پرونده ویژه
کعبی: رونالدو را بدتر از فیگو زدم
مدافع اسبق تیم ملی فوتبال ایران با بیان اینکه در دیدار تیم ملی برابر پرتغال باید ۵۰ بار اخراج میشدم، گفت: لوییس فیگو الگویم بود و تنها حسرت من در زندگی این است که نتوانستم با این بازیکن تعویض پیراهن کنم.
۱۳:۲۰ - ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹
وانانیوز|
حسین کعبی یکی از فوتبالیستهای ملیپوش ایران در دهه ۸۰ بود. بازیکنی که به خاطر خطاهای شدید در بازی ایران و پرتغال در جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان در خاطر فوتبالدوستان باقی مانده است.
این بازیکن که یکی از جوانترین فوتبالیستهای تاریخ تیم ملی محسوب میشود، در گفتگو با خبرنگار ما، در مورد مسائل مختلف از جمله خاطراتش از جام جهانی ۲۰۰۶، انتقال به قطر، امارات و انگلیس و خیلی از مسائل دیگر صحبت کرد. آنچه که در زیر میخوانید، متن کامل این گفتوگوست:
فوتبالت را از کجا آغاز کردی؟
من هم مانند خیلی از فوتبالیستهای دیگر، فوتبال را از زمینهای خاکی اطراف لشکر آباد اهواز آغاز کردم. در آن منطقه همه فوتبالدوست بودند و در نهایت هم به سمت فولاد آمدیم و به تیم ملی ردههای پایه هم رسیدم.
چه شد که به تیم اصلی فولاد رسیدید؟
با تیم جوانان ایران اردویی را در اهواز داشتیم که وینگو بگوویچ مربی وقت فولاد خوزستان من را دید و به تیم اصلی آورد.
در همان سالهای نخست هم موفق شدید قهرمان لیگ برتر شوید؟
فولاد آن سال دست به جوانگرایی زده بود. بیشتر نفرات هم از قشر ضعیف جامعه بودند و میخواستیم پیشرفت کنیم. همین تشنگی برای موفقیت، عاملی شد برای اینکه فولاد به موفقیت برسد.
به السد قطر رفتی، اما چرا زود به اهواز و فولاد بازگشتی؟
من به شدت به خانواده وابسته بودم و دور از آنها نمیتوانستم فوتبال بازی کنم. این موضوع به شدت در فوتبالم تاثیر داشت. با وجود اصرار قطریها مبنی بر ادامه همکاری، اما به فولاد برگشتم و در این تیم ماندم.
دوباره پس از آن به امارات رفتی؟
باید برای بهتر شدن تصمیماتی را میگرفتم که به نفعم باشد، اما برعکس شد و جایگاهم در تیم ملی به خطر افتاد. به همین خاطر در آن مقطع محمدحسن انصاریفرد مدیرعامل پرسپولیس هنگامی که به امارات آمد، با او دیداری داشتم و حضورم در پرسپولیس را نهایی کردم تا با کمک این تیم بتوانم پیراهن تیم ملی را پس بگیرم.
چه شد که به لسترسیتی رفتی؟
پس از جام جهانی پیشنهادات زیادی را دریافت کردم که از کشورهای آلمان، انگلیس و قطر بود. با وجود اینکه جثه بدنی کوچکی داشتم، اما به خاطر هیجان و درگیری بالا در لیگ برتر انگلیس لستر را به عنوان تیمم انتخاب کردم. اما با بدشانسی مواجه شدم.
چه اتفاقی افتاد؟
در ابتدای حضورم نمیدانم چرا مسوولان وقت باشگاه پرسپولیس مجوز بازیام را برای لستر صادر نمیکردند و مربی خیلی من را دوست داشت و به طور مداوم پیگیر کار من بود. بعد از چندین هفته از من بازی گرفت. در آن تیم موفق هم بودم و حتی به رده دوم جدول لیگ هم رسیدیم.
پس چرا همکاری شما با لستر ادامهدار نشد؟
در آن مقطع مربی لستر من را خیلی دوست داشت. همان زمان از سوی باشگاه به مربی فشارهایی را آوردند که یک بازیکن ۳۵ ساله را بدون تست جذب کند، اما او زیر بار این موضوع نرفت و عوض شد. مربی جدید هم شناختی از من نداشت و بازی دادن به یک بازیکن آسیایی برای او سخت بود. هر چند میتوانستم در همان سطح و فوتبال اروپا بمانم، اما همان ترس همیشگی این اجازه را به من نداد.
