آچمز اصولگرایان در اجماع کاندیداها/ زاکانی و قاضی زاده تا آخر می مانند؟ وضعیت جلیلی و قالیباف در هاله ای از ابهام
روزنامه سازندگی در گزارشی با عنوان «نظرسازی برای اجماع» نوشت:
شاید تلاشهای علیرضا زاکانی برای عصبانی کردن دکتر مسعود پزشکیان آنجا فروریخت که پزشکیان در سومین مناظره تلویزیونی گفت به انتقادات این آقای زاکانی اهمیت نمیدهم چون قرار نیست تا آخر رقابتها بماند. از آن زمان به بعد به همریختگی در چهره علیرضا زاکانی بسیار مشهود بود. او که تصور میکرد در یک زمین بازی، تنها بازیکن حمله است، با آن شوت پزشکیان که با متانت و آرامش زده شد تا به تور دروازه زاکانی بچسبد، آنچنان به هم ریخت که تا آخر مناظره نتوانست خودی نشان دهد. حتی میتوان گفت آن گلی که پزشکیان زد، دو نامزد اصلی جبهه خالصساز را نیز به هم ریخت زیرا علیرضا زاکانی مجبور شد، دو پاسخ از سر استیصال به پزشکیان بدهد. اول بگوید که تا آخر میمانم و کنار نمیروم و دوم پزشکیان را تهدید که نمیگذارم شما رئیسجمهور شوی.
سخن اول زاکانی، کار اجماعسازی را برای جبهه خالصساز سخت کرد. زیرا آنها از کنار رفتن دو نفر مطمئن بودند. میدانستند که زاکانی و قاضیزاده نه تنها رای موثر ندارند بلکه با اتخاذ استراتژی ترس از اینکه رقیب درحال قدرتگیری است، میتوانند آنها را مجبور به کنارهگیری کنند. زیرا خالصسازان تا الان توانستهاند هم هواداران دو نامزد اصلی خود را (جلیلی و قالیباف) مدیریت کنند و هم با چهار کاندیدا به یک توافق برسند تا در یک تقسیم کار علنی، دو نفر از آنها (زاکانی و قاضیزاده) در مناظرهها به پزشکیان حمله کنند و ذهن او را به هم بریزند و دو نامزد بعدی که جلیلی و قالیباف هستند، در میانه زمین مناظرهها، برنامههای خود را با آرامش تشریح و تفسیر کنند. اما آیا این تمام ماجراست و آیا این آخر بازی است؟
نه. بازی هنوز ادامه دارد. جبهه خالصساز با برجسته کردن آرای پزشکیان تلاشش بر این است که نتیجه انتخابات را در دور اول تمام کند. چند روز پیش امیرحسین ثابتی، نماینده پاجوشهای اصولگرایان ناخواسته خبر داد که سران جبهه خالصساز اساساً به دنبال مشارکت بالای مردم نیستند و با مشارکت پایین ارضا میشوند. آنها حتی در جلسات نیز مخالفت خود را با سخن رهبری که بر مشارکت تاکید دارند، بیان کرده و میگویند که نظر ایشان درباره تهران و … نیست. بدینترتیب مشخص است که بنیادگرایان به دنبال چه هستند. ایدهآل آنها ریاستجمهوری جلیلی است زیرا جلیلی تنها در صورت کاهش مشارکت میتواند روانه کاخ ریاستجمهوری شود و بر ساختمان قرمز که دفتر ریاستجمهوری است، وارد شود و بر صندلی او تکیه بزند. اما اگر با جلیلی نتوانستند به این ساختمان وارد شوند، میتوانند با قالیباف نیز به تفاهم برسند. چه آنکه در مجلس نیز به این تفاهم دست پیدا کردند و او را بر کرسی ریاست مجلس نشاندند. اما زاکانی و قاضیزادههاشمی چه میشوند؟ آیا آنها باید کنار بروند؟
یک بار حسین انتظامی به عنوان یکی از کارشناسان میزگردهای انتخاباتی این سخن را از قاضیزادههاشمی پرسید که اگر میخواهید در انتهای رقابتها کنار بروید، من پرسشم را مطرح نکنم. چون نباید وقت تلویزیون و مردم را گرفت که قاضیزاده در آنجا گفت تا آخر میمانم و حتی با خنده گفت: سابقه کاندیداتوری من نشان میدهد که در این خصوص خیلی بدسابقه هستم. در واقع اشاره او به این بود که همچون رقابتهای انتخاباتی سال 1400 که با رئیسی و دیگران رقابت کرد، در این انتخابات نیز میماند. او البته در سال 1400 از بین 4 کاندیدا با کمی بیش از یک میلیون رای، نفر