آهن ملل
فارکس
فارکس
کد خبر: ۵۴۶۸۲۹

داشتم از سوراخ حمام تختی را دید می‌زدم گفت بیا پایین!

داشتم از سوراخ حمام تختی را دید می‌زدم گفت بیا پایین!
حسن روشن پیشکسوت فوتبال کشورمان گفت: سه بار با تیم‌های مختلف در رقابت‌های رسمی فوتبال مقابل زاگالو حضور داشتم و او رابطه‌اش با من خیلی خوب بود و مرا دوست داشت.
۱۶:۵۲ - ۱۷ دی ۱۴۰۲
وانانیوز|

حسن روشن، بازیکن اسبق تیم ملی فوتبال کشورمان و باشگاه استقلال  درباره درگذشت «زاگالو» مربی پرافتخار برزیلی و همچنین سالروز فوت «غلامرضا تختی» همچنین حضور «علی آقامحمدی» در کادر مدیران باشگاه استقلال اظهاراتی را مطرح کرد.

چه خاطره‌ای از زاگالو دارید. ظاهرا شما مقابل تیمی که او سرمربی‌اش بوده بازی کرده‌اید؟
بله من سه بار در مسابقات جام ملت‌های آسیا، بازی‌های آسیایی و مقدماتی جام جهانی مقابل کویت بازی کردم که هر سه بار هم سرمربی تیم مقابل، زاگالو بود. البته در یکی از مسابقات فقط روی نیمکت بودم و در دو رقابت به میدان رفتم و اتفاقاً در یک بازی گل هم زدم. او رابطه‌اش با من خیلی خوب بود و مرا دوست داشت.

توضیح می‌دهید که چرا شما را دوست داشت یا رابطه خوبی با شما داشت؟
ما در اصفهان با تیم امید برزیل بازی داشتیم. آن تیم بازیکنانی همچون سوکراتس را در جمع نفراتش داشت. قبل بازی پایم کشیدگی داشت و حشمت خان گفت لازم نیست بازی کنی ولی بیا روی نیمکت. اما من نیمه دوم به زمین رفتم و یک گل هم زدم. حسابی شماره ۴ آن تیم را دریبل کردم که عصبانی شد و پیراهنم را پاره کرد. بازی ۲ -۲ تمام شد. بعد سر شام بودیم که دیدم زاگالو به مربی تیمش همراه با سرپرست و همان بازیکن را فرستاده پیش من! آمدند و پیراهن نوی تیم ملی برزیل را تقدیم من کردند. بعداً فهمیدم آنها رسم دارند وقتی در یک مسابقه پیراهن حریف را پاره می‌کنند یک پیراهن نو همان بازیکنی که پاره کرده را به او هدیه و از او عذرخواهی می‌کنند.

این گزارش درباره ماریو زاگالو را از دست ندهید: ماریو زاگالو؛ مرد خرافاتی که نامش با برزیل و جام‌جهانی پیوند خورد/ حضور در فینال جام‌جهانی به‌عنوان ستاره، سرمربی، کمک‌مربی و سرباز!

درباره زاگالو و اینکه گفتید رابطه‌اش با شما خوب بود چه صحبتی دارید؟
یادم هست در مسابقه مقدماتی جام جهانی وقتی مرا قبل از بازی دید گفت: «امیدوارم تو بازی نکنی». او بازی مرا دوست داشت و می‌دانست که برای دفاع تیمش خطرناک هستم. اتفاقا ما از حریف عقب بودیم که حشمت خان به من گفت «بلند شو خودت را گرم کن» اما تا من خواستم خودم را گرم کنم علی پروین یک سانتر کرد و غفور گل زد و بازی برگشت. به همین خاطر من دیگر به زمین نرفتم.

در آن چند برخوردی که با او داشتید زاگالو را چطور آدمی شناختید؟
یک انسان خوب، مؤدب، مهربان و اتفاقاً ترسو. آدم بزرگی بود اما در سال ۱۹۷۰ هر کسی جای زاگالو بود با آن تیم خوب برزیل قهرمان جهان می‌شد. ولی به طور کلی یک مربی ترسو و به شدت محافظه کار بود.

در سالروز فوت غلامرضا تختی درباره این قهرمان ارزنده کشورمان چه خاطره‌ای دارید؟
من حدود ۱۱ ساله بودم که تختی همراه با خانواده اش از خانی آباد، به چهارراه حسابی تجریش نقل مکان کردند. آنجا منزل پدرزنش بود. یک باغ خیلی بزرگ. خانواده همسرش فوق العاده پولدار بودند. خانمش سیتیزن آمریکا بود.