کدام ترس؟
ترس از دست دادن پیراهن تیم ملی. در آن مقطع مهم نبود که عضو کدام تیم هستی؛ اگر بازی نمیکردی جایی در تیم ملی نداشتی.
چرا دوباره به پرسپولیس بازگشتی؟
چند وقتی بود در لستر نیمکت نشین بودم. نمیتوانستم به تیمی بروم که دوباره ریسک کرده باشم چرا که جایگاهم در تیم ملی به خطر میافتاد. پرسپولیس هم تیم خوبی بود و در نهایت پس از بررسی به این تیم بازگشتم.
پیشنهادی هم از سایر تیمها داشتی؟
از چند کشور پیشنهاداتی بود، اما همان سال استیلآذین که در لیگ دسته اول بازی میکرد یک پیشنهاد به شدت وسوسه انگیزه را به من ارائه داد. پیشنهاد استقلال و ذوبآهن هم خوب بود، اما در نهایت برای ماندن در تیم ملی به پرسپولیس رفتم.
به سراغ تیم ملی برویم. یکی از جوانترین بازیکنان تاریخ تیم ملی هستی؟
من عاشق تیم ملی بودم و همیشه تیم ملی برایم اولویت داشت. از همان سنین کودکی هم به دنبال پوشیدن پیراهن تیم ملی بودم و در ۱۶ سالگی توانستم به این هدف برسم. خودم برای رسیدن به پیراهن تیم ملی، فوتبالی تلاش کردم و از هیچ تلاشی هم دریغ نکردم.
۸۴ بازی ملی در کارنامه داری؟
این آمار اشتباه است. من ۹۴ بازی ملی دارم و از نظر پوشیدن پیراهن تیم ملی در بین ۷ بازیکن بالا قرار دارم. برای من افتخاری است که بعد از بزرگانی مانند جواد نکونام، علی دایی و خیلی از اسطورههای دیگر نام من هم قرار دارد.
بهترین بازیای که برای تیم ملی انجام دادی کدام مسابقه بود؟
در تمام بازیهایی که برای تیم ملی انجام دادم، عملکرد بسیار خوبی داشتم. در آن سالها بازیکنان خیلی خوبی در تیم ملی حضور داشتند. وقتی در خط جلوی من، مهدی مهدوی کیا بازی میکرد آرامش خاصی داشتم. در این مدت تنها یک بازی مقابل کره شمالی که بدون هوادار در ورزشگاه آزادی برگزار شد، بازی نکردم.
خیلیها تیم ۲۰۰۶ را با تیم ۱۹۹۸ مقایسه میکنند. از دید تو کدام تیم طلاییتر بود؟
از دید من طلاییترین دوران تیم ملی ما بودیم. در هر پست چندین و چند ستاره بازی میکردند. بازیکنان زیادی در اروپا داشتیم و واقعا نسل طلایی بودیم. مهدی مهدویکیا، علی کریمی، جواد نکونام، فریدون زندی، سهراب بختیاریزاده همه و همه ستاره بودند. در هر مسابقه ورزشگاه آزادی از ظرفیت هم تماشاگر داشت.
چرا آن تیم با آن همه بازیکن بزرگ آنقدر حاشیه داشت؟
نمیدانم، اما ما نتایج خوبی گرفتیم و عملکرد بدی نداشتیم که حاشیهها تاثیر زیادی در موفقیت بگذارد.
به بازی با پرتغال برسیم و صحنههایی از تو که در آن دیدار ماندگار شد.
خدا با من یار بود چرا که اگر الان بود و سیستمهایی مانند کمک داور ویدئویی و اینچنینی وجود داشت، در آن بازی باید ۵۰ بار اخراج میشدم. در آن دیدار همه از خطای من روی لوییس فیگو یاد میکنند، اما خطاهای به مراتب شدیدتری را روی رونالدو مرتکب شدم که داور آنها را ندید.
صحبتهایی مطرح شد که آن خطاها را به طور عمدی به روی رونالدو و فیگو انجام میدادی. واقعا آن حرکات عمدی بود؟
به هیچ وجه. وقتی شما در زمین فوتبال آن هم میدان بزرگی مانند جام جهانی به میدان میروی همه تلاشت را میکنی تا موفق باشی و توپ را تصاحب کنی. فرقی هم نمیکند که مقابلت چه کسی است. من واقعا از آن سبک بازی کردن پشیمان هستم، اما در فوتبال باید برای موفقیت بجنگی.
