آهن ملل
اصفهان آهن ۱
فارکس
فارکس
کد خبر: ۶۶۳۵۶

پروین: نوه ام چیزی عقلش نرسید گفت استقلالی ام

سلطان فوتبال ایران گفت: «هفت نفر ردیف می‌ایستادن من یکی یکی اینا رو رد می‌کردم و می‌زدم تو گل!»
۱۴:۱۳ - ۰۹ دی ۱۳۹۵
وانانیوز|  یک ساعت گپ و گفت و خاطره‌بازی با علی پروین خیلی زود می‌گذرد. مصاحبه بالاخره به اصرار خودش تمام شد. قبلش چند بار با خنده، جوری که ما ناراحت نشویم، تشر زده بود که تمامش کنیم، هر بار اما اصرار کرده بودیم که کلی سوال دیگر داریم و بعد دوباره رشته کلام را داده بودیم دستش تا خاطره تعریف کند.
 
از لحظه‌ای که وارد دفتر شدیم تا آخرین عکس‌ها را گرفت، یک ساعتی طول کشید. یک ساعت با علی پروین! با مردی که راستش قبل از مصاحبه دقیقا نمی‌دانستیم بعد از این همه سال و این همه مصاحبه جورواجور، باید چه چیزی از او بپرسیم که جواب تازه‌ای بشنویم.
 
او حالا مردی 70 ساله است که همه قله‌هایی را که باید فتح می‌کرده، فتح کرده. در زمین فوتبال و روی نیمکت مربیگری به مرزهایی رسیده که کمتر کسی ممکن است به آنها نزدیک شود. نهایت شهرت و البته محبوبیت.
 
زندگی شخصی‌اش هم برای بسیاری آرزویی دست‌نیافتنی است. زندگی در خانه‌ای ویلایی که توی حیاط‌اش هر روز بتوانی با خانواده والیبال بازی کنی. از کار و کاسبی‌اش هم که می‌پرسیم خدا را شکر می‌کند و می‌گوید مثل همیشه راضی است.
 
با وجود همه اتفاقاتی که در 50سال اخیر افتاده، به نظر می‌رسد علی پروین همچنان به شیوه خودش زندگی می‌کند. هنوز هم ساعت ده‌یازده صبح از خواب بیدار می‌شود، هنوز هم بیشتر روز را با رفقایش می‌گذراند، رفقای جورواجوری که در نهایت وقتی به او می‌رسند کاری جز خندیدن و خنداندن سلطان ندارند.
 
برخلاف میلش، ضرورت وجود موبایل را در زندگی‌اش پذیرفته اما همچنان دوست ندارد عکسش را در حال حرف زدن با موبایل بگیرند. اوایل احتمالا فکر می‌کرد موبایل حرف زدن، یک جور سوسول‌بازی است، اما حالا چهار‌پنج دقیقه یک‌بار تلفنش زنگ می‌خورد.
 
آنچه در ادامه از او می‌خوانید خاطره بازی با سلطان است درباره وقتی که فوتبال یا والیبال بازی می کند و جر می زند که بازنده نباشد!
 
* شما خیلی سن تان کم بود وقتی دعوت شدید تیم ملی؟ درست است؟!
- من ۱۴سالم بود، دعوت شدم تیم‌ملی. یادش به خیر. نمی‌دونی با توپ چی کار می‌کردم. حیف... البته تو ۱۴سالگی گفتن بچه‌ای و خطم زدن!
 
* علی آقا فوتبال بازی می‌کنید جر می‌زنید؟ دوستان همیشه می‌گوید شما جر می‌زنید؟
- جر نمی‌زنیم، اما نباید ببازیم. هر کاری می‌کنیم که نبازیم.
 
* نه یکی از دوستان قدیمی تان "کیان" می‌گفت وقتی کنار ساحل بازی می‌کنید، خاک می‌ریزید توی چشمش که بازی را ببرید!
- تو از کجا می‌دونی؟ (می‌خندد). تقصیر خودشه. می‌خواد بازی کنه و نبازه. لب دریا می‌اومد جلوی من، منم با کتونی خاک می‌ریختم تو چشمش یه ربع می‌رفت می‌شست می‌اومد دوباره از اول (حسابی می‌خند).
 
* از همه تاکتیک‌ها تو فوتبال و والیبال بازی کردن‌‌های‌تان هم استفاده می‌کنید؟
- تو والیبال جر، مر زیاد می‌زنم! با هوشنگ ملک‌لو کاپیتان تیم ملی و پرسپولیس در لیگ تخت جمشید والیبال، تک به تک مسابقه می‌دادم و می‌بردمش. بنده خدا گریه می‌کرد! منتها اولش می‌گفتم من آزادم هر جور توپ رو گرفتم! من ساعد زدن بلد نبودم. می‌گفتم هر طوری دلم بخواد بازی می‌کنم. من توپ رو کپچه‌ای می‌زدم!
 
* چی علی آقا؟
- (با دستانش حالتی را نشان می‌دهد که توپ را می‌گیرد) بهش می‌گن کپچه! با همین کپچه کاپیتان تیم ملی رو بیچاره کرده بودم. هنوزم همین طوری بازی می‌کنم.
 
* فوتبال چی؟
- به امام زمون اینا رو بگم می‌ری می‌نویسی دوباره مردم می‌گن این فوتبالیستا... ! ولش کن.
 
* بگویید!
- یک به هفت تو زمین خاکی بازی می‌کردم، تو ۱۴سالگی، تو عارف. اونا ۷ نفر من یه نفر! بازی رو هم می‌بردم.
 
