پیشنهاد غافلگیرکننده مهرجویی به بیتا فرهی
اوایل آذر ماه سال گذشته بیتا فرهی از دنیا رفت و ۱۷ آذر ماه سالروز تولد داریوش مهرجویی است که سال گذشته در منزل شخصیاش به قتل رسید.
به بهانه تولد داریوش مهرجویی از کتاب «بیتا درختها ایستاده میمیرند» (یاسمین خلیلی فرد) بخشی از روایت بیتا فرهی را درباره فیلم «بانو» داریوش مهرجویی میخوانیم:
«در حالی که در دو راهی بزرگی بر سر ادامه بازیگری یا رها کردن آن در همان نقطه ماندگار و درخشان دست و پا میزدم، داریوش مهرجویی با یک پیشنهاد تازه غافلگیرم کرد.
مهرجویی گفت این بار تصمیم گرفته فیلمی بسازد که زن در محوریتش باشد. زن قهرمانش باشد. در واقع تصمیم دارد یک هامون زنانه بسازد. طبق گفته اش آشنایی با من و حضورم در هامون الهام بخش او برای نوشتن فیلمنامهای جدید به نام بانو شده بود.
بانو البته تنها پیشنهاد من نبود. طبیعتاً به واسطه درخشش هامون، با خیل عظیمی از پیشنهادات مواجه شده بودم نقشهایی که سعی کرده بودند تکراری از مهشید باشند و من این را نمی خواستم. من نمی خواستم خودم را تکرار کنم و مهرجویی جزو معدود کارگردانانی بود که این را درک می کرد.
اواسط پاییز ۱۳۶۹، مراحل پیش تولید بانو آغاز شد و گروه بازیگران انتخاب شدند. من قرار بود بازیگر اصلی فیلم باشم و این بار خسرو نقش همسر قهرمان را ایفا می کرد. مریم بانو نقش پرچالشی بود و می دانستم میتواند نقطه عطفی بزرگ در کارنامه ام باشد. نقش بسیار سخت بود. متن فیلمنامه را خیلی دوست داشتم. دنیای مریم بانو به آنچه درونم می گذشت نزدیک بود. با آن نقش احساس همذات پنداری زیادی داشتم.
بازیگران فیلم تماماً حرفه ای بودند. گوهر خیراندیش، فردوس کاویانی، خسرو شکیبایی، خانم نادره و در رأس شان عزت الله انتظامی.
فیلمبرداری بانو در زمستان سرد سال ۱۳۶۹ انجام شد و اوایل سال ۱۳۷۰ به پایان رسید. جدا از زحمتی که برای آن فیلم کشیده بودم نقشم را بسیار دوست داشتم و مهرجویی هم مطمئن بود اتفاقات خوبی برایش خواهد افتاد تصمیم داشت فیلم را برای جشنواره آماده کند، اما به ناگاه دست تقدیر سرنوشت دیگری را برای بانو رقم زد. فیلم توقیف شد! مهرجویی باور داشت اشتباهی پیش آمده، اما تعابیری که از محتوای بانو شده بود مشکلات بزرگی را برای آن رقم زد که حتی با پذیرش سانسور و جرح و تعدیل رفع شدنی نبودند. خبر توقیف بانو مرا ویران کرد. احساس میکردم همه زحماتم دود شده و به هوا رفته است. بانو میتوانست سکوی پرتاب من باشد، اما با اکران نشدنش نه تنها به من بلکه به سینمای ایران ضربه بزرگی وارد شد چراکه در کم تر فیلمی تا آن زمان یک زن عهده دار نقش اصلی بود و به درونیاتش، انگیزه ها و رفتارهایش و وجوه مختلف شخصیتی اش به آن ظرافت پرداخته شده بود. بانو فیلمی بود که مهرجویی را بر آن داشت تا از آن پس در دیگر فیلمهایش هم زن را محور اصلی قرار دهد و وقایع و رخدادهای فیلم حول محور او بچرخند.
سرخوردگی از عدم اکران بانو باعث شد میلی عجیب به یک دوری خودخواسته از سینمای ایران پیدا کنم. حتی مهرجویی در فیلم بعدی اش سارا نقشی را برایم در نظر گرفته بود، اما در کمال احترام به او گفتم که بازی نخواهم کرد.
رابطة من اما همچنان با دوستان سینمایی ام ادامه داشت. خسرو شکیبایی و همسرش پـروین از بهترین دوستانم بودند. چندباری جلسات و مذاکراتی پیش آمد تا من و خسرو که بعد از هامون و بانو به عنوان یک زوج هنری موفق شناخته شده بودیم در فیلم هایی تازه نیز در کنار هم ایفای نقش کنیم اما به دلیل عدم پذیرش من آن همکاریها اتفاق نیفتاد. در بعضی از آن فیلم ها خسرو در کنار بازیگر زن دیگری جلوی دوربین رفت و در بعضی دیگر مثل «همسر» مهدی فخیم زاده دو بازیگر دیگر جایگزین هر دوی ما شدند.