بعد از آن با فیگو صحبتی داشتی؟
بله همراه رضا چلنگر نزد فیگو رفتیم. او به من گفت که از سبک بازی من خوشش میآید. گفت بازیکنی که این همه جسارت دارد و این چنین جنگنده است حتما موفق خواهد شد. آن حرفها خیلی به من چسبید و برای من دلنشین بود. پس از آن یکبار هم در فرودگاه دبی، فیگو را دیدم و به او گفتم من را میشناسی؟ سپس عکس برخورد با او را نشانش دادم و همین باعث شد او برخورد بسیار گرمی با من داشته باشد.
آن زمان رسیدن به پیراهن تیم ملی سختتر بود یا الان؟
به طور حتم الان به مراتب راحتتر است. من در لستر بازی میکردم ترس از دست دادن پیراهن تیم ملی را داشتم، اما شما الان را نگاه کنید. در حال حاضر بازیکنان خیلی خوبی داریم، اما در آن مقطع در هر پست تیم ملی چندین ستاره بازی میکردند و باید میجنگیدی تا این پیراهن را بپوشی.
الگوی فوتبالیات که بود؟
من فیگو را خیلی دوست داشتم. بعد از برخوردی که او بعد از بازی با پرتغال با من داشت هم علاقهام را به خود چندین برابر کرد. بزرگترین حسرت فوتبالیام را هم البته رقم زد.
فیگو؟ چگونه؟
من عاشق فیگو بودم و دوست داشتم پیراهنش را بگیرم. در فوتبال به همه چیز رسیدم، اما اینکه پیراهن فیگو را نگرفتم یکی از بزرگترین حسرتهای من را رقم زد.
پس از آن دیدار هم یک بار فیگو به ایران آمد. چرا آن زمان پیش او نرفتی؟
متاسفانه دوستان من را دعوت نکردند. من هم گفتم اشکالی ندارد. هر چند خیلی دوست داشتم فیگو را در آنجا ببینم و حداقل آنجا با هم تعویض پیراهن میکردیم.
به فوتبال باشگاهی بازگردیم. پس از پرسپولیس به استیلآذین رفتی. چرا آن تیم با آن همه ستاره نتوانست به مقامی برسد؟
تیم خیلی خوبی داشتیم و بازیکنان بزرگی در استیلآذین حضور داشتند، اما آدم گشنه و تشنه خیلی دور تیم زیاد بود و همینها نگذاشتند استیلآذین نتیجه بگیرد. یکی میآمد و برای قالب کردن یک بازیکن ضعیف جو را بر هم میزد و دیگری برای گرفتن هتل. همه آن افراد پس از نابودی استیلآذین وضعشان چند برابر خوب شده بود، اما تیم خوب ما را نابود کردند.
پس از آن، اما چند تیم عوض کردی و در نهایت به یکباره محو شدی.
فوتبال چندین رو دارد و دیگر فوتبال من سیر نزولی گرفت و همین موضوع موجب شد تا رفته رفته چند تیم عوض کنم و ۲ سال هم فوتبال بازی نکنم.
چرا فوتبال را کنار گذاشتید؟
برادرم که تمام زندگیام دست او بود، فوت کرد. من هم ضربه روحی بسیار بدی از این موضوع خوردم و خانه نشین شدم. به شدت هم چاق شده بودم.
چه شد که به سپیدرود رفتی؟
پس از ۲ سال خانه نشینی به شدت چاق شده بودم. یک روز علی عشوریزاد به من زنگ زد و گفت که چه کار میکنی. من هم گفتم خانه نشستهام. بعد با علی نظرمحمدی که کنار او بود صحبت کردم. نظرمحمدی گفت به سپیدرود بیا. من پرسیدم سپیدرود اصلا که هست؟ چرا که هیچ شناختی از این تیم نداشتم. او برای من توضیح داد که سپیدرود هم مانند پرسپولیس تیم پرهواداری است که قرمز میپوشد. فردایش به حرم امامرضا (ع) رفتم از او خواستم تا اتفاق خوبی را برای من رقم بزند و سپس به رشت رفتم.