چهارم شد. اکنون نیز تصور اینکه آرای او در این سه سال افزایش یافته باشد دور از ذهن است. البته میزان مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری 1400 کمتر از 49 درصد اعلام شد. محتمل است که اگر مشارکت افزایش یابد، آرای قاضیزاده نیز اندکی افزایشیافته و نهایتاً تا یک میلیون و 500 هزار رای برسد اما بیشتر از این ممکن نیست. زیرا آنچه که آرای آدمی را افزایش میدهد، دو موضوع است. اول جریان سیاسی اجتماعی است که پشت یک کاندیدا قرار میگیرند و دوم کمپینهای تبلیغاتی هستند که میتوانند، عرضه یک کاندیدا را متفاوتتر از دیگران نشان دهند. این دو موضوع در این روزها نه فقط برای قاضیزادههاشمی که حتی برای دو کاندیدای دیگر که زاکانی و مصطفی پورمحمدی هستند، صدق میکند. زاکانی بهرغم اینکه شهردار تهران است، سخنانش جنجالیتر از دیگر نامزدهای انتخاباتی است و آشکار به دنبال درگیری و زدوخورد است اما در جامعه چندان با استقبال روبهرو نیست. کاندیداتوری او یادآور احمدینژاد در سال 84 است. هر دو از یک موضع وارد شدند. هر دو پوپولیستی سخن گفتند. یکی وعده داد، نفت را بر سر سفره مردم میآورد و دیگری وعده طلا به مردم داد. طبعاً مردم امروز میتوانند بسنجند اگر آن نفتی که احمدینژاد گفته بود، سر سفره آنهاست این طلا هم به دست آنها خواهد رسید. اما هر چقدر که زاکانی و احمدینژاد در لحن و بیان و تبار سیاسی به هم نزدیکاند، شرایط سیاسی اجتماعی ایران از سال 84 بسیار دور است. آن نشاطی که وجود داشت تقریباً از بین رفته. اگر وعدهای روزگاری در دل مردم مینشست امروز بسیاری میدانند که هیچ وعده طلایی و رنگین دیگری، جدی نیست. دستها خالی و پوچ است.
شاید به همین دلیل است که مسعود پزشکیان در روزگاری که اقتصاد پاشیده و وضع مردم به بدترین و سختترین روزهای خود رسیده است، هیچ وعدهای نمیدهد و میگوید حتی اگر همین قانون را اجرا کنیم، کافی است. او البته میداند که قانونگریزی، بیماری اصلی مسئولان ایرانی است. آنهایی که برای خود همه چیز میخواهند و برای مردم هیچ. به مردم فقط رویا میفروشند اما رویاهای بچهها، خانواده و دوستان خودشان را اجرایی میکنند. اکنون تا انتخابات ریاستجمهوری دوره چهاردهم تنها 5 روز مانده است. چهار نامزد اصولگرا بسیار زیر فشار هستند. به چهره پرگریم آنها در تلویزیون و برنامههای صداوسیما نگاه نکنید که آرامش موج میزند. آنها زیر فشار نظرسنجیهای مختلفی قرار دارند که یکی را بالا برده و دیگری را پایین. شانس یکی را افزایش داده و شانس دیگری را کم کرده است.
اخیرا هم صادق محصولی، دبیرکل جبهه پایداری در گفتوگویی بر دو نکته پافشاری کرد. اول اجماع بر سر یک نامزد و دوم فرمان داد که هواداران نامزدها یکدیگر را تخریب نکنند و توجه خودتان را معطوف رقیب کنید که احتمالاً نظرش پزشکیان بود.
اما آیا راه به اجماع رسیدن نامزدهای اصولگرا هموار است؟ براساس کدام داده و نظرسنجی آنها باید کنار بروند؟ آن هم در صورتی که ستاد هر یک از نامزدها پشت یک نظرسنجی ایستادهاند. چند روز پیش افشا شد که پایگاه افکارسنجی شناخت که این روزها بسیاری نتایج نظرسنجی و دادهها و نتایج آن را منتشر میکنند، متعلق به هواداران قالیباف است و از سوی تیم خبرفوری که مستقر در مشهد هستند، هدایت میشود. یا مثلاً مرکز افکارسنجی ایسپا که مدیریت ایسنا تغییر داشته و نزدیک به دولت است، آیا این روزها معتبر است؟ مکانیسم اجماع از خود اجماع مهمتر است. راستیآزمایی یک نظرسنجی که نشان دهد این نظرسازی نیست از نتایج یک نظرسنجی میتواند اهمیت بیشتری داشته باشد.