این مطلب درباره غلامرضا تختی را از دست ندهید: تختی به رنگی که ندیدیم/ نسل‌های سرگردان میان «غلامرضا»ی زمین و «تختی» آسمان

شما هم در آن محدوده زندگی می‌کردید؟
بله ما سر پل تجریش می‌نشستیم و خانه‌مان تا باغ پدرزن تختی حدود ۲۰۰ متر فاصله داشت. من هر روز صبح او را در راه مدرسه می‌دیدم که به سمت حمام عمومی گلشن می رفت. پدربزرگم خودم آنجا زندگی می کرد. بعد از حمام به مغازه «احمد کله پز» می‌رفت. تا به آنجا وارد می شد برایش زنگ می‌زدند. دوتا چشم هم می خورد و سوار ماشین خاکستری اش می‌شد. آن زمان یک ماشین «واکسال» داشت که اتفاقاً فرمانش سمت راست بود. از آن ماشین‌های انگلیسی. این برای من که کوچک بودم خیلی عجیب بود.

همه این‌ خاطرات را به یاد دارید؟
بله! اتفاقاً یکبار که از دریچه بالای حمام داشتم مشت و مال دادن تختی را می‌دیدم که متوجه شد. خندید و گفت بیا پایین. رفتم و پدربزرگم مرا به او معرفی کرد. تختی واقعاً بدن ورزیده و عضلانی داشت. آن بدن برای من که یک پسر ۱۱ ساله بودم فوق العاده ورزشکاری و پهلوانانه به نظر می‌رسید.

هیچ وقت شده بود که با او رودر رو شوید؟
بله بارها در کوچه او را می‌دیدیم. البته یک بار هم در زمین سمت «پل پارک وی» که مهدی اربابی و رفقایش آنجا بازی می‌کردند داشتیم فوتبال بازی می‌کردیم که او با ماشینش رد شد. من که ماشین او را می‌شناختم برایش دست تکان دادم و او هم نگه داشت. بعد به او گفتیم ما را تا خانه برسان. همه ریختیم توی ماشینش! چیزی حدود ۱۳ یا ۱۴ نفر بودیم اما همه جا نشدند. بعد آقا تختی خندید و یک درس بزرگ به ما داد.

چه درسی؟
با همان چشم‌های مهربانش خندید گفت: «همه بروید پایین!». ما اول ناراحت شدیم اما بعد که جمله‌اش رو شنیدیم یک درس بزرگ گرفتیم. او به ما گفت: «چون همه جا نمی‌شوید نمی‌برمتان! شما با هم آمده‌اید و با هم هم باید برگردید. رفیق نیمه راه هم نباشید». البته این‌ها را با خنده می‌گفت. ما هم کیف می‌کردیم و برایش دست می‌زدیم.

خودتان هم به او علاقه داشتید؟
بله در اتاقم عکس او را داشتم. یک عکس با لباس کاراته.

جدی؟ مگر مرحوم کاراته باز هم بود؟
بله! کاراته هم کار کرده بود. یک عکس زیبا با موهای شانه کرده. خیلی آن عکسش را دوست داشتم.

 

چطور از خبر فوتش مطلع شدید؟
آن زمان خانه‌مان در اختیاریه بود. یک روز که داشتیم ماشین‌مان را هول می‌دادیم تا روشن شود ناگهان از جلوی کیوسک روزنامه فروشی رد شدم و عکس او را در روزنامه کیهان دیدم و وقتی تیتر روزنامه را خواندم و فهمیدم تختی از دنیا رفته همان جا نشستم روی زمین و دیگر هول دادن ماشین یادمان رفت. البته روزنامه اطلاعات هم روز قبلش چاپ دوم زده بود ولی من متوجه نشده بودم.

هنوز هم آن حمام عمومی و کله‌پزی را می‌بینید؟
خیر! بعد از سیل تجریش آب آن حمام و کله پزی و خیلی از مغازه‌های دیگر را از بین برد. پدربزرگ و مادربزرگ من هم با همان سیل کشته شدند و از دنیا رفتند. خدا همه آنها را رحمت کند.

از استقلال و اتفاقات اخیر آن خبر دارید؟
بله! اینکه علی آقا محمدی به باشگاه برگشته واقعاً باعث خوشحالی ماست. لااقل یک انسان بی شیله و پیله در باشگاه استقلال حضور پیدا کرد. خیلی خوشحال شدم و برایش آرزوی موفقیت می‌کنم.

خبرهای دیگر را هم شنیده‌اید؟ اینکه استقلال قرار است صاحب استادیوم اختصاصی شود؟
به جای این شامورتی بازی‌ها بروند همان کمپ حجازی و مرغوب کار را نجات بدهند که الان در گرو بانک شهر هستند. تا اینجا که سرمایه‌های استقلال و زمین‌هایش در شهر تهران و جاهای دیگر کشور یکی بعد از دیگری از دست رفته، لااقل این دوتا را از دست ندهند، استادیوم ساختن پیشکش‌شان باشد.

ارسال نظر
تریبون۱
تبلیغات
جدیدترین اخبار
دیگران چه می‌خوانند؟
پربحث