با اضافه وزن به فوتبال بازگشتید؟
بله. حتی شرایطم به نحوی بود که رویم نمیشد تا در رختکن تیم جلوی سایر بازیکنان لباس عوض کنم. نظرمحمدی هم خیلی هوشمندانه و ابتدا برای دقایق کوتاه از من بازی گرفت و سپس رفته رفته به بازیکن اصلی تیم تبدیل شدم.
بحث مربیگری شما در سپیدرود هم مطرح شد.
بله. البته، چون ۲ سال بازی نکردم و از شرایط فیزیکی مطلوبی هم برخوردار نبودم خیلیها فکر کردند من به عنوان مربی به سپیدرود آمدم.
گل لیگ برتری شدن سپیدرود را هم تو زدی؟
خدا دوستم داشت. چهار پنالتی زن اول سپیدرود مشخص بودند. من هم از پنالتی زدن هراس داشتم. اما پویا نزهتی که در غیاب دو بازیکن دیگر پنالتی زن اول بود، توپ را ول کرد. ورزشگاه پر بود و هر کسی نمیتوانست در آن شرایط پنالتی بزند. تیم بعد از ۴۰ سال در آستانه لیگ برتری شدن بود. من ناخودآگاه به سمت توپ رفتم تا پنالتی را بزنم. همه گفتند اجازه ندهید حسین پنالتی بزند. میدانستم که اگر آن پنالتی خراب شود، جنازهام هم از ورزشگاه بیرون نخواهد رفت. من پشت توپ رفتم چشمانم را بستم و محکم شوت زدم. خواست خدا و کمک امام رضا (ع) بود که آن توپ گل شد.
چرا از پنالتی زدن هراس داشتی؟
میترسیدم. به جز بوسان که مجبور بودم، در هیچ جا پنالتی نزدم و اصلا بلد هم نیستم. به همین خاطر میترسیدم، اما خواست خدا بود در سپیدرود، آن پنالتی تبدیل به گل شد.
از استقلال هم پیشنهاد داشتی؟
تمام خانواده ما استقلالی بودند. استقلال ۳ بار به من پیشنهاد داد. ۲ بار در اوج فوتبالم و یک بار هم زمانی که در استقلال خوزستان بودم، اما اعتبارم برای من از همه چیز مهمتر بود و با بررسی شرایط هربار به این تیم پاسخ منفی دادم.
فکرش را میکردی در سپیدرود از فوتبال خداحافظی کنی؟
سپیدرود تیم خوب و ریشهداری بود. من برای هر کاری مشورت میکردم و در نهایت هم با مشورت دوستانم تصمیم گرفتم خداحافظی کنم.
در مجموع در مورد سن تو حاشیههای زیادی وجود داشت؟
همیشه برخی افراد دنبال ایجاد حاشیه بودند. فوتبالی که نمیتوانستند برای من حرف و حدیث درست کنند. بحث سنم را وسط میکشیدند.
در برخی سایتها مانند ویکی پدیا ذکر شده که شما ۳۴ سال سن دارید. آیا این صحت دارد؟
آنها بیهوده که چیزی را نمینویسند. (با خنده)
اگر اینگونه باشد شما اولین بازی ملی خود را در ۱۳ سالگی انجام دادید؟
۱۶ سالگی.
حالا که فوتبالت تمام شده نمیخواهی سن واقعی خودت را بگویی؟
(باخنده) آنچه که در ویکیپدیا ذکر شده درست است دیگر.
پیش از سپیدرود حدود ۴ سال قبل در یک مصاحبه گفتی که «آنقدر مرد هستم که بگویم ۴۰ سال سن دارم». آن مصاحبه پس چه بود؟
اینگونه نبود. در آن مقطع یک نفر که در یک تیم سمتی داشت، علیه من مصاحبه کرد و گفت تو چهل سال سن داری. من هم در جواب گفتم تو راست میگویی. اصلا من ۴۰ سال سن دارم. فوتبالی ایراد بگیرد.
همان زمان صحبتهایی مطرح شد که تو با شناسنامه برادر یا پسر عمویت فوتبال بازی میکردی. درست است؟
پسر عمو که ندارم. ما در خانوادهمان ۱۴ بچه هستیم که من از همه کوچکتر هستم. چگونه میشود در این شرایط با شناسنامه یکی دیگر بازی کنم. شایعات خیلی خندهدارتری هم خودم شنیدم.
چه شایعاتی؟
مثلا اینکه با شناسنامه خواهرم بازی کردم!
در پایان اگر حرفی دارید بفرمایید.
من در فوتبال به همه چیز رسیدم و امیدوارم این مسیر در مربیگریام هم طی شود. از باشگاه فولاد تشکر میکنم که این فرصت را به من داد تا در این تیم مشغول فعالیت شوم.
این بازیکن که یکی از جوانترین فوتبالیستهای تاریخ تیم ملی محسوب میشود، در گفتگو با خبرنگار ما، در مورد مسائل مختلف از جمله خاطراتش از جام جهانی ۲۰۰۶، انتقال به قطر، امارات و انگلیس و خیلی از مسائل دیگر صحبت کرد. آنچه که در زیر میخوانید، متن کامل این گفتوگوست:
فوتبالت را از کجا آغاز کردی؟
من هم مانند خیلی از فوتبالیستهای دیگر، فوتبال را از زمینهای خاکی اطراف لشکر آباد اهواز آغاز کردم. در آن منطقه همه فوتبالدوست بودند و در نهایت هم به سمت فولاد آمدیم و به تیم ملی ردههای پایه هم رسیدم.
چه شد که به تیم اصلی فولاد رسیدید؟
با تیم جوانان ایران اردویی را در اهواز داشتیم که وینگو بگوویچ مربی وقت فولاد خوزستان من را دید و به تیم اصلی آورد.
در همان سالهای نخست هم موفق شدید قهرمان لیگ برتر شوید؟
فولاد آن سال دست به جوانگرایی زده بود. بیشتر نفرات هم از قشر ضعیف جامعه بودند و میخواستیم پیشرفت کنیم. همین تشنگی برای موفقیت، عاملی شد برای اینکه فولاد به موفقیت برسد.
به السد قطر رفتی، اما چرا زود به اهواز و فولاد بازگشتی؟
من به شدت به خانواده وابسته بودم و دور از آنها نمیتوانستم فوتبال بازی کنم. این موضوع به شدت در فوتبالم تاثیر داشت. با وجود اصرار قطریها مبنی بر ادامه همکاری، اما به فولاد برگشتم و در این تیم ماندم.
دوباره پس از آن به امارات رفتی؟
باید برای بهتر شدن تصمیماتی را میگرفتم که به نفعم باشد، اما برعکس شد و جایگاهم در تیم ملی به خطر افتاد. به همین خاطر در آن مقطع محمدحسن انصاریفرد مدیرعامل پرسپولیس هنگامی که به امارات آمد، با او دیداری داشتم و حضورم در پرسپولیس را نهایی کردم تا با کمک این تیم بتوانم پیراهن تیم ملی را پس بگیرم.
چه شد که به لسترسیتی رفتی؟
پس از جام جهانی پیشنهادات زیادی را دریافت کردم که از کشورهای آلمان، انگلیس و قطر بود. با وجود اینکه جثه بدنی کوچکی داشتم، اما به خاطر هیجان و درگیری بالا در لیگ برتر انگلیس لستر را به عنوان تیمم انتخاب کردم. اما با بدشانسی مواجه شدم.
چه اتفاقی افتاد؟
در ابتدای حضورم نمیدانم چرا مسوولان وقت باشگاه پرسپولیس مجوز بازیام را برای لستر صادر نمیکردند و مربی خیلی من را دوست داشت و به طور مداوم پیگیر کار من بود. بعد از چندین هفته از من بازی گرفت. در آن تیم موفق هم بودم و حتی به رده دوم جدول لیگ هم رسیدیم.
پس چرا همکاری شما با لستر ادامهدار نشد؟
در آن مقطع مربی لستر من را خیلی دوست داشت. همان زمان از سوی باشگاه به مربی فشارهایی را آوردند که یک بازیکن ۳۵ ساله را بدون تست جذب کند، اما او زیر بار این موضوع نرفت و عوض شد. مربی جدید هم شناختی از من نداشت و بازی دادن به یک بازیکن آسیایی برای او سخت بود. هر چند میتوانستم در همان سطح و فوتبال اروپا بمانم، اما همان ترس همیشگی این اجازه را به من نداد.
کدام ترس؟
ترس از دست دادن پیراهن تیم ملی. در آن مقطع مهم نبود که عضو کدام تیم هستی؛ اگر بازی نمیکردی جایی در تیم ملی نداشتی.
چرا دوباره به پرسپولیس بازگشتی؟
چند وقتی بود در لستر نیمکت نشین بودم. نمیتوانستم به تیمی بروم که دوباره ریسک کرده باشم چرا که جایگاهم در تیم ملی به خطر میافتاد. پرسپولیس هم تیم خوبی بود و در نهایت پس از بررسی به این تیم بازگشتم.
پیشنهادی هم از سایر تیمها داشتی؟
از چند کشور پیشنهاداتی بود، اما همان سال استیلآذین که در لیگ دسته اول بازی میکرد یک پیشنهاد به شدت وسوسه انگیزه را به من ارائه داد. پیشنهاد استقلال و ذوبآهن هم خوب بود، اما در نهایت برای ماندن در تیم ملی به پرسپولیس رفتم.
به سراغ تیم ملی برویم. یکی از جوانترین بازیکنان تاریخ تیم ملی هستی؟
من عاشق تیم ملی بودم و همیشه تیم ملی برایم اولویت داشت. از همان سنین کودکی هم به دنبال پوشیدن پیراهن تیم ملی بودم و در ۱۶ سالگی توانستم به این هدف برسم. خودم برای رسیدن به پیراهن تیم ملی، فوتبالی تلاش کردم و از هیچ تلاشی هم دریغ نکردم.
۸۴ بازی ملی در کارنامه داری؟
این آمار اشتباه است. من ۹۴ بازی ملی دارم و از نظر پوشیدن پیراهن تیم ملی در بین ۷ بازیکن بالا قرار دارم. برای من افتخاری است که بعد از بزرگانی مانند جواد نکونام، علی دایی و خیلی از اسطورههای دیگر نام من هم قرار دارد.
بهترین بازیای که برای تیم ملی انجام دادی کدام مسابقه بود؟
در تمام بازیهایی که برای تیم ملی انجام دادم، عملکرد بسیار خوبی داشتم. در آن سالها بازیکنان خیلی خوبی در تیم ملی حضور داشتند. وقتی در خط جلوی من، مهدی مهدوی کیا بازی میکرد آرامش خاصی داشتم. در این مدت تنها یک بازی مقابل کره شمالی که بدون هوادار در ورزشگاه آزادی برگزار شد، بازی نکردم.
خیلیها تیم ۲۰۰۶ را با تیم ۱۹۹۸ مقایسه میکنند. از دید تو کدام تیم طلاییتر بود؟
از دید من طلاییترین دوران تیم ملی ما بودیم. در هر پست چندین و چند ستاره بازی میکردند. بازیکنان زیادی در اروپا داشتیم و واقعا نسل طلایی بودیم. مهدی مهدویکیا، علی کریمی، جواد نکونام، فریدون زندی، سهراب بختیاریزاده همه و همه ستاره بودند. در هر مسابقه ورزشگاه آزادی از ظرفیت هم تماشاگر داشت.
چرا آن تیم با آن همه بازیکن بزرگ آنقدر حاشیه داشت؟
نمیدانم، اما ما نتایج خوبی گرفتیم و عملکرد بدی نداشتیم که حاشیهها تاثیر زیادی در موفقیت بگذارد.
به بازی با پرتغال برسیم و صحنههایی از تو که در آن دیدار ماندگار شد.
خدا با من یار بود چرا که اگر الان بود و سیستمهایی مانند کمک داور ویدئویی و اینچنینی وجود داشت، در آن بازی باید ۵۰ بار اخراج میشدم. در آن دیدار همه از خطای من روی لوییس فیگو یاد میکنند، اما خطاهای به مراتب شدیدتری را روی رونالدو مرتکب شدم که داور آنها را ندید.
صحبتهایی مطرح شد که آن خطاها را به طور عمدی به روی رونالدو و فیگو انجام میدادی. واقعا آن حرکات عمدی بود؟
به هیچ وجه. وقتی شما در زمین فوتبال آن هم میدان بزرگی مانند جام جهانی به میدان میروی همه تلاشت را میکنی تا موفق باشی و توپ را تصاحب کنی. فرقی هم نمیکند که مقابلت چه کسی است. من واقعا از آن سبک بازی کردن پشیمان هستم، اما در فوتبال باید برای موفقیت بجنگی.
بعد از آن با فیگو صحبتی داشتی؟
بله همراه رضا چلنگر نزد فیگو رفتیم. او به من گفت که از سبک بازی من خوشش میآید. گفت بازیکنی که این همه جسارت دارد و این چنین جنگنده است حتما موفق خواهد شد. آن حرفها خیلی به من چسبید و برای من دلنشین بود. پس از آن یکبار هم در فرودگاه دبی، فیگو را دیدم و به او گفتم من را میشناسی؟ سپس عکس برخورد با او را نشانش دادم و همین باعث شد او برخورد بسیار گرمی با من داشته باشد.
آن زمان رسیدن به پیراهن تیم ملی سختتر بود یا الان؟
به طور حتم الان به مراتب راحتتر است. من در لستر بازی میکردم ترس از دست دادن پیراهن تیم ملی را داشتم، اما شما الان را نگاه کنید. در حال حاضر بازیکنان خیلی خوبی داریم، اما در آن مقطع در هر پست تیم ملی چندین ستاره بازی میکردند و باید میجنگیدی تا این پیراهن را بپوشی.
الگوی فوتبالیات که بود؟
من فیگو را خیلی دوست داشتم. بعد از برخوردی که او بعد از بازی با پرتغال با من داشت هم علاقهام را به خود چندین برابر کرد. بزرگترین حسرت فوتبالیام را هم البته رقم زد.
فیگو؟ چگونه؟
من عاشق فیگو بودم و دوست داشتم پیراهنش را بگیرم. در فوتبال به همه چیز رسیدم، اما اینکه پیراهن فیگو را نگرفتم یکی از بزرگترین حسرتهای من را رقم زد.
پس از آن دیدار هم یک بار فیگو به ایران آمد. چرا آن زمان پیش او نرفتی؟
متاسفانه دوستان من را دعوت نکردند. من هم گفتم اشکالی ندارد. هر چند خیلی دوست داشتم فیگو را در آنجا ببینم و حداقل آنجا با هم تعویض پیراهن میکردیم.
به فوتبال باشگاهی بازگردیم. پس از پرسپولیس به استیلآذین رفتی. چرا آن تیم با آن همه ستاره نتوانست به مقامی برسد؟
تیم خیلی خوبی داشتیم و بازیکنان بزرگی در استیلآذین حضور داشتند، اما آدم گشنه و تشنه خیلی دور تیم زیاد بود و همینها نگذاشتند استیلآذین نتیجه بگیرد. یکی میآمد و برای قالب کردن یک بازیکن ضعیف جو را بر هم میزد و دیگری برای گرفتن هتل. همه آن افراد پس از نابودی استیلآذین وضعشان چند برابر خوب شده بود، اما تیم خوب ما را نابود کردند.
پس از آن، اما چند تیم عوض کردی و در نهایت به یکباره محو شدی.
فوتبال چندین رو دارد و دیگر فوتبال من سیر نزولی گرفت و همین موضوع موجب شد تا رفته رفته چند تیم عوض کنم و ۲ سال هم فوتبال بازی نکنم.
چرا فوتبال را کنار گذاشتید؟
برادرم که تمام زندگیام دست او بود، فوت کرد. من هم ضربه روحی بسیار بدی از این موضوع خوردم و خانه نشین شدم. به شدت هم چاق شده بودم.
چه شد که به سپیدرود رفتی؟
پس از ۲ سال خانه نشینی به شدت چاق شده بودم. یک روز علی عشوریزاد به من زنگ زد و گفت که چه کار میکنی. من هم گفتم خانه نشستهام. بعد با علی نظرمحمدی که کنار او بود صحبت کردم. نظرمحمدی گفت به سپیدرود بیا. من پرسیدم سپیدرود اصلا که هست؟ چرا که هیچ شناختی از این تیم نداشتم. او برای من توضیح داد که سپیدرود هم مانند پرسپولیس تیم پرهواداری است که قرمز میپوشد. فردایش به حرم امامرضا (ع) رفتم از او خواستم تا اتفاق خوبی را برای من رقم بزند و سپس به رشت رفتم.
با اضافه وزن به فوتبال بازگشتید؟
بله. حتی شرایطم به نحوی بود که رویم نمیشد تا در رختکن تیم جلوی سایر بازیکنان لباس عوض کنم. نظرمحمدی هم خیلی هوشمندانه و ابتدا برای دقایق کوتاه از من بازی گرفت و سپس رفته رفته به بازیکن اصلی تیم تبدیل شدم.
بحث مربیگری شما در سپیدرود هم مطرح شد.