* ۷ به یک؟
- آره! نه آدمی که فوتبال بلد باشه! ۷ تا بازیکن معمولی. مثل اینایی که الان دور میز نشستن. (یکی از دوستانش می‌گوید یکی مثل من، و علی‌آقا ادامه می‌دهد) باریک الله اومدم بگم خودت گفتی! در این حدا. نه یکی فوتبالیست باشه. هفت نفر ردیف می‌ایستادن من یکی یکی اینا رو رد می‌کردم و می‌زدم تو گل! بعد می‌اومدم سر سانت یه خورده عقب‌تر نزدیک ۱۸ خودم. می‌دونستم اینا پاس بلد نیستن تا می‌اومدن به یکی پاس بدن وسط راه می‌گرفتم و دوباره از اول برو بریم!
 
* تیغی هم بازی می‌کردید؟
- تیغی؟ من تو عمرم تیغی بازی نکردم. یادت باشه تا الان که اینجا نشستم یه دونه یه قرونی... نه الان شرط می‌بندم نه از این کارا می‌کنم. الان بیای خونه ما فکر می‌کنی ما شرط‌بندی می‌کنیم اما اصلا اهلش نیستیم. تو خونه زمین والیبال داریم. تو حیاط پله می‌خوره می‌ره پایین و می‌رسی به زمین والیبال. هر کی از اون بالا بیاد فکر می‌کنه ما راحت سر صد میلیون داریم بازی می‌کنیم بس که جر می‌زنیما!! یارو می‌گه خب اگه بی‌خودیه، سر هیچیه، چرا انقدر جر می‌زنید؟
 
* با کی بازی می‌کنید؟
- با همه فامیل. بچه‌ها، خواهرزاده‌ها!
 
* تیم‌تون بیشتر چه کسانی هستند؟ آنهایی که با شما می‌ایستند؟
- بیشتر من و محمدیم (محمد خوب می‌کوبه ماشالله آبشارای خوبی می‌زنه). کلا همه جر می‌زنیم. اون جر بزنه. آرش‌مون جر بزنه. همه جر می‌زنن مخصوصا عقب باشیم دیگه اصلا حالی‌مون نیست. هر کاری می‌کنیم که نبازیم.
 
* جوونی‌‌هاتون برای نباختن دعوا هم می‌کردین؟
- دعوا می‌کردیم؟ آره! ما نباید ببازیم. ساعت ۸ شب تاریک داشت می‌شد یه دونه عقب بودیم، نور بالا می‌انداختن تو زمین تا مساوی شه ما نبازیم و بیایم بیرون. به امام زمان. از باخت بدمون می‌اومد. هنوزم بدم می‌آد. تو تمرین و خاکی و خونه‌شم باخت نداره. تو هر چیزی که بگی ما باختنی نیستیم. الانم همونم. هیچ فرقی نمی‌کنه. من تو والیبال به محمد می‌بازم شب تا صبح خوابم نمی‌بره.
 
* مگر محمد رو به روی شما هم بازی می‌کند که ببازید؟
- گاهگداری می‌ره اونور. دو سه تا بچه‌های داداش داریم اونا خوبن. ببینم با اونا قوی‌تر می‌شم، اونا رو برمی‌دارم.
 
* حساب می‌کنید ببینید کدام تیم قوی‌تر است، آن طرف بایستید؟
- باید تو یارگیری زرنگ باشی. مثلا این آقا رو که برنمی‌داریم. می‌گه من بازی می‌کنم، می‌ره وایمیسه اون گوشه توپ می‌آد می‌خوره به صورتش مثل.... وا می‌ره! یه امیر کچل داریم این‌جوری که وایمیسه تکون نمی‌خوره هی هم می‌گه منو وردار. خب بابا تو می‌خوای چیکار کنی برا ما؟ برش دارم که چی بشه آخه؟...
 
* والارضا چطور؟ نوه بزرگ‌تان به سن بازی کردن نرسیده؟
- الان این روزا می‌آد اون ته وایمیسه دیگه! شاید بازی رو بلد نباشه اما خوب جر می‌زنه، پدرسوخته!
 
* چه کسی باورش می‌شد نوه علی پروین پرسپولیسی بشود. استقلالی؟ چرا؟
- نمی‌دونم والا.
 
* خیلی بد نیست؟
- چی کار کنم دیگه. شده. گل که می‌زنه اینجوری اینجوری (با دست شکل خوشحالی نوه‌اش را نشان می‌دهد) می‌کنه برای من! پرسپولیس که می‌زنه منم جوابش رو مثل خودش می‌دم. بعد اون موقع می‌گه حالا که فعلا هشتمید!!!
 
* دربی را که بردید کری نخواندید برایش؟
- کدوم بازی؟
 
* دربی آخر را که بردید؟
- اصلا نیومد پایین!! بعد از بازی رفت افتاد رو تختش و گرفت خوابید! مادرش گفت پرسپولیسی شو دیدی که باختن! فرداش اومد گفت کی گفته من پرسپولیسی‌ام؟
 
* حالا چطور استقلالی شد؟
- الکی رو لج‌بازی! نازگل اون یکی نوه‌مون که دختره پرسپولیسیه. اینم گفت من استقلالی‌ام. اینا چیزی عقل‌شون نمی‌رسه ولی خب یواش‌یواش همون می‌شه دیگه.
منبع: همشهری
ارسال نظر
رپرتاژ تریبون۱
تبلیغات
جدیدترین اخبار
دیگران چه می‌خوانند؟
پربحث
پرطرفدارترین