات جام ملتهای آسیا را در آستین دارید. فقط خوشبختانه نمیتوانید ناکامی و شکست را به گردن داور بیندازید. البته باز هر طور که کیروش صلاح میداند، اگر او معتقد است که داور هم در شکست سنگین برابر انگلیس مقصر بوده با گوش جان بپذیرید. به هر حال به نظر میرسد او رییس شماست نه شما رییس و مسوول. بیچاره ما که نمیدانیم کجای این ماجرا قرار داریم.