بله. البته، چون ۲ سال بازی نکردم و از شرایط فیزیکی مطلوبی هم برخوردار نبودم خیلیها فکر کردند من به عنوان مربی به سپیدرود آمدم.
گل لیگ برتری شدن سپیدرود را هم تو زدی؟
خدا دوستم داشت. چهار پنالتی زن اول سپیدرود مشخص بودند. من هم از پنالتی زدن هراس داشتم. اما پویا نزهتی که در غیاب دو بازیکن دیگر پنالتی زن اول بود، توپ را ول کرد. ورزشگاه پر بود و هر کسی نمیتوانست در آن شرایط پنالتی بزند. تیم بعد از ۴۰ سال در آستانه لیگ برتری شدن بود. من ناخودآگاه به سمت توپ رفتم تا پنالتی را بزنم. همه گفتند اجازه ندهید حسین پنالتی بزند. میدانستم که اگر آن پنالتی خراب شود، جنازهام هم از ورزشگاه بیرون نخواهد رفت. من پشت توپ رفتم چشمانم را بستم و محکم شوت زدم. خواست خدا و کمک امام رضا (ع) بود که آن توپ گل شد.
چرا از پنالتی زدن هراس داشتی؟
میترسیدم. به جز بوسان که مجبور بودم، در هیچ جا پنالتی نزدم و اصلا بلد هم نیستم. به همین خاطر میترسیدم، اما خواست خدا بود در سپیدرود، آن پنالتی تبدیل به گل شد.
از استقلال هم پیشنهاد داشتی؟
تمام خانواده ما استقلالی بودند. استقلال ۳ بار به من پیشنهاد داد. ۲ بار در اوج فوتبالم و یک بار هم زمانی که در استقلال خوزستان بودم، اما اعتبارم برای من از همه چیز مهمتر بود و با بررسی شرایط هربار به این تیم پاسخ منفی دادم.
فکرش را میکردی در سپیدرود از فوتبال خداحافظی کنی؟
سپیدرود تیم خوب و ریشهداری بود. من برای هر کاری مشورت میکردم و در نهایت هم با مشورت دوستانم تصمیم گرفتم خداحافظی کنم.
در مجموع در مورد سن تو حاشیههای زیادی وجود داشت؟
همیشه برخی افراد دنبال ایجاد حاشیه بودند. فوتبالی که نمیتوانستند برای من حرف و حدیث درست کنند. بحث سنم را وسط میکشیدند.
در برخی سایتها مانند ویکی پدیا ذکر شده که شما ۳۴ سال سن دارید. آیا این صحت دارد؟
آنها بیهوده که چیزی را نمینویسند. (با خنده)
اگر اینگونه باشد شما اولین بازی ملی خود را در ۱۳ سالگی انجام دادید؟
۱۶ سالگی.
حالا که فوتبالت تمام شده نمیخواهی سن واقعی خودت را بگویی؟
(باخنده) آنچه که در ویکیپدیا ذکر شده درست است دیگر.
پیش از سپیدرود حدود ۴ سال قبل در یک مصاحبه گفتی که «آنقدر مرد هستم که بگویم ۴۰ سال سن دارم». آن مصاحبه پس چه بود؟
اینگونه نبود. در آن مقطع یک نفر که در یک تیم سمتی داشت، علیه من مصاحبه کرد و گفت تو چهل سال سن داری. من هم در جواب گفتم تو راست میگویی. اصلا من ۴۰ سال سن دارم. فوتبالی ایراد بگیرد.
همان زمان صحبتهایی مطرح شد که تو با شناسنامه برادر یا پسر عمویت فوتبال بازی میکردی. درست است؟
پسر عمو که ندارم. ما در خانوادهمان ۱۴ بچه هستیم که من از همه کوچکتر هستم. چگونه میشود در این شرایط با شناسنامه یکی دیگر بازی کنم. شایعات خیلی خندهدارتری هم خودم شنیدم.
چه شایعاتی؟
مثلا اینکه با شناسنامه خواهرم بازی کردم!
در پایان اگر حرفی دارید بفرمایید.
من در فوتبال به همه چیز رسیدم و امیدوارم این مسیر در مربیگریام هم طی شود. از باشگاه فولاد تشکر میکنم که این فرصت را به من داد تا در این تیم مشغول فعالیت شوم.
منبع: خبر ورزشی
لینک کپی شد
آهن ملل
ارسال نظر