الان وضعیت جناح خالصساز با چهار نامزد در یک وضعیت آچمزکننده است. آمال آنها این است که سه نامزد کنار بروند و یکی از آنها بماند. اما زاکانی قول داده که میماند. قاضیزاده نیز در تلویزیون تاکید کرد که میماند. میماند جلیلی و قالیباف که برخلاف آن دو، شانس بسیاری برای پیروزی دارند. حداقل الان بر روی کاغذ، هر دو آنها مورد توجه هستند. هر کدام از آنها مزیتی بر دیگری دارد. هر دو امتیازهای مثبتی دارند و البته آرای منفی بسیاری. جلیلی تلاش میکند که از زهر برجام و تحریم خود را در امان بدارد. اما وقتی مردم در یک برنامه تلویزیونی شنیدند که مصطفی پورمحمدی اعلام کرد که جلیلی مخالف تصویب افایتیاف بود، چون قرار بود روحانی آن را اجرا کند، آه از نهادشان بلند شد زیرا یکی از گرههای اصلی اقتصاد کشور، عدم تصویب افایتیاف بوده و هست. یا تحریمهایی که در دوره دبیری جلیلی در شورای عالی امنیت ملی وضع شد، اقتصاد ایران را دگرگون و زندگی مردم را دستخوش ناملایمات بسیاری کرد تا فقر گستردهتر شود. جلیلی تلاش میکند برای عدم پذیرش افایتیاف یا وجود تحریمها، استدلالات علمی و اقتصادی و سیاسی پیدا کند اما برای مردمی که در سختی زندگی میکنند، سخنان او بیشتر توجیه است تا توضیح. پس آرای منفی او از این زاویه بالاست، چه آنکه راهحلی هم برای برونرفت از تحریم، فیلترینگ، گشت ارشاد و افایتیاف ندارد.
از آن سو، قالیباف نیز آرای منفی بالایی دارد. او نیز همچون جلیلی سابقه شکست در انتخابات ریاستجمهوری و حضور چندباره را دارد. طبعاً چنانکه یکی از کارشناسان میزگرد انتخاباتی گفت، او هر جا توزیع قدرت باش،د قالیباف هم میخواهد باشد، گویی یک «ذهن بیقرار» برای نقش گرفتن در دولت دارد. اما این ایراد یا رای منفی نیست. آرای منفی او از آنجایی برخاست که اگرچه خود را یک تکنوکرات اصولگرا نشان داد اما رفت زیر پرچم پایداریها. از یک مدیر اجرایی درجه اول به یک نیروی سیاسی درجه چندم تقلیل پیدا کرد و نقش خود را به عنوان یک پیمانکار تقلیل داد تا جایی که جلیلی نیز به این موضوع اشاره کرد که رئیسجمهور پیمانکاری نیست. قالیباف برنامههای مختلفی را برای برونرفت از شرایط فعلی ارائه کرده اما سوال این است که چرا در چهار سال گذشته که رئیس مجلس بود، چنین نکرد؟ هم درباره گشت ارشاد، هم درباره فیلترینگ، هم تحریم. نکته بعدی خانواده و اطرافیان او هستند که آرای منفی قالیباف را به شدت افزایش دادهاند. از روزی که او تایید صلاحیت شد، تاکنون سه خبرنگار که اشارات مستقیمی به وی و اطرافیان وی داشتند، بازداشت شدند. حضور دختر آقای قالیباف که از سوی کمپین او انتخاب شده بود نه تنها مشکلات وی را حل نکرد بلکه بیشتر هم کرد.
به هر صورت در یک ارزیابی شتابزده و کلی میتوان گفت، صرفنظر از تمایزها و آرای نزدیکی که جلیلی و قالیباف دارند، انصراف و کنارهگیری آنها هم سخت است و هم آرای آنها تماماً به سبد دوست و همجناحی آنها ریخته نخواهد شد. اینگونه نیست که اگر قالیباف کنار رفت، تمام آن افرادی که اعلام کردهاند به وی رای میدهند به فردی که قالیباف معرفی کرد، رای بدهند. رای به خود فرد با رای به فردی که کاندیدای اصلی اعلام میکند، متفاوت است. همچنین بعید به نظر میرسد افرادی که در بدنه اصولگرایی هستند و در انتخابات مجلس لقب پاجوش را دریافت کردند با کنار رفتن جلیلی به سود قالیباف به قالیباف رای بدهند.
و نهایتاً در یک نگاه کلی میتوان گفت، سه نامزد شانس بسیاری دارند. هم جلیلی، هم قالیباف و هم پزشکیان. طبق برآورد کلی نظرسنجیها هیچ یک از آنها این شانس را ندارند که در دور اول انتخابات، پیروز و رئیسجمهور شوند. دو احتمال بیشتر متصور نیست، یا یکی از آنها با پزشکیان به مرحله دوم برود، یا آنکه قالیباف و جلیلی با هم به مرحله دوم بروند که در این وضعیت آنها در هر شرایطی پیروزند اما اگر با پزشکیان به مرحله دوم بروند، رقابت سختتر خواهد بود، اگرچه جبهه اصولگرایی در این صورت تمامقد پشت نامزد خود میایستد و یک دوقطبی سنگین شکل خواهد گرفت که باید منتظر ماند و دید که چه اتفاقی میافتد و نام چه کسی از صندوق بیرون